loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

یادگاران 20: کتاب جهان آرا

ناشر روایت فتح

گردآورنده کتاب فرزانه مردی

سال نشر : 1398

تعداد صفحات : 101

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 8569 10003022
20,000 18,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

«یادگاران» عنوان کتاب هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال های جنگ را در قالب خاطره های بازنویسی شده، برای آن ها که آن سال ها را ندیده اند نشان بدهد. این مجموعه راهی است به سرزمینی نسبتا بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه ها و بازگفته ها. خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن مردها بوده اند و آن واقعه ها رخ داده اند؛ نه در سال ها و جاهای دور، در همین نزدیکی.

کتاب حاضر که جلد بیستم از مجموعه «یادگاران» می باشد، مشتمل بر خاطراتی از شهید سید محمدعلی جهان آرا است. کتاب یادگاران 20: کتاب جهان آرا، نوشته فرزانه مردی است و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است.

نامی گره خورده با خرمشهر نامش با نام خرمشهر، گره خورده و این نام در صد خاطره، زنده می شود. صد خاطره از مردی که خرمشهر با فرماندهی او 35 روز مقاومت کرد؛ «محمد جهان آرا». این تصاویر از به دنیا آمدنش آغاز می شود، تصویر نخست، تصویر کودکی است که به خانواده هفت نفری اضافه شد: «پنجمین فرزند خانواده ی جهان آرا در خانه به دنیا آمد. اسمش را گذاشتند سید محمدعلی.

هنوز به سن مدرسه نرسیده بود، می رفت کلاس قرآن سید حسن یزدی. مسجد امام جعفر صادق (ع) نزدیک خانه شان بود و محمد عاشق کتاب های کتابخانه اش.» و تصویر پایان، همان تصویر همه از خداییم به سوی خدا بازمی گردیم. بین این دو هم زندگی اوست، از دوران کودکی و مدرسه تا دوران بزرگسالی، ازدواج، پدرشدن، فرماندهی.

در بیستمین جلد مجموعه یادگاران، فرماندهی روایت می شود که بعد از خدا همه کس نیروهایش بود، وقتی آن ها اشتباه می کردند انگار خودش مرتکب آن اشتباه شده بود. او فرماندهی بود که وقتی شناسایی نیروهایش طول می کشید مانند مادری که چشم انتظار فرزندش باشد، مدام سراغ نیروها را می گرفت. «کتاب جهان آرا»، یک فرمانده متفاوت را به تصویر می کشد که پابه پای نیروهایش نگهبانی می داد: «پست نگهبانی جهان آرا و حمید با هم بود.

حمید دائم غر می زد: «این فرمانده ما خودش می خوابه ما باید پست بدیم». صبح از دفتر فرمان ده حمید را خواستند. محمد منتظرش بود. حمید آن جا هم درباره فرماندهی جهان آرا متلک می گفت و محمد چیزی نمی گفت. وقتی احمد گفت محمد همان فرمانده است حمید کفش هایش را برداشت، فرار کرد. خجالت می کشید محمد جهان آرا را ببیند. همان شب جهان آرا دنبال حمید می گشت. می گفت: تا هم پستی من رو نیارید من نگهبانی نمی دم. باید حمید بیاد.»

و صدمین تصویر، تصویر دردناک از دست دادن اوست: «بچه ها جمع شده بودند توی مهمانسرای استانداری. خبر داده بودند محمد هم توی هواپیما بوده و شهیده شده. هرچه می گشتند اسمش را در لیست پرواز نمی دیدند. جایش اسم عندلیب توی لیست بود؛ فرمانده سپاه دزفول. می گفت: قرار بود من با این هواپیما برم، جهان آرا خواهش کرد، من هم جام رو دادم به ش.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما