توپچنار
سال نشر : 1389
تعداد صفحات : 224
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 7381
10003022
معرفی کتاب
داستان این کتاب از این قرار است که دختری به نام فرزانه برای تدریس نهضت سواد آموزی به روستای دور افتاده ای به نام توپچنار از توابع مشهد می رود. روستا خیلی دورافتاده و بین دو کوه واقع شده و خانوارهای اندکی دارد. در ابتدا استقبال خوبی از فرزانه نمی شود ولی بعدها فرزانه موفق می شود یک ارتباط گرم و صمیمی با اهالی روستا برقرار کند و اهالی را به دور خود جمع کند. فرزانه در منزل شخصی به نام هیبت الله ساکن می شود. در این روستا بیشتر زنان کار می کنند و برای هیزم شکنی و گوسفند چرانی به صحرا می روند. همه اتفاقات در روستا می افتد و حال و هوا و مناظر زیبا و اهالی با صفای روستا با جزئیات تمام تصویر کشیده می شود. همچنین سختی ها و مشقت هایی که برسر راه یک معلم روستایی قراردارد نیز در این کتاب آورده شده است.
گزیده متن:
دختر جوان وحشت زده به مارخیره شده بود. مرد چوب دستی اش را آماده کرد و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوپ پیچید. آن گاه درنهایت آرامش، خطاب به آن پیچک سمی گفت: تو چرا گذر آمدی حیوان، نمی ترسی سرت را بکوبند؟ هی زبان بسته، شکمت را سیرکردی، لم دادی توی راه، هان؟ سپس چوپ دستی را که سنگین شده بود، بلندکرد و به کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و برگشت. فرزانه که تمام مدت با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مرد گفت که ممکن بود نیشش بزند. لبخند گرم بر چهره سوخته مرد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد: محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد.
دختر جوان وحشت زده به مارخیره شده بود. مرد چوب دستی اش را آماده کرد و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوپ پیچید. آن گاه درنهایت آرامش، خطاب به آن پیچک سمی گفت: تو چرا گذر آمدی حیوان، نمی ترسی سرت را بکوبند؟ هی زبان بسته، شکمت را سیرکردی، لم دادی توی راه، هان؟ سپس چوپ دستی را که سنگین شده بود، بلندکرد و به کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و برگشت. فرزانه که تمام مدت با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مرد گفت که ممکن بود نیشش بزند. لبخند گرم بر چهره سوخته مرد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد: محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1389
-
چاپ جاری7
-
شمارگان3500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات224
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن279
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 8 شهریور 1389
-
شناسه7381
-
دسته بندی :