loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

یادداشت های ناتمام

چهار خاطره از شهید علی سمندریان، کمال سپاهی، شهید سید محمد لشکری، اصغر آبخضر

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 25556 10003022
32,000 30,400 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

جنگ که تمام شد، کتاب های زیادی از خاطرات رزمندگان و اسرا و جانبازان منتشر شدکه به حق جملگی ناگفته هایی خواندنی دارند.

کتاب «یادداشت های ناتمام» یکی از این آثار است که خاطراتی از چهار رزمنده دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را دربرمی گیرد؛ یادداشت های ناتمام، لحظه توسل، در مهران و شب آتش عناوین این چهار خاطره اند.

نام کتاب برگرفته از عنوان نخستین یادداشت است که شهید علی سمندریان آن را نوشته.
وی در این یادداشت روزگار دوران جنگ را شرح میدهد. علاوه بر این، وصیت نامه کوتاه و مختصر شهید سمندریان در انتهای یادداشت آمده است.

یادداشت «در مهران» نوشته شهید سیدمحمد شکری همانطور که از نامش مشخص است، به بخشی از درگیری ها در منطقه مهران اختصاص دارد.

«لحظه توسل» به قلم کمال سپاهی موقعیت و رویدادهای اردوگاه رزمندگان در کارون، منطقه شلمچه و ساعاتی از عملیات کربلای پنج را روایت میکند که نویسنده اش، به عنوان بیسیم چی در آن عملیات حضور داشته است.

آخرین یادداشت کتاب حاضر با عنوان «شب آتش» نوشتهای از اصغر آبخضر درباره عملیات مسلم بن عقیل است.

«یادداشت های ناتمام» با بیان جزئیات و لحظاتی بکر و مستند، توانسته است در تکمیل تصویری که از دوران دفاع مقدس وجود دارد، نقش شایانی بازی کند و جنبه هایی دیگر ازاین واقعه بزرگ را پیش روی مخاطبان بگشاید و به نمایش بگذارد؛ چنانچه به عنوان نمونه در یادداشت «لحظه توسل» خواننده به عینه می بیند که چگونه توسل به حضرت زهرا(س) باعث عقب نشینی عراقی ها می شود.

دیروز صبح هم به اتفاق چند نفر از بچه ها داشتیم کانال ها را عمیق می کردیم. من کلنگ می زدم و برادر فلاح چگینی که مرد میانسالی است و در صنایع دفاع کار می کند، با بیل خاک ها را بیرون می ریخت.
گاهی گونی خالی را از زیر خاک بیرون می آمد. یکبار کلنگم به یک گونی گرفت. خواستم با نوک گلنگ بیرونش بیاورم. نشد. چندین مرتبه این کار را تکرار کردم.
گونی بزرگی بود.
به اتفاق برادر چگینی بیرون کشیدیم و انداختیم داخل خاک ها.
دیدم به نظر جسم سنگینی داخلش است. وقتی که نگاه کردم، دیدم دوازده عدد خمپاره شصت بود.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما