loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مجموعه تجربه و هنر زندگی - جلد اول: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

ناشر گمان

نویسنده اسلاونکا دراکولیچ

مترجم رویا رضوانی

سال نشر : 1393

تعداد صفحات : 286

چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

فلسفه فقط رشته ای دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی مطرح می کنیم که جنبه فلسفیِ آشکاری دارند. این سوال ها و پاسخ های آنها «راه زندگی»ِ هر کس را معین می کنند. این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سوال های کلی گرفته تا «معنای زندگی» و «خوشبختی» تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بیماری، ترس، ملال، زندگی روزمره، حسد، عشق، مرگ، بخشودن و… زبان این کتاب ها فنی نیست و همگان می توانند آنها را بخوانند.

«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» عنوان جلد یکم از مجموعه «تجربه و هنر زندگی» است. «قهوه را که نمی شود تنهایی خورد»، «پیتزا در ورشو، کیک در پراگ»، «آرایش و دیگر مسائل حیاتی»، «یاد اولریکه، در این شب زمستانی»، «و اما رخت شویی»، «عروسکی که پیر شد»، «عقبگرد، پیش به سوی گذشته»، «رودررو با مامور سانسورم» و «استعداد غریب تقسیم سلولی آپارتمان های ما» از بخش های این کتاب به شمار می آید. «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» با مقدمه ای به نام «امر سیاسی یعنی امر پیش پا افتاده» به موضوعاتی مانند کمونیسم در اروپای شرقی و سرگذشت نویسندگان یوگسلاوی در دوران سیاست و حکومت کمونیسم در این بخش از اروپا می پردازد. «اسلاونکا دراکولیچ» روزنامه نگاری مورد احترام و از گزارشگران و مفسران فرهنگی کرواسی است. نوشته های او در نیشن، نیوریپابلیک، نیویورک تایمز، تایم، نیویورک ریویو آو بوکنز و بسیاری از مطبوعات دیگر به چاپ رسیده است.

فصل اول کتاب با عنوان "قهوه را که نمی شود تنهایی خورد" با این جملات آغاز می شود:
مرده، مرده و رفته. خاکش را پیچک ها و گل های کوچک آبی فراموشم نکن پوشانده. شمعی روشن است. حتما مادرش آمده بوده. من یک بار هم نیامده بودم - از پنج سال پیش که او را در اینجا به خاک سپرده بودند، نیامده بودم. نه اینکه فراموشش کرده باشم. درست برعکس، نمی توانستم مرگش را، پوچی مرگش را، قبول کنم. اوت 1985، وقتی خودش را با گاز در آپارتمان جدیدش کشت، سی وشش سال بیشتر نداشت.
نمی دانم داستان تانیا را چطور بگویم، حتی نمی دانم گفتنش چه اهمیتی دارد. تانیا قهرمان نبود، حتی گاهی فکر می کنم بزدل بود. رشته های نازک فراوانی که او را به زندگی وصل می کردند یکی یکی پاره شدند و او مرگ را بر زندگی ترجیح داد. قبل از اینکه شیر گاز را باز کند، درز همه درها و پنجره ها را با نوارچسب گرفت، ظرف ها را هم شست. نمی دانم آیا باید از اینکه او با این نظم و ترتیب مقدمات مرگش را فراهم کرده بود عصبانی باشم یا آن را آخرین نشانه میلش به ادامه زندگی بدانم ...
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

شهره

خیلی عجیب بود،،خیلی خوشم اومد،،،فروردین خوندمش و الان دارم دوباره خوانی و خلاصه نویسی میکنم

26 خرداد 1395

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما