loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

گنجینه حکمت در آثار نظامی

ناشر امیرکبیر

گردآورنده کتاب منصور ثروت

تحقیق و تنظیم کتاب حسن السادات ناصری

سال نشر : 1378

تعداد صفحات : 285

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

به توضیح مولف یکی از علل بررسی آثار شاعر در زمینه حکمت پاسخ به این پرسش بوده که چرا به نظامی ، حکیم گفته می شود؟
روش کار در تدوین کتاب «گنجینه حکمت در آثار نظامی» بنا به توضیح مولف چنین بوده است:
در وهله نخست سعی شده است مفهوم حکمت و اخلاق- که اجتماع در بطن آن قرار می گیرد- نزد حکمای ایرانی و یونانی از ایام قدیم تا عهد نظامی و پیگیری آن تا قرن هفتم که به خواجه نصیر طوسی ختم می شود، بدست آید.
در این بخش از تحقیق، توجه بیشتر بر آراء ارسطو و افلاطون از حکمای یونان، و فارابی، امام محمدغزالی و خواجه نصیرطوسی معطوف گشته است.
پس از حضور ذهن نسبت بدانچه که از مفهوم حکمت به ذهن اهل حکمت در قرن ششم به میراث رسیده است، پنج گنج نظامی بیت به بیت مورد مطالعه قرار گرفته و نکات اخلاقی، حکمی و اجتماعی آن بر روی برگه ها یادداشت گردید. برای آنکه اطلاعات بدست آمده بر طبق اصولی منظم تدوین شود، به روش کار قدمای حکیم بذل توجه شد.
در این مرحله بیشترین اقتباس از طبقه بندی خواجه نصیر در اخلاق ناصری- که در مقام قیاس با کتابهای مشابه دقیقترین- ملاحظه شد- بعمل آمد.

فراموشی انسان از ماهیت اصلیش او را به سوی رذالتها سوق می دهد. و زمانی که رذیلت ملکۀ نفس شد اهداف حیات را متناسب با آن تعیین می کند.
مثلا نظامی می گوید : زر برای بخشیدن است و وسیله ای است برای رسیدن به آرزوها :

زر از بهر مقصود ، زیور بود
چو بندش کنی بندی از زر بود

ولی چون آرزوهای بشیری پایان ناپذیر است مردم هرچه زر بیشتر به دست می آورند حریص تر می شوند. آرام آرام گرد آوری مال و زر به عنوان هدفی در زندگی تبدیل می شود.
در تصویر نخستینی که از اسکندر ، نظامی به دست می دهد ، او مردی است که تمام دنیا را زیر پا گذاشت و همه گنجهای عالم را با خویشتن به همراه برد اما سیری نپذیرفت. تا آنکه هنگام بازگشت از ظلمات ، سروشی غیبی سنگریزه ای بدو داد و گفت هم وزن این را پیدا می کنی تا از مال دنیا سیر شوی. اسکندر پس از بازگشت ، آن سنگریزه را با هرچه سنجید سنگین تر از مشابه شد. حتی کوهها نیز در برابر آن سبکتر جلوه کرد. تا آنکه به راهنمایی خضر نبی ، آن سنگریزه را با مشتی خاک سنجید و دید هم وزن شد. اسکندر در آن لحظه مفهوم رمز را فهمید. مقصود هاتف آن بود که چشم طمع اسکندر جز به خاک گور سیر نخواهد شد:چو اندوهی آمد ، مشو نا سپاس
ز محکمتر اندوهی اندر هراس

یکی را ز کم گوهری ، دل به درد
یکی را ز بی گوهری ، بادِ سـرد

پشیمان شد آن کس که باقی گذاشت
پشیمان تر آنکس که خود برنداشت

چو آسود روزی دوشاه از شتاب
ستد داد دیرینه از خورد و خواب ،

به یاد آمدش حال آن سنگ خورد
که پنهان بدو آن فرشته سپـــرد

ترازو طلب کرد و کردش عیار
ز بسیار سنگین فزون بود بار

ز مثقال بیش آمد ، از من گذشت
بسی سنگ پرداخت از کوه و دشت

فزون آمد از وزن صد پاره کــوه
ز بر سختنش هرکس آمد ستوه

شنیدم که خضر آمد از دور و گفت
که : این سنگ را خاک سازید جفت

کفی خاک با او چو کردند یار
به هم سنگیش راست آمد عیار

شه آگــــاه شــد زان نـمـودار نغز
که خاکست و خاکش کند سیر مغز »
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما