یادداشت های ناتمام
چهار خاطره از شهید علی سمندریان، کمال سپاهی، شهید سید محمد لشکری، اصغر آبخضر
سال نشر : 1394
تعداد صفحات : 128
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 25556
10003022
معرفی کتاب
جنگ که تمام شد، کتاب های زیادی از خاطرات رزمندگان و اسرا و جانبازان منتشر شدکه به حق جملگی ناگفته هایی خواندنی دارند.کتاب «یادداشت های ناتمام» یکی از این آثار است که خاطراتی از چهار رزمنده دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را دربرمی گیرد؛ یادداشت های ناتمام، لحظه توسل، در مهران و شب آتش عناوین این چهار خاطره اند.
نام کتاب برگرفته از عنوان نخستین یادداشت است که شهید علی سمندریان آن را نوشته.
وی در این یادداشت روزگار دوران جنگ را شرح میدهد. علاوه بر این، وصیت نامه کوتاه و مختصر شهید سمندریان در انتهای یادداشت آمده است.
یادداشت «در مهران» نوشته شهید سیدمحمد شکری همانطور که از نامش مشخص است، به بخشی از درگیری ها در منطقه مهران اختصاص دارد.
«لحظه توسل» به قلم کمال سپاهی موقعیت و رویدادهای اردوگاه رزمندگان در کارون، منطقه شلمچه و ساعاتی از عملیات کربلای پنج را روایت میکند که نویسنده اش، به عنوان بیسیم چی در آن عملیات حضور داشته است.
آخرین یادداشت کتاب حاضر با عنوان «شب آتش» نوشتهای از اصغر آبخضر درباره عملیات مسلم بن عقیل است.
«یادداشت های ناتمام» با بیان جزئیات و لحظاتی بکر و مستند، توانسته است در تکمیل تصویری که از دوران دفاع مقدس وجود دارد، نقش شایانی بازی کند و جنبه هایی دیگر ازاین واقعه بزرگ را پیش روی مخاطبان بگشاید و به نمایش بگذارد؛ چنانچه به عنوان نمونه در یادداشت «لحظه توسل» خواننده به عینه می بیند که چگونه توسل به حضرت زهرا(س) باعث عقب نشینی عراقی ها می شود.
دیروز صبح هم به اتفاق چند نفر از بچه ها داشتیم کانال ها را عمیق می کردیم. من کلنگ می زدم و برادر فلاح چگینی که مرد میانسالی است و در صنایع دفاع کار می کند، با بیل خاک ها را بیرون می ریخت.
گاهی گونی خالی را از زیر خاک بیرون می آمد. یکبار کلنگم به یک گونی گرفت. خواستم با نوک گلنگ بیرونش بیاورم. نشد. چندین مرتبه این کار را تکرار کردم.
گونی بزرگی بود.
به اتفاق برادر چگینی بیرون کشیدیم و انداختیم داخل خاک ها.
دیدم به نظر جسم سنگینی داخلش است. وقتی که نگاه کردم، دیدم دوازده عدد خمپاره شصت بود.
گاهی گونی خالی را از زیر خاک بیرون می آمد. یکبار کلنگم به یک گونی گرفت. خواستم با نوک گلنگ بیرونش بیاورم. نشد. چندین مرتبه این کار را تکرار کردم.
گونی بزرگی بود.
به اتفاق برادر چگینی بیرون کشیدیم و انداختیم داخل خاک ها.
دیدم به نظر جسم سنگینی داخلش است. وقتی که نگاه کردم، دیدم دوازده عدد خمپاره شصت بود.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1394
-
چاپ جاری5
-
تاریخ اولین چاپ1388
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات128
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن175
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 7 اردیبهشت 1394
-
شناسه25556
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط