loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

هشدار سید مهدی شجاعی به اهل فرهنگ: وقت محدود کتاب خوان های ما در فضای مجازی می گذرد

نویسندگان مرتبط : سید مهدی شجاعی

سیدمهدی شجاعی گفت: دوستانی را از نزدیک می دیدم که اهل مطالعه بودند و به طور متوسط هفته ای چندین کتاب می خواندند و اکنون فضای مجازی به راحتی جایگزین این ماجرا شده است.

دوشنبه 3 شهریور 1393

دومین نشست از سلسله برنامه های «شب های داستان» شب گذشته با حضور سیدمهدی شجاعی، منیژه آرمین، صادق کرمیار، جواد عاطفه و جمعی از اهالی فرهنگ و ادب در تالار سعدی برج میلاد برگزار شد.

در این مراسم سیدمهدی شجاعی نویسنده و مدیر انتشارات نیستان، بیان داشت: از دوستانی که قدم رنجه فرمودند به  خصوص جناب دکتر پورنژادی که توفیقی بود بعد از مدت ها او را ببینم و در این مدت از قلم دلسوزانه، عمیق و شهامت مدارانه او در فضای مجازی زیاد استفاده کرده ایم. بسیار خوشحالم با توجه به اینکه کتاب خواندن خیلی بازار جدی ندارد ولی شنیدن داستان خودش هنر است.

*شجاعی: وقت بخشی از کتابخوان ها صرف فضای مجازی شده است

وی در پاسخ به این پرسش که وضعیت مخاطب داستان را چگونه ارزیابی می کنید، در جواب با اشاره به این مطلب که عروس مجلس ما همیشه دل می برد به خصوص که پیرایه ای بر او بستیم، گفت: سطح مطالعه و کتابخوانی در کشورمان بسیار جدی نبود و از سایر کشورها پایین تر بوده است اخیراً یکی از دغدغه های جدی بنده، فضای مجازی است که پدید آمده و به خصوص در بخش اجتماعی. حال وبلاگ ها، وایبر، فیس بوک و غیره. احساس می کنم که آن قشر کتابخوان ما بخشی از وقت شان که محدود هم بوده است صرف این بخش از ماجرا می شود.

شجاعی بیان کرد: به نظر می آید که یک هشدار جدی به عزیزان اهل مطالعه و اهل فرهنگ درباره فضای مجازی باید داده شود که بر روی این قضیه تأمل بیشتری داشته باشند. در این موضوع که هر یک از اینها دارای یک محاسن جدی هم است، شکی نیست منتها میزان بهره بری از آن مهم است.

 

وی افزود: الان خود من هم از این فضا استفاده می کنم چون تلویزیون نمی بینم؛ گاهی اوقات اخبار از همین طریق به دستم می رسد ولی به هر حال فکر می کنم که میزان مفیدش یک بخشی است ولی اتلاف وقت آن نیز انصافاً کم نیست.

این نویسنده پیشکسوت ادبیات گفت: دوستانی را از نزدیک می دیدم که اهل مطالعه بودند و به طور متوسط هفته ای چندین کتاب می خواندند اکنون فضای مجازی به راحتی جایگزین این ماجرا شده است. این را هم عرض کنم که این مدیریت را باید دوستان انجام دهند یعنی اگر بخواهد در فضای امنیتی مطرح شود دوباره خلاف آن جواب می دهد به نوعی دیگر خود اهل فرهنگ باید کاری کنند که این بخش را مدیریت کنند برای اینکه به هر حال هیچ یک از آنها جای کتاب را نمی گیرد.

وی در پاسخ به این پرسش که شما در زمینه های مختلفی کار کرده اید، چگونه از فضای کودک و نوجوان فاصله و به دنیای بزرگسالی برمی گردید، بیان کرد: وقتی که از نظر سنی طیف متفاوتی پیدا می کند شاید به همان اندازه به نظر دشوار بیاید که قالب ها و ژانرهای ادبی متفاوت ممکن است که به نظر تفاوت بیاید به این معنا که عرصه داستان نویسی، نمایشنامه نویسی و غیره یک عرصه است و آن تقسیم بندی ها هم همین طور است.

شجاعی افزود: به طور مثال شکارچی را در نظر بگیرید که تفنگ های مختلفی دارد آن هم برای صیدهای مختلف و طبیعتاً با تفنگ ساچمه ای نمی شود فیل زد و هر کدام از سوژه ها قالب خودش را می طلبد و طبعاً برخی از حرف ها هم مخاطب سنی خودش را می طلبد.

 

بر اساس این گزارش، سیدمهدی شجاعی به خوانش داستانی در دومین شب از برنامه «شب های داستانی 4» پرداخت که تصمیم قطعی برای چاپ آن نداشت. عنوان این داستان با نام «آگهی فروش خودرو» نامگذاری شده است که شخصیت اصلی داستان را شخصی به نام «محمد صحت» مدیر بخش آگهی های روزنامه ایران معاصر برعهده دارد که در ذیل بخشی از آن را می خوانید:

«خودرو یک نماینده مجلس از دم قسط به فروش می رسد. مشخصات خودرو تمیز و کار نکرده در حد صفر. نمره شهرستان آخر سال 85، دارای آرم طرح ترافیک و خط ویژه. رنگ سورمه ای هفت رنگ. خودروی مذکور زیر پای یک مقام عالی رتبه بوده و فقط سالی یک بار به استان متبوعه تردد داشته و باقی اوقات در مجلس خوابیده بوده است.

*عاطفه: از مرگ بانو سیمین خوشحالم!

در ادامه این مراسم جواد عاطفه، نویسنده، برپایی دوره های قبل شب های داستان را اتفاق خوب و فرخنده دانست و گفت: یک مطلب باید بگویم که به نوعی تسلیت نمی شود گفت بلکه یادآوری بانو سیمین بهبهانی است که واقعاً بسیار از او یاد گرفتیم. او همیشه زن بسیار مهربان بود به خصوص با نسل من که فکر می کنم نوه های او بودیم. در سن 87 سالگی که در خدمت شان بودیم حقیقتاً به همسرم گفتم که بزرگ ترین نعمت الان برای بانو سیمین مرگ است و من هم بعد از مرگ او باید بگویم که از مرگ بانو سیمین خوشحالم، تلخ است اما آدمیزاد به جایی می رسد که فکر می کنم زنده بودن برایش خیلی سخت است و مرگ به موقع و به هنگام هم یک نعمت بزرگی است، یادش گرامی.

وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه شما از آقای «آگوست استریندبرگ» چه می خواهید، بیان کرد: آگوست رسماً الان پدربزرگ من است (با مزاح)؛ چند وقت دیگر به سوئد خواهم رفت چراکه اولین ترجمه فارسی در خانه استربندبرگ در سوئد ثبت شده است، آنها با فرهیختگان خودشان مهربان هستند و با کسانی که فرهیخته و مهربان است، مهربان تر هستند، همچنین آگوست استریندبرگ نویسنده عجیبی است به دلیل اینکه آدم به لحاظ روانی عجیب و غریب است و تمام اینها را در آثارش منعکس می کند و عجیب تر اینکه تمام آثار این نویسنده یک نمای کلی از زندگی شخصی او است. یعنی او را بدون مطالعه زندگی شخصی اش نمی توانیم به نتیجه برسیم.

عاطفه ادامه داد: آگوست استریندبرگ در اواخر عمرش نمایشنامه ای که به صورت خودمانی و یا هر چیزی دیگری نوشته بود در یکی از نقدهایی که به او می شود جواب می دهد و می گوید «حرام زاده ها مراقب خودتان باشید در نمایشنامه بعدی خدمتتان می رسم». آن مسئله شخصی آگوست چنان هنرمندانه، خلاقانه و عجیب است که به نوعی 3 مکتب بزرگ ادبی جهان یا از این نویسنده متأثر است یا باعث بالندگی آن مکتب شده است یا آغازگر آن مکتب است که باید گفت این نویسنده حداقل برای من یک موجود پایان ناپذیر است، همچنین جمله آثار این نویسنده اعم از شعر، نمایشنامه و داستان به نوعی اولین داستان او به نام «ازدواج» به زودی منتشر می شود.

 

گفتنی است، جواد عاطفه در ادامه می خواست به خواندن داستانش بپردازد که گفت: احساس کردم داستانی را برایتان بخوانم که در ایران منتشر نشده است. آن هم به دلایل خاصی که در سال های قبل وجود داشت و همه ما می دانیم. ولی اکنون در ارشاد است که امیدوارم زودتر مجوز گرفته و منتشر شود، همچنین داستانی است از مجموعه کتاب های «دیوارهای بلند گورستان شهر ما» که در لندن چاپ شده، بنده داستان اولش را با نام «آن مرد در باران آمد» برای شما می خوانم.

وی پس از خوانش داستان، باز هم سخنانی را بیان کرد که می توان رگه هایی از تاثیر فضای سیاست زده را در آن مشاهده کرد: یک چیزی که در این روزها بنده را آزار می دهد و احساس می کنم به همین دلیل است که دیگر ما نمی توانیم کار مشترک و گروهی انجام دهیم که همیشه به دنبال بی خودی، خودی و نخودی کردن آدم ها هستیم چون آن هست من نباید باشم!! اگر این رفتار و رویه تغییر پیدا کند ما می توانیم کنار همدیگر زندگی یک زندگی آرام مثل همه جاهای دنیا داشته باشیم. همیشه این تقسیم بندی ها چه از آن طرف و چه از این طرف که در واقع این طرف و آن طرفی وجود ندارد، و همه ما مردم یک سرزمین هستیم، این آزار دهنده است.

این نویسنده عنوان کرد: فقط می خواهم این را بیان کنم که اگر این اتفاق به دور چهارم کشیده شد که ما یک تعداد نویسنده و مترجم توانستیم گردهم جمع شویم این سیاست پشت آن است که حداقل تحمل مان را برای شنیدن داستان های متفاوت همدیگر بالا ببریم و فکر نکنید که قرار نیست همه مثل من فکر کنند.

* آرمین: می خواهم کل انسان را بنویسم

در ادامه منیژه آرمین در پاسخ به این پرسش که اکثر رمان هایی که از شما خوانده ام بیشتر زمینه تاریخی داشته است، آیا موضوعی بوده که دلتان می خواسته که در داستان و رمان به آن بپردازید، گفت: اصولاً داستان یعنی انسان، انسان هم ابعاد مختلفی دارد و یکی از ابعاد مهم آن تاریخ است یعنی تاریخ در من گم شده و آن گمشده ای است که در وجود انسان همیشه وجود دارد یعنی ممکن است انسان آن را حس نکند و به فراموشی سپرده شده باشد ولی همیشه دنبال آن می گردد.

 

وی ادامه داد: فکر می کنم تاریخ نه به آن معنای کتابی بلکه به گذشته انسان به طور کلی و چه گذشته فردی و چه گذشته اجتماعی، گذشته سیاسی و تمام اینها در انسان وجود دارد و کاری که نویسنده می کند این است که آن پرده ها را عقب می زند و مقداری به لایه های دیرین می پردازد در نتیجه اگر بخواهیم بگویم که چه چیزهایی را ننوشته ام باید بگویم که خیلی چیزها را ننوشته ام چون انسان یک عمر کوتاهی دارد و و تجربه اش هم یک تجربه بسیار محدودی است، یعنی نسبت به هستی یک سر سوزن هم نیست در نتیجه بسیار بلند پروازانه است اگر بگویم که یک چیزهایی را ننوشته ام و یک چیز های کمی را نوشته ام، چاره ای ندارم چون که عمر اجازه نمی دهد بیشتر از این بنویسم و فکر می کنم می خواهم کل انسان را می نویسم و فکر می کنم همان انسان را پیدا می کنم و همان هویت انسان را می نویسم.

آرمین در پاسخ به این پرسش که تا الان شده که طرح یک سفال شما را به یک داستان برساند، بیان کرد: دقیقاً به این شکل خیر؛ ولی سفال هم حکایت انسان است یعنی آن هم حکایت روح گم شده انسان است من به این قضیه این گونه نگاه می کنم.

وی افزود: حال بنده یا هر شخص دیگری وقتی با گل کار می کنیم باز هم دنبال انسان می گردیم، ممکن است در شکل انسان ظاهر نشود ولی به هر حال همان است یعنی روایت به نوعی دیگر هم سفال برای من روایت است و هم داستان. جلد یکی از کتاب هایم به نام «شب و قلندر»، کار سفال است. آن را به صورت مستقیم کار کردم که فکر می کنم که آن ویژگی سفال محتوا و مضمون داستان را خیلی خوب نشان داده است.

*رمان «شانزده سال» در 16 سال حکومت رضا شاه می گذرد

برمبنای این گزارش، منیژه آرمین درباره داستان هایی که قرار بود در چهارمین دوره از «شب های داستان» بخواند، گفت: 3 کتاب انتخاب کردم چراکه داستان کوتاهی نداشتم که در این بخش جا شود اما سعی کردم با خوانش آنها بخشی از فضای داستان را مطرح کنم.

 

وی اضافه کرد: از کتاب هایی که پس زمینه تاریخ معاصر را دارد از «شب و قلندر»، «شباویز» و کتاب «شانزده سال» که هنوز چاپ نشده است، بخش هایی را می خوانم. کتاب سوم یک حالت پازل دارد یعنی ممکن است بخش هایی از آن ظاهراً به هم ارتباطی نداشته باشد اما همش در آن 16 سال حکومت رضا شاه می گذرد و بر خلاف آنچه که در ظاهرش به نظر می آید نقطه صقل دارد یعنی به هر حال به هم ارتباط دارد.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط