loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

دوره ی درهای بسته 11: به روایت غلام عباس محمدحسنی

به روایت اسیر شماره 3079

ناشر روایت فتح

نویسنده سید حسین یحیوی

سال نشر : 1394

تعداد صفحات : 103

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 39711 10003022
9,000 8,100 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

مجموعه «دوره ی درهای بسته» به روایت خاطرات آزادگان ایران اسلامی از دوران اسارت در زندان های رژیم بعث عراق می پردازد و بنا دارد، مخاطب را بی واسطه و بدون دخل و تصرف با هر آن چه بر آزادگان ایران اسلامی گذشته است، آشنا کند.
در یازدهمین شماره این کتاب، روایت دوران اسارت اسیر شماره 3079 «غلام عباس محمد حسنی» از 2 فروردین سال 1361 تا 27 مرداد سال 1369 برای مخاطب بیان می شود.
راوی این کتاب هنوز به بیست سالگی نرسیده است که در دومین روز فروردین سال 61 درعملیات فتح المبین به اسارت دشمن در می آید. به خاطر سن کم، نگاه های تندی دارد وعکس العملهای شدید و عجیبی نسبت به عراقی ها نشان می دهد و رفتار هایی دارد که برای خودش و دیگر اسرا هزینه هایی به همراه دارد. در دوران اسارت اردوگاه های مختلفی را تجربه و با گروه های مختلفی آشنا می شوند که به همین خاطر نگاه های متفاوتی را دراسارت پشت سر می گذارند.
در مقطعی از اسارات با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی آشنا می شود. در کنار مرحوم ابوترابی یاد می گیرد که چطور رفتار کرده و برای دوران اسارت برنامه ریزی کند تا بتواند درس بخواند، قرآن حفظ کند و زبان یاد بگیرد. به همین خاطر می تواند کمک های زیادی به خود و سایر اسرا داشته باشد و در دوران اسارت حافظ کل قرآن می شود.
«محمد حسنی» در مقطعی دیگر در اردوگاهی با اسرایی مواجه می شود که حاضر نبودند در مقابل عراقی ها هیچ انعطافی نشان بدهند تا بتوانند زندگی روان تر و کم هزینه تری داشته باشند و تلاش می کند تا تجربیات به دست آمده خود در دوران اسارات را به این افراد منتقل کند.
در بخش پایانی این کتاب، تصویری از یک روز قبل از اسارت «غلام عباس محمد حسنی» به همراه تصاویری از دوران اسارت این آزاده ایران اسلامی در معرض نگاه مخاطب قرار می گیرد.
در متن پشت جلد این کتاب که به تازگی در کتاب فروشی ها عرضه و دراختیار مخاطب قرار گرفته، آمده است: «برای عراقی ها شرط گذاشتیم که اگر دوربین فیلم برداری نباشد، می رویم زیارت. قبول کردند. گفتند دستور صدام حسین است. هرطور شده باید اجرا شود. چهار گروه چهارصد نفری شدیم. هر گروه را یک روز می بردند. گفتند غذای تان را هم باید با خودتان بیاورید. از شب قبل سیب زمینی آب پز کردیم و سهمیه ی هر کس را دادیم دستش. گروه اول که برگشتند گفتند خوب بود. کاری به کارمان نداشتند. اسرا از اتوبوس که پیاده شده بودند خودشان سینه خیز و گریه کنان تا حرم رفته بودند. زیارت کرده بودند و برگشته بودند. روز دوم و سوم راه و چاه را یاد گرفتیم. بچه ها روی کاغذ های کوچک شعار «لبیک یا امام الخمینی» نوشتند و اطراف حرم بدون آن که عراقی ها بفهمند پخش کرده بودند. سینه زنی کرده بودند و شعار داده بودند «ابوالفضل علمدار/ خمینی را نگهدار». می گفتند مردم عراقی اطراف حرم، ما را که می دیدند، گریه می کردند.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما