پنجاه سال عبادت: وصیتنامه و دل نوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا
1 (1)
سال نشر : 1394
تعداد صفحات : 232
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 9383
10003022
معرفی کتاب
کتاب پنجاه سال عبادت، وصیتنامه و دل نوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا است. این کتاب نوشته گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است و در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.کتاب پنجاه سال عبادت، حاوی متن وصیت نامه پنجاه تن از شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. این وصیت نامه ها به شیوه ادبی و عاشقانه به نگارش در آمده است و دارای مضمون های عرفانی و اخلاقی است. شایان ذکر است در ابتدای هر وصیت نامه، شرح حالی مختصر از شهید به همراه تصویری از او آورده شده است.
از میان شهدای معرفی شده در کتاب پنجاه سال عبادت می توان شهیدان: «نواب صفوی»؛ «محمدرضا تورجی زاده»؛ «احمدرضا احدی»؛ «احمد پلارک»؛ «سیدمرتضی آوینی» و... را نام برد.
هنوز نوجوان بود که ساواک او را دستگیر کرد. عکس شاه را در مدرسه پاره کرده بود. با پیروزی انقلاب اولین پایگاه بسیج را در محلهی کوشک میدان شیراز راهاندازی کرد. از عملیات چزابه وارد جنگ شد. در همه عملیات ها حضور داشت. همه پنج برادر و پدرش را نیز با خود راهی کرده بود. جلیل ملکپور اعجوبهی کارهای اطلاعاتی و شناسایی بود. از هیچ چیزی نمیترسید. بارها به تنهایی به شناسایی میرفت و با دست پر برمیگشت.
توکل عجیبی داشت. با یاری خدا کارهایی میکرد که بسیار عجیب بود. قبل از عملیات فاو بود. به همراه برادرش مشغول نماز شب بود. بعدها نوشته بود که بعد از آن نماز ملائک خدا را دیده بود و…
جانشین اطلاعات لشگر فجر بود و دانشجوی مهندسی مکانیک. یک ماجرای عجیب باعث شد درس را رها کند و به دانشگاه اصلی برود. با اصرار پدر ازدواج کرد. اما گفت: من برای تکمیل دین ازدواج کردم. من چهار ماه دیگر شهید میشوم و شش ماه بعد از شهادتم پسرم به دنیا میآید. نام او را علی بگذارید!! جلیل حتی محل مزار خود را نشان داده بود!
همه گفتههایش محقق شد. در کربلای 4 جان یک گردان را نجات داد و به شهادت رسید. مدتی بعد پیکر او پیدا شد اما بدون پلاک. هیچکس او را نمیشناخت. قرار بود با شهدای گمنام به تهران برود اما به سراغ پدرش آمد و گفت که پیکرش کجاست!
توکل عجیبی داشت. با یاری خدا کارهایی میکرد که بسیار عجیب بود. قبل از عملیات فاو بود. به همراه برادرش مشغول نماز شب بود. بعدها نوشته بود که بعد از آن نماز ملائک خدا را دیده بود و…
جانشین اطلاعات لشگر فجر بود و دانشجوی مهندسی مکانیک. یک ماجرای عجیب باعث شد درس را رها کند و به دانشگاه اصلی برود. با اصرار پدر ازدواج کرد. اما گفت: من برای تکمیل دین ازدواج کردم. من چهار ماه دیگر شهید میشوم و شش ماه بعد از شهادتم پسرم به دنیا میآید. نام او را علی بگذارید!! جلیل حتی محل مزار خود را نشان داده بود!
همه گفتههایش محقق شد. در کربلای 4 جان یک گردان را نجات داد و به شهادت رسید. مدتی بعد پیکر او پیدا شد اما بدون پلاک. هیچکس او را نمیشناخت. قرار بود با شهدای گمنام به تهران برود اما به سراغ پدرش آمد و گفت که پیکرش کجاست!
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1394
-
چاپ جاری28
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات232
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن289
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 21 مهر 1390
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 25 دی 1402
-
شناسه9383
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط