loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بخوانیم و بدانیم (دوره ده جلدی)

هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرفی کتاب

مجموعه بخوانیم و بدانیم که تاکنون ده جلد از آن منتشر شده، با هدف آموزش مهارت های زندگی به دانش آموزان سال های اول دوران ابتدایی تالیف شده است.

این مجموعه که تقویت روان خوانی را هم برای کودکان این سن هدف گذاری کرده است، تلاش می کند که کودکان نه بواسطه پدر و مادر، بلکه مستقیم با واقع پنداری داستانی، مهارتی را یاد بگیرند. در واقع «بکن» و «نکن» پدر و مادر، با قالبی داستانی و هنری و در کنار تصاویر جذاب، از فعل امر خارج شده و با مشارکت خود فرزند، شکلی درونی و وجدانی می گیرد.

جلد اول:
روز اول مدرسه بود. نور خورشید آرام آرام از پنجره به اتاق «پری» سرک می کشید. «پری» با جیک جیک گنجشک ها از خواب بیدار شد و چشم های خواب آلودش را مالید. ناگهان یادش آمد که امروز مدرسه ها باز می شود و باید آماده شود تا به مدرسه برود. «پری» اصلاً مدرسه را دوست نداشت، حوصله این را که صبح زود از خواب بیدار شود و تنهایی به مدرسه برود نداشت. او دلش می خواست در خانه کنار مادر و اسباب بازی هایش بماند، ولی حالا مجبور بود هرروز صبح به مدرسه برود.

جلد دوم:
«مینو» تازه از مدرسه به خانه برگشته بود و بسیار گرسنه بود. مادر غذای ظهر را آماده کرده بود و داشت ظرف های غذا را روی میز می چید. «مینو» بعد از شستن دست هایش به سمت آشپزخانه رفت، ولی قبل از اینکه وارد آشپزخانه شود سعی کرد با بو کشیدن حدس بزند مادر برای ناهار چه غذایی درست کرده، ولی هر چه بو کشید نتوانست غذا را حدس بزند. غذا هر چه بود طبق معمول «مینو» نمی خواست آن را بخورد، چون «مینو» هر غذایی نمی خورد. او فقط سیب زمینی سرخ کرده با سس قرمز دوست دارد.

جلد سوم:
«شروین» شلوغ ترین شاگرد کلاس بود. به دلیل رفتارهای ترسناکی *که داشت. او همیشه در حال اذیت و آزار بچه های کلاس بود. او همیشه تنها روی یک نیمکت می نشست. او هیچ علاقه ای به گوش دادن به درس نداشت. روزی آقای ناظم هم کلاسی جدیدی به نام «علی» را به کلاس آورد. آن ها از دیدن شاگرد جدید خوشحال شدند. «علی» مجبور بود در کنار «شروین» بنشیند. «شروین» در بطری آب «علی» را باز کرد و آن را داخل کیفش گذاشت. «علی» بااینکه متوجه شد کار «شروین» است. هیچ حرفی نزد.

جلد چهارم:
«نگین» دختر خوب و مهربانی بود، اما نسبت به خودش حس خوبی نداشت، او بیشتر وقت ها رو به روی آینه اتاقش می ایستاد و به خودش خیره می شد. او جلوی آینه کارهای خنده داری می کرد. بااینکه پدر و مادرش همیشه از او تعریف می کردند، ولی «نگین» فکر می کرد آن ها برای دلداری دادن به او این حرف ها را می فرستد. مشکل او وقتی به مهمانی می رفت دوچندان می شد. زیرا نمی توانست تصمیم بگیرد. چه چیزی بپوشد. او سعی می کرد با وسایلش جلب توجه کند.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما