loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

کاپوچینو در رام الله

متن کامل «شارون و مادر شوهرم»

5 (1)

ناشر روایت فتح

نویسنده سعاد امیری

مترجم لیلا حسینی

سال نشر : 1402

تعداد صفحات : 156

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 3359 10003022
100,000 90,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب «کاپوچینو در رام الله»، نوشته سعاد امیری را این گونه معرفی کرده است: «یادداشت های روزانه ام را که مربوط به سال 1981 تا 2004 است با سفری که از مادرم جدا شدم آغاز شد؛ سفر از امان، شهری که در آن بزرگ شدم و بیشتر زندگیم را در آن جا گذرانده بودم، به رام الله شهری که در اشغال اسرائیل بود. این سفر که قرار بود فقط شش ماه طول بکشد، به سفری برای همه عمر تبدیل شد. در رام الله زندگی کردم، کار کردم، عاشق شدم، ازدواج کردم و صاحب یک مادر شوهر شدم.»

خیال خواننده، راحت! کتاب «کاپیچینو در رام الله»، در همین جملات خلاصه می شود، جملاتی که «سعاد امیری» نویسنده کتاب در مقدمه آن ذکر کرده است و در حقیقت این مقدمه، توصیفی است از آنچه در «کاپوچینو در رام الله» رخ می دهد. شاید لازم باشد پس از ورق زدن کتاب و رسیدن به مقدمه نویسنده، از جلد آن آغاز کنیم، از نخستین صفحه ای که از این کتاب به چشم می خورد؛ فنجانی سفید رنگ بر زمینه سدری، این فنجان، حاوی کاپوچینو است، اما عنوان کتاب نیز در آن جای گرفته.

و همه این ها درباره یک زندگی است، یا در واقع روزهایی از زندگی «سعاد امیری» که در قالب یادداشت هایی منتشر شده. در این یادداشت ها از توالی منظم رویدادها یا تاریخ ها خبری نیست. رویدادها رخ داده اند و با توجه به احساس نویسنده بر روی صفحات کاغذ نقش بسته اند. هر بخش با نامی از بخش های دیگر مجزا شده، «ولخرجی به خاطر موشک های اسکاد صدام»، «حماسه ی هفت ساله هویت من»، «ماسک ضد گاز»، و «رام الله در حکومت نظامی» عناوین برخی از این بخش هاست. نام کتاب نیز از بخشی به نام «کاپوچینو در رام الله» برگرفته شده. صراحت موجود در تعریف وقایع و حتی خصوصی ترین اتفاقات زندگی نویسنده، به این کتاب جذابیتی خاص بخشیده، افراد واقعی داستان ها هم صراحت ویژه خود را دارند. «دیگر دخترک را دوست نداشتم. خسته بودم. او را برای شام دعوت کردم. چه شام ملالت باری. حرفی برای گفتن نداشتیم. به او پیشنهاد ازدواج دادم. پذیرفت. بعد از آن با هم زندگی کردیم.»

«بدجوری عاشق شده بودم. فقط می خواستم با او باشم. او در رام الله بود و من در ادینبورو. مادرش از روی حساب های تلفن بو برد بین ما عشق هست. بعد از هر تلفن عجیب احساس می کردم خالی شده ام. بعد هم خیالات به مغزم هجوم می آورد. اگر هیچ وقت نتوانم برگردم رام الله چه؟ اگر فرماندار اسیرائیل به من مجوز رفتن به رام الله را ندهد چه؟»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما