از به
سال نشر : 1389
تعداد صفحات : 170
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 503
10003022
معرفی کتاب
کتاب از به، نوشته رضا امیرخانی است و در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. به اعتقاد بسیاری از منتقدین، رمان ازبه یکی از متفاوت ترین رمان های دفاع مقدس است. هم به لحاظ فرم و هم از حیث نوع نگاه. رمان از به فقط نامه است، نامه هایی که میان قهرمان های داستان رد و بدل شده و راوی قصه خلبان جانبازی است که به رغم نداشتن دو پا و ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، درجایی و درحالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است.داستان این چنین آغاز می شود و با نامه های همسر این خلبان و دوستان خلبانش و همسرانشان ادامه پیدا می کند. در این بین نامه ای دیگر هم وارد می شود؛ نامه دختری که در دوران جنگ – به خواست معلمشان – برای رزمندگان جنگ نوشته شده و اکنون دست خلبان جانباز است. کم کم گره های داستان شکل می گیرد، می بینیم که خانواده این دختر در بمباران شهید شده اند و خلبان پس از سال ها قصد کمک به او دارد، در حالی که خودش بسیار محتاج کمک است و...
امیرخانی برای روایتش فرم سختی را انتخاب کرده است و البته از پسش هم خوب برآمده. او در این فرم توصیف را که از اساسی ترین پایه های رمان است از دست داده و مجبور است هرچه می خواهد بگوید لابه لای قالب نامه ها بگنجاند. عنوان همه نامه ها یک «از» و «به» داریم که تکلیف مخاطب را با نامه ادامه اش روشن می کند و داستان پیش می رود.
از دیگر ویژگی های اثر، نوع نگاه امیرخانی به جنگ و بازماندگانش است. سختی های خلبان برای زندگی روزمره، مشکلات همسر خلبان با تلاطم های روحی خلبان، زندگی دختر که خانواده اش را در بمباران از دست داده است و دیگر خلبانان جنگ که امروز باید به قول نویسنده مسافرکشی کنند – البته هوایی – و... ترکیبی است از آنچه تصویر ازبه را می سازد.
رضا امیرخانی به دنبال واقعیت زندگی آدم های قصه است، نه تصویری آرمانی و ناملموس. جنگ سختی ها و تلخی هایی دارد که میان جامعه هنوز چشیدنی و دیدنی است، و این نقطه برتری رمان است، واقع نگری در حوزه دفاع مقدس. نتیجه فرم متفاوت و نگاه دقیق نویسنده کتاب ازبه را خواندنی کرده است.
همهٔ دوستان من نامهشان را با خسته نباشید، شروع میکنند. با پیروز بشوید، تمام میکنند. وسطش هم هیّ از شما رزمندهٔ دلآور، تشکر میکنند که به خاطر ما میجنگید. من هم به شما خسته نباشید میگویم. من هم دوست دارم شما پیروز بشوید. من هم میخواهم از شما تشکر کنم. اما نمیتوانم... من از شما غصه دارم. یعنی چطور باید بنویسم. نه این که متشکر نباشم. اما خیلی هم نه.
الان پنج ماه است که من به شقایق آمدهام. اما پارسال هم دوّم بودم. دوّم یاس. کلاس بغلی. من باید دوباره کلاس دوم را بخوانم. مثل رفوزهها. فکر نکنید که تنبل بودهام. درسم بد نبود. به جز ثلث سوم، همهاش شاگرد اول بودهام. تو دفترهایم پر ستاره بود. ستارههایی که خود خانم احمدی پارسال چسبانده بودند. به اندازهٔ دو دسته از ورودهای بابا هم کارت آفرین دارم. اما من مجبورم امسال دوباره همان درسها را بخوانم و خانم احمدی هم دوباره ستاره میچسبانند.
من امتحانهای ثلث سوم را ندادم. شهریور را هم. برای همین نمیتوانم از شما تشکر کنم. شاید اگر مامان اینجا بود، من را دعوا میکرد که بیادبی کردهام و توی دهانم فلفل میریختند؛ مثل آن بار که به آقای مسیو پطروسیان گفتم از درس موسیقیشان بدم میآید، چون با آن انگشتهای کلفتشان پیانو میزدند. شاید خانم احمدی، خانم انشایمان، انشای مرا پارهٔ پاره کنند و بیاندازند توی آشغالی. شاید هم خود خانم مدیر بیایند و مثل سوسن مداد لای انگشتهایم بگذارند و من داد بزنم. اما من دیگر از هیچ چیزی نمیترسم. برای همین مینویسم
الان پنج ماه است که من به شقایق آمدهام. اما پارسال هم دوّم بودم. دوّم یاس. کلاس بغلی. من باید دوباره کلاس دوم را بخوانم. مثل رفوزهها. فکر نکنید که تنبل بودهام. درسم بد نبود. به جز ثلث سوم، همهاش شاگرد اول بودهام. تو دفترهایم پر ستاره بود. ستارههایی که خود خانم احمدی پارسال چسبانده بودند. به اندازهٔ دو دسته از ورودهای بابا هم کارت آفرین دارم. اما من مجبورم امسال دوباره همان درسها را بخوانم و خانم احمدی هم دوباره ستاره میچسبانند.
من امتحانهای ثلث سوم را ندادم. شهریور را هم. برای همین نمیتوانم از شما تشکر کنم. شاید اگر مامان اینجا بود، من را دعوا میکرد که بیادبی کردهام و توی دهانم فلفل میریختند؛ مثل آن بار که به آقای مسیو پطروسیان گفتم از درس موسیقیشان بدم میآید، چون با آن انگشتهای کلفتشان پیانو میزدند. شاید خانم احمدی، خانم انشایمان، انشای مرا پارهٔ پاره کنند و بیاندازند توی آشغالی. شاید هم خود خانم مدیر بیایند و مثل سوسن مداد لای انگشتهایم بگذارند و من داد بزنم. اما من دیگر از هیچ چیزی نمیترسم. برای همین مینویسم
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1389
-
چاپ جاری18
-
تاریخ اولین چاپ1380
-
شمارگان3000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات170
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن225
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 13 مهر 1387
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 1 مهر 1402
-
شناسه503
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
مرضیه دارینی
چقدر این کتاب جذاب و قسمت هایی شدیدا خنده دار، من سه بار خوندمش
2 آذر 1398