شب های بی ستاره
رمان نوجوان 5
3 (1)
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 158
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 52679
10003022
معرفی کتاب
در این رمان خواننده از دریچه نگاه یک دختر نوجوان با زندگی در دوره ی جنگ و مفهوم جنگ زدگی آشنا می شود. ستاره دختریست که ناآرامی و خشونت جنگ دنیای نوجوانی اش را به هم ریخته و آرزوهایش را با اضطرابی پیوسته همراه می کند.یک طرف آواره گی از محل زندگی که سوغات جنگ است و یک طرف بدخلقی پدر و بی حوصلگی مادر باردارش روح او را آزار داده و مطمئن می شود که هیچ کس دوستش ندارد.
برای دوری از این وضع به حسینیه ای که در آن زنان کارهای پشت جبهه را انجام می دهند پناه می برد. در این رفت و آمدها به حسینیه با محبت های مادرانه ی خانم فهیمی که همسر یک شهید است قدری آرام می شود و طی ماجرایی با پسری به نام مسعود آشنا شده و عاشقش می شود.
مطالعه ی این رمان می تواند برای نوجوانان امروز، امینت و آرامش و ثباتی را که در آن غوطه ورند یادآوری کند.
مسعود دست کشید به صورتش، رویم نشد نگاهش کنم. با صدای آرام، طوری که من هم به زور می شنیدم گفت: «نامه تون رو خوندم. توش چیزی نبود که برسونم دست رزمنده ها.»
کاش زمین دهان باز می کرد و مرا می خورد. اگر برود به بابا بگوید من نامه داده ام چه؟ باید با خانم فهیمی صحبت می کردم تا به دادم می رسید. اگر آبروی من را می برد؟!...چه کار باید می کردم؟!
- جواب نوشته بودم نمیدونستم کجایین؟ به خانوم فهیمی گفتم که باهاتون صحبت کنه، اما...
رعد وبرق،صدایش را قطع کرد. تا الان فکر می کردم اگر ببینمش کلی حرف دارم. اما حالا دلم می خواست بروم. دلم نمی خواست اینطوری حرف بزنم... تو کوچه و تو هول و ولا. به قول خاله زهرا زندگی سخت بود... الکی نبود که!...
کاش زمین دهان باز می کرد و مرا می خورد. اگر برود به بابا بگوید من نامه داده ام چه؟ باید با خانم فهیمی صحبت می کردم تا به دادم می رسید. اگر آبروی من را می برد؟!...چه کار باید می کردم؟!
- جواب نوشته بودم نمیدونستم کجایین؟ به خانوم فهیمی گفتم که باهاتون صحبت کنه، اما...
رعد وبرق،صدایش را قطع کرد. تا الان فکر می کردم اگر ببینمش کلی حرف دارم. اما حالا دلم می خواست بروم. دلم نمی خواست اینطوری حرف بزنم... تو کوچه و تو هول و ولا. به قول خاله زهرا زندگی سخت بود... الکی نبود که!...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات158
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن150
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 31 اردیبهشت 1396
-
شناسه52679
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
محمدصادق شریفی
کتاب خوبیه
24 فروردین 1398