loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بابانظر: خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد

5 (1)

ناشر سوره مهر

گردآورنده کتاب مصطفی رحیمی

مصاحبه گر سید حسین بیضایی

راوی کتاب محمدحسن نظرنژاد

سال نشر : 1388

تعداد صفحات : 520

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 5394 10003022
255,000 242,300 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

شاید درخشان ترین وجه انقلاب اسلامی ایران سویه انسان ساز و حاکمیت بخش آن به ارزش ها و هنجارهای الهی و شیعی باشد از این رو دفاع مقدس به منزله آیینه تمام نمایی از نهضت اسلامی است که توانست آرمان های مندرج در ذات انقلاب اسلامی سال 57 را در عمل محقق کرده و در معرض نگاه همگان قرار دهد. بی سبب نیست که تاریخ نگاران عصر جدید بر مطالعه و تحلیل همزمان انقلاب و جنگ تاکید ورزیده و به صراحت عنوان می کنند که پدیده دفاع مقدس را باید ثمرهای عالی از شجره طیبه انقلاب دانست و بررسی کرد.

کتاب کم نظیر «بابا نظر» که شرح خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد در مصاحبه با حسین بیضایی است سندی روشن و قاطع بر این مدعاست که دریچه تازهای به برخی زوایای ناشناخته انقلاب و دفاع مقدس گشوده است. مولف در این اثر با گزارشی و زبانی خواندنی از زندگی و مبارزات مردی پرده بر می دارد که تعبیر مجسمی از جوانمردی و ایثار بود.

این جانباز 95 درصد که با حضوری طولانی و مستمر در جبهه های جنگ، در سال 75 به شهادت رسید، ربط و پیوند عمیق دو رویداد عظیم تاریخ معاصر کشور، یعنی انقلاب اسلامی و جنگ را در عرصه عمل و میدان زندگی و مبارزات خویش تحقق بخشید و نام تابناک خودش را در صحیفه ایام به عنوان یکی از اسطورهای جاودان تاریخ معاصر ثبت کرد.

این کتاب تنها درصدد نقل اندیشه های مجرد و بیان صرف خاطرات نیست بلکه آنها را به حقایق قابل لمس و زندهای تبدیل میکند که از دایره تکرار و کلیشه عدول کرده و مخاطب را به سرزمینهای تازهای از احساس و ادراک میبرد که در نتیجه آن خواننده «بابانظر» را در درون خودش جستجو میکند و به دنبال نسبت درونی خودش با او میگردد.

کتاب بابانظر، خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد است، این خاطرات توسط سید حسین بیضایی مصاحبه شده، توسط مصطفی رحیمی گردآوری و تدوین شده است. راوی کتاب بابانظر، جانباز 95 درصد محمدحسن نظرنژاد است که به درجه رفیع شهادت رسیده است.

خمپاره 120 داشتیم. ده بیست گلوله زد و آتش آن ها ساکت شد. دکتر چمران از این که خمپاره ها به هلی کوپتر اصابت کنند، نگران بود. با ساکت شدن آتش، تخم مرغ آب پز را توی دهانم گذاشتم و با انگشت فشار دادم که پایین برود. چمران خنده اش گرفت و گفت: می جویدید بهتر نبود؟! گفتم: این طوری زود هضم نمی شود. ممکن است تا دو سه روز دیگر غذا گیرم نیاید. گفت: تو بنا داری تا دو سه روز غذا نخوری؟ اگر این بچه ها دو سه روز چیزی نخورند. می میرند.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

بابا

کتابی که تماماً از شهادت و شهدا در آن گفته شده است و برای نسل امروز که آن دوران را درک نکرده اند بسیار جالب و خواندنی است

7 تیر 1389

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما