loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

جایی که خیابان ها نام داشت

ناشر آرما

نویسنده رنده عبدالفتاح

مترجم مجتبی ساقینی

سال نشر : 1402

تعداد صفحات : 264

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 28606 10003022
160,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب جایی که خیابان ها نام داشت، نوشته رنده عبدالفتاح است و با ترجمه مجتبی ساقینی در انتشارات آرما منتشر شده است. این کتاب درباره داستان مقاومت مردم فلسطین است.

«من قدس را از دست دادم حیات. غم و اندوه به گلویم چنگ انداخته. همه اش روستا و خانه ام که از سنگ آهک ساخته شده بود، جلو چشمم است. همه اش رادیویی را که پدربزرگت از بازار قدیمی شهر خرید می بینم. رادیو را توی آشپزخانه گذاشته بودم. پنجره های قوس داری که رو به تپه ها باز می شد جلوی چشمم است. هر پنجره چارچوبی سنگی داشت. می توانم بوی درخت های یاس و بادامِ باغم را حس کنم و درختان زیتونی را که میوه اش چیده شده به یاد بیاورم... شش مایل بیشتر با قدس فاصله ندارم ولی نمی توانم به آنجا بروم. هیچ وقت مکانی را که توی آن به دنیا آمدم و خانه ای را که با لباس عروس واردش شدم نخواهم دید. درختانِ زیتونم حیات! چقدر دلم برایشان تنگ شده!... » این حرف ها دلتنگی های مادربزرگی است که برای نوه اش - حیات - بازگو می شود و باعث می شود این دختر نوجوان یک روز تصمیم بگیرد برای آوردن کمی خاک از زمین های اجدادیشان به فلسطین اشغالی برود.

بیت لحم، کرانۀ باختری، 2004

ساعت شش و نیم صبح بـود. جستی زدم و از تختخواب پایین آمـدم. به صورتم، که از شدت گرما سر خ شده بود، آب سرد زدم. پنکه در طول شب خاموش شده بود. شاید بی‌بی زینبم آن را خاموش کرده بود؛ او حتی در شب‌های خفه و گرمِ تابستان هم با یک ملافۀ کلفت خودش را می‌پوشاند و می‌خوابید. مسواک خواهرم را که در طول چند هفتۀ گذشته با هم در آن شریک بودیم برداشتم.

شب گذشته، وقتی حکومت نظامی لغو شد، ذهنِ مادر آشفته بود و نتوانستم یک مسواک دیگر دست و پا کنم. چون اجازه داشتیم به مدت دو ساعت خانه‌هامان را ترک کنیم به‌سرعت به سمت مغازه ابویوسف رفتیم. با حساب و کتابی که بابا کرده بود فقط یک ساعت و ربع وقت داشتیم تا همه چیزمان را بخریم و بعد با ماشین به خانه برگردیم. بی‌بی زینبم هم می‌خواست با ما بیاید ولی دیگر هشتاد و شش سالش بود و به اندازۀ پخش کامل اخبار شبکۀ الجزیره طول می‌کشید تا از صندلی‌اش به دستشویی برسد. با این وجود چطور دو ساعت کفایت می‌کرد وسایل مورد نیازش را بخرد؟
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما