مجاهد مهجور: خاطرات جعفر خیتال از مجاهدین عراقی در دوران دفاع مقدس
سال نشر : 1395
تعداد صفحات : 224
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 47735
10003022
معرفی کتاب
جعفر خیتال راوی داستان از جمله افرادی است که از طریق خوزستان وارد ایران میشود و مدتی با خانواده در اهواز زندگی میکند. در هنگام جنگ تا سال 62 در عراق حضور دارد، سپس در ایلام ساکن میشود. او مدتی در شهر دهلران به معلمی مشغول بوده است. پس از آن وارد استانداری میشود.داستان کتاب «مجاهد مهجور» از دوران کودکی راوی شروع میشود. او در حالی که در دبیرستان تحصیل می کرده تحت پیگرد اداره استشهادات عراق قرار میگیرد، که فرار میکند و به خوزستان میآید. بعد از ورود به خوزستان در شرکتهای نفتی به کار مشغول می شود.
جعفر خیتال پیش از انقلاب و در حالی که در همدان سرباز بود با آیت الله مدنی ارتباط برقرار میکند که این ارتباط و فعالیت انقلابی باعث می شود توسط اداره رکن سوم دستگیر و مدتی نیز بازداشت و پس از پیروزی انقلاب از خدمت معاف می شود و در خدمت نهادهای انقلابی در میآید. او پس از آن علیه رژیم بعث فعالیت خود را شروع میکند و به گروه مجاهدین عراقی میپیوندد.
راوی در ابتدا کتاب در معرفی خود و خانواده اش چنین می گوید:
«بنده جعفر خیتال، فرزند صادق، متولد 1335 در شهر نعمانیه، استان کوت عراق هستم. مرحله دبیرستان را تا سال 1975 م برابر با 1354 هجری خورشیدی در شهر نعمانیه به پایان بردم. پدرم مردی کاسب اما با خدا بود. بعضی از دوستان و فامیل های ما دارای گرایشات سیاسی بودند، مثلاً با توجه به کودتای «عبدالکریم قاسم »که علاقه مندان زیادی داشت، برخی دموکرات، گروهی سوسیالیست و ... بودند. مثلاً برادر بزرگتر خودم، عبدالامیر، در طیف عبدالکریم قاسم بود. ولی خودم برخلاف آن ها هیچ گرایشی نداشتم. ... ما هم فهمیدیم که ماندنمان در عراق فایده ای ندارد. شایعات و شاهدات زیادی درخصوص اخراج ایرانی های مقیم عراق بود و ما هم پی بردیم که قرار است تا یک ماه دیگر، بازداشت های گسترده ای علیه مخالفان، توسط حزب بعث صورت گیرد. با توجه به این که ما هم سابقه فعالیت داشتیم... راهی جز اینکه به ایران نزد برادرانمان برگردیم وجود ندارد. ...»
«بنده جعفر خیتال، فرزند صادق، متولد 1335 در شهر نعمانیه، استان کوت عراق هستم. مرحله دبیرستان را تا سال 1975 م برابر با 1354 هجری خورشیدی در شهر نعمانیه به پایان بردم. پدرم مردی کاسب اما با خدا بود. بعضی از دوستان و فامیل های ما دارای گرایشات سیاسی بودند، مثلاً با توجه به کودتای «عبدالکریم قاسم »که علاقه مندان زیادی داشت، برخی دموکرات، گروهی سوسیالیست و ... بودند. مثلاً برادر بزرگتر خودم، عبدالامیر، در طیف عبدالکریم قاسم بود. ولی خودم برخلاف آن ها هیچ گرایشی نداشتم. ... ما هم فهمیدیم که ماندنمان در عراق فایده ای ندارد. شایعات و شاهدات زیادی درخصوص اخراج ایرانی های مقیم عراق بود و ما هم پی بردیم که قرار است تا یک ماه دیگر، بازداشت های گسترده ای علیه مخالفان، توسط حزب بعث صورت گیرد. با توجه به این که ما هم سابقه فعالیت داشتیم... راهی جز اینکه به ایران نزد برادرانمان برگردیم وجود ندارد. ...»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1395
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1395
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات224
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن330
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 4 دی 1395
-
شناسه47735
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط