loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

او؛ یک زن

ناشر کتاب کوله پشتی

نویسنده چیستا یثربی

ویراستار مینو ابوذرجمهری

سال نشر : 1395

تعداد صفحات : 256

هم اکنون غیرقابل سفارش!

هجده سالم که بود ، عاشق رئیسم شدم …
خیلی ساده اعتراف می کنم ، چون خیلی زیاد عاشقش شدم .
روز مصاحبه ، چند نفر رو گلچین کرد که خودش ازشون مصاحبه بگیره .
همه شون زیبا به نظر می رسیدن . کلی به خودشون رسیده بودن .
من ساده بودم . با همون مانتوی کتون و شلوار جین همیشگیم .
نمی دونم چرا منم بین اونا انتخاب کرد ! نوبت من که رسید ، کمی استرس داشتم .
بچه نبودم . مصاحبه های شغلی زیادی داده بودم و چون پارتی نداشتم ، رد شده بودم .
سرش روی کاغذ بود . موهایش خرمایی .
بدون اینکه سرش را بلند کند ، گفت : مجرد یا متاهل ؟ گزینه سومی نبود ؟
نفس عمیقی کشیدم و با قاطعیت گفتم : مطلقه ! سرش را از روی کاغذ بلند کرد ، گفت : خیلی جوانید ! تازه متوجه شدم چشمانش بین سبز و خاکستریست و چقدر آشناست !
جوان بود . شاید هفت هشت سالی بزرگتر از من ! گفتم جوان ؟ ممکنه ! در فرم نوشت : مطلقه !
بچه نبودم . شانزده سالگی ، از راه دور ، مرا به عقد یکی از اقوام پولدار پدری درآورده بودند و بعد ، سوتم کرده بودند استرالیا پیش او …
وقتی فهمیدند بیمار است و به حد مرگ ، زنش را کتک می زند و کارهای دیگری هم می کند ، به کمک وکیل استرالیایی ، طلاقم را از او گرفتند و برم گرداندند ایران !
یک خانواده ی پنج نفره بودیم . پدر ، مادر ، برادر بزرگتر ، خواهر کوچکتر و من که وسطی بودم .
قوم و خویش مقیم استرالیای ما ، از عکسم خوشش آمده بود و مرا بدون دیپلم ، ندیده ، خواستگاری کرد ! توی عکسها جنتلمن ، پولدار و خوش تیپ بود .
پدر می گفت : دیگر بهتر از او پیدا نمیکنی ! یکسال بعد که برگشتم ، در فرصت کوتاهی صبح تا شب ، درس خواندم و دیپلمم را گرفتم .
پدرم همیشه می گفت : …
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما