loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مثنوی دانشجویی

ناشر سپیده باوران

شاعر عباس احمدی

تعداد صفحات : 61

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 10974 10003022
احتمال تاخیر در تهیه
8,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب «مثنوی دانشجویی» نخستین مجموعه شعر عباس احمدی می باشد. وی که خود روزگاری از دانشجویان نخبه کشور بوده است، مجموعه اشعاری را از فضای دانشجویی به رشته تحریر در آورده است که کاملا حال و هوای دانشگاه ها و دغدغه های موجود در آن را تصویر می کند. این کتاب، مجموعه شعر طنزی است که در قالب یک مثنوی بلند به سبک مثنوی مولانا سروده شده است. در این کتاب مسائل و مشکلات فرهنگی، صنفی و اجتماعی دانشجویان به زبان طنز بیان شده است. بخش اعظم این کتاب را نویسنده در دوران دانشجویی خود تحریر کرده است.

قسمتی از باب اول کتاب با عنوان «خر خوانی مر دروس را بهر کنکور و قبولی در دانشگاه و الخ» را در زیر می خوانیم:

اول اشعار با نام خدا / با سلامی خدمت اهل صفا
«نسل بعد از نسل بعد از من»! سلام / نسل شوت و نخبه و لمپن! سلام
بشنو از من چون حکایت می کنم / درد دانشجو روایت می کنم
در هوایی سرد شعری گفته ام / بشنوید از درد شعری گفته ام
«سینه خواهم شرحه شرحه از فراق» / تا بگویم فرق خر را با الاغ!
«هرکسی از ظن خود شد یار من» / کرد کاه و یونجه اش را بار من
«سر من از ناله من دور نیست» / گرچه اصلا سور و ساتم جور نیست
شعر من معجونی از زخم دل است / تحفه ای آورده ام؛ ناقابل است
زخم را با طنز قاطی می کنم / ادعای گنده لاتی می کنم
شعر من درد من و زخم شماست / کار آن وا کردن اخم شماست
میل داری کشف راز خویش را؟ / تیز کن گوش دراز خویش را!
من جوانی خنگ و پیزوری شدم / یک دو سالی پشت کنکوری شدم
بر جوانیّ خودم آذر زدم / خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم
چون نتایج آمد اشکم شد روان / فحش دادم بر زمین و بر زمان
دیدم از بخت بد و عقل فلج / گشته ام دانشجوی شهر کرج
لیک دیدم من که شکر حق سزاست / حکماً این هم قسمت و تقدیر ماست
می روم آن جا و با لطف خدا / می خورم هر چی کلاس و درس را
حیف، آمد طعنه از هر سمت و سو / گاومان زایید، آن هم شش قلو
هر کسی در وسع خود در آن زمان / فحش و لیچاری نمودی بارمان
مادرم می گفت: «آخر حیف نان / شد کشاورزی هم آخر رشته؟ هان!»
حرف ها را پشت گوش انداختم / ساک خود را روی دوش انداختم
زود من رفتم به سوی ترمینال / دل پر از اندیشه، کلّه پر سؤال
خوابگاهی بهتر از باغ بهشت / گفتم از شادی خوشا بر سرنوشت
بوفه و سلف و زمین ورزشی / چهره ها پاک و موجه، ارزشی!
گفتم این جا عشق و حالم کامل است / (زود فهمیدم خیالی باطل است)
هست دانشگاه تهران بی قیاس / دارد از بهر خودش کلی کلاس
هست این جا شعبه ای از کمبریج / البته با مردمانی گیج و ویج
درس می خوانم، مهندس می شوم / در همین واحد مدرّس می شوم
می نمایم در همین جا ازدواج / گیرم از دانشجویان خود خراج
صبح با سرویس دولت می رسم / با کلاس و با ابهت می رسم
خانه های سازمانی: آخ جان! / پول های آن چنانی: آخ جان!
مدتی بگذشت، شیرم موش شد / ذوق و شوق اندر دلم خاموش شد
چون همه ساز جدایی می زنند / حرف رفتن، جابه جایی می زدند
دیدم این جا فکر عهد ماضی اند / بچه ها از رشته شان ناراضی اند
حرف از تغییر رشته می زدند / هرچه می گفتیم: «زشته»، می زدند
معتقد بودند کوشش کافی است / سرنوشت ما همه علّافی است
کم کمک ما هم پشیمان می شدیم / آنچه آنان می شدند آن می شدیم
با نفیر خنده سر می شد کلاس / ساده می گویم، دو در می شد کلاس
نیم ساعت رفته، آید زمزمه، / جمله ی «خسته نباشید» از همه
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما