loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

توپ پاشنه، سمت، ساعت دو

ناشر سوره مهر

نویسنده فیروز زنوزی جلالی

سال نشر : 1392

تعداد صفحات : 57

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 26306 10003022
6,000 5,700 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

«توپ پاشنه، سمت، ساعت دو» کتاب دلدادگی است. روایت عاشقانه ای روی موج های اروند. نثری استوار، شاعرانه و موزون که از روزهای آغازین جنگ بر آب های خلیج فارس حکایت می کند. قصه با گفتگوهای درونی حبیب مسلمی، مهناوی یکم توپخانه ناوی بر روی اروند با دخترعمه اش نبات آغاز می شود؛ روایتی ناب و عاشقانه که همگی در خیال حبیب شکل می گیرد و ما را می برد به آن سوی آب، به خرمشهر و جفره و زندگی مردمانش. توصیف های نویسنده از رابطه حبیب و نبات را شاید بتوان یکی از زیبا ترین نمونه های تغزلی در ادبیات دفاع مقدس به حساب آورد؛ آغازی که در آن هیچ نشانه ای از جنگ نیست و هرچه هست سادگی، عاشقانگی و معصومیت است. بیش از نیمی از داستان به توصیف زندگی حبیب و عشق او به نبات می پردازد. بخشی که از جزئیات و آداب و رسوم زندگی مردم جنوب غافل نمی شود و تنها به روایتی کلی و خاطره گونه از زندگی قهرمان بسنده نمی کند.

اما موج های آرام این دلدادگی، کم کم به دلشوره و خوفی پنهانی بدل می شود که هیچ ربطی به دلشوره همیشگی حبیب برای پایان یافتن کار و رفتن به سمت خانه ندارد؛ دلشوره ای که با خم شدن لوله توپ به جایی آن سوی اروند، نخلستانی آن طرف مرز عراق و رو به سمت ساعت ۲ آغاز می شود. این ها همه نشانه های جنگ است. نشانه هایی که داستان را از خیال های حبیب به فضای ناو و دیالوگ های او و ناواستوار قلیل سوق می دهد که پرشی است هوشمندانه از دنیای آرام پر از عشق، به دنیای خشن جنگ. اما حبیب در آشفتگی اروند و به هم خوردن خیال هایش و ترس از جنگ و نبودن نبات، عشق بزرگتری پیدا می کند. عشق به وطن، به خانه و به خاکی که در آن عاشق نبات شده بود. حالا خیال هلال ابروی یار بدل می شود به دل دل زدن رگ شقیقه ناواستوار قلیل در چشم حبیب. حالا مهناوی یکم حبیب مسلمی، توپچی ناو، آماده است تا از پل فرماندهی فرمان بدهند: توپ پاشنه، سمت، ساعت دو! زنوزی جلالی که خود سالیان سال بر روی عرشه و در عرصه جنگ حضور داشته است، حالا به عنوان نویسنده، تجربیات و داشته های خود را در دل این داستان ریخته است.

چه برآشفته است اروند! موج رو موج در هم می شورد و خودش را می کوبد به بدنه ناو. رگ رو شقیقه ناواستوار قلیل دل دل می زند. ناخدا و ناوبان ملکی و مهناوی سرور از رو پل فرماندهی نگانگاه می کنند. مهناوی تبار، با دهان نیمه باز کنار میز پاس خشکش زده است. از پس شانه ناواستوار قلیل، در آن پشت، مرغ ماهیخواری غیه می کشد و کمانه می کند رو اروند. غیه نقره ای می زند. نقره نقره ای. هابله! هابله! انگار همان ننه هاجر است که منتظر ایستاده است، میان آن همه نقره وسط اروند. صفحه ۵۶
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما