loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مهمان شام: زندگینامه و خاطرات شهید مهندس سید میلاد مصطفوی

5 (1)

ناشر شهید ابراهیم هادی

گردآورنده کتاب گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

سال نشر : 1396

تعداد صفحات : 192

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 53000 10003022
75,000 71,300 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

مهمان شام، زندگینامه و خاطرات شهید مهندس سید میلاد مصطفوی است. این کتاب توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است و در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.

شهید مصطفوی در عملیات مستشاری در سال 94 در سوریه به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسیده و پیکر پاکش در شهرستان بهار از توابع استان همدان به خاک سپرده شده است. گفته می شود داعش بعد از شهادت شهید مصطفوی، پیکر او را با خود می برد، اما بعد از مدتی خود شهید آدرس دقیق پیکر را در خواب به یکی از دوستانش می دهد.

«مهمان شام» مجموعه ای از خاطرات همراهان و همرزمان شهید است که در هر کدام، بخشی از شخصیت و ویژگی های اخلاقی شهید بیان می شود.

«از روی عادت هیئت نمی رفت. به قول یکی از شهدا که در خواب به سردار شهید علی چیت سازیان گفته بود: راهکار رسیدن به خدا و شهادت اشک می باشد، سید هم از این راهکار می خواست به شهدا برسد. تو روضه ها اشک امانش نمی داد، عاشق مناجات و روضه بود. گاهی اوقات حتی آهنگ زنگ موبایلش هم صدای حاج منصور و روضه حضرت رقیه بود. من در تمام عمرم کسی رو به اندازۀ سید عاشق اهل بیت ندیدم.

خودم چندین مرتبه دیده بودم که در عزاداری بی هوش شد، چند بارش رو من براش روضه خوندم. رفتیم اروند کنار، اونجا آب رو که می دیدیدم، دل هامون هوای روضه می کرد. اون هم روضه مادر. سید گفت: شیخ بریم یه گوشه برای من روضۀ حضرت زهرا(س) بخون، اینجا عملیات با رمز مقدس یا فاطمه زهرا(س) بوده. بریم به عشق شهدا توسل داشته باشیم.

رفتیم گوشه ای نشستیم. آب بود و غربت اروند. هنوز هم بوی شهدا رو براحتی می شد از اون فضای معنوی حس کرد. بسم الله گفتم و روضه رو شروع کردم. روضه به اوج خودش که رسید سید از خود بی خود شد. حال خیلی منقلبی داشت. مثل عادت همیشگی که من دیده بودم، تو روضه دستش رو می گذاشت روی قلبش.

آنجا هم داد می زد و می گفت: آخ مادر جان... خیلی جان سوز ناله می زد. مثل مار گزیده ها به دور خودش می پیچید. کم کم بی حال شد و افتاد. من روضه رو قطع کردم. سرش رو گذاشتم روی زانوهام مقداری از آب اروند روی صورتش پاشیدم تا کمی حالش بهتر شد».
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

الهم عجل لولیک الفرج

بسم رب الشهدا و الصدیقین
بنده عاجزانه از هر فردی که این کتاب را مطالعه نکرده تقاضا دارم حداقل یکبار این کتاب را مطالعه کنید.

17 اردیبهشت 1397

عطیه

من تازه با سید میلاد مصطفوی آشنا شدم. خیلی دیر ولی یکی از افتخاراتم تو زندگی آشنایی با این شهید عزیز و بزرگ بوده. افتخار میکنم سعادت اینو دارم گاها سر مزار ایشون برم و برای مادرشون فاتحه بخونم.از محبت شهدا غافل نشیم. مخصوصا شهید عزیز که بارها عظمتشون بهم ثابت شده

17 تیر 1396

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما