loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

قصه 83 (مجموعه داستان): دل آدم سیب است

ناشر سوره مهر

نویسنده فیروز زنوزی جلالی

سال نشر : 1391

تعداد صفحات : 130

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 27378 10003022
10,000 9,500 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

نیازی نیست در پی تفاهم فکری و تکنیکی میان نویسندگان داستان های کتاب بگردیم. برای یافتن عواملی که جذابیت های یک مجموعه داستان را می سازند، به عنوان بهانه ای برای خواندن کتاب، تنها کافی است نگاهی به نام گردآورنده مجموعه بیندازیم که خودش نویسنده است و داستان کوتاه را می شناسد و آفت ها و معضلات این عرصه دلش را به درد آورده است. کتاب را که باز می کنی و داستان ها را یک به یک که می خوانی، بر اعتمادت افزوده می شود و قصه ها هر کدام یک گوشه از خیال تو را به دنبال خود می کشند. اولین داستان یعنی «آتش به اختیار» نوشته محمدرضا بایرامی، با قصه ای ساختارشکنانه از جنگ شروع غافلگیرکننده ای را برای مجموعه رقم زده است.

جز این داستان که روایتی حیرت انگیز، واقعگرایانه و کاملا انسانی از جنگ را تصویر می کند، داستان «بازگشت» احمد دهقان هم از بهترین های این مجموعه است که اتفاقا این یکی هم در ژانر داستان های جنگی قرار می گیرد. دهقان در داستانش، موقعیتی تراژیک را در لایه هایی از طنز سیاه، چنان به ظرافت تصویر می کند که خواننده را به حیرت و شگفتی و البته تحسین وا می دارد. زنوزی داستانی از راضیه تجار را نیز در این مجموعه گنجانده است؛ داستانی با نثر شاعرانه، جمله های بریده بریده، گفتگوهای درونی و فضای سورئالیستی که در اغلب آثار تجار دیده می شود. اما صداهای متفاوت در مجموعه «دل آدم سیب است» به همین جا ختم نمی شود. داستان خود زنوزی جلالی در این کتاب، به لحاظ ساختار و حال و هوای قصه، شباهت چندانی با دیگر آثار مجموعه ندارد اما همچون همه آنها خواندنی و دلنشین است. به این ها باید قصه درخور تأمل مجید قیصری را نیز اضافه کرد که داستانی خلاقانه از حاشیه های جنگ است.

سربازگفت: «فکر می کنی با کی طرفی؟! با اولیاءالله؟! من آدم بزرگی نیستم. آن وقت ها هم که دل داشتم، دلم اندازه یک گنجشک بود. حالا دیگر هیچی ندارم. فقط یادم مانده آخرین دستور مغزم قبل از اینکه از کار بیفتد، این بوده: انتقام بگیر! به بد ترین شکل ممکن. گذشت مال وقتی است که چیزی برایت مانده. من دیگر حتی حسرت این را نمی خورم که چرا باید تسویه حساب نکرده بمیرم تا اینکه تو سر راهم سبز شدی...»
از داستان «آتش به اختیار»صفحه ۲۲
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما