مجموعه تجربه و هنر زندگی - جلد نهم: بیماری
سال نشر : 1393
تعداد صفحات : 251
معرفی کتاب
فلسفه فقط رشته ای دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی مطرح می کنیم که جنبه فلسفیِ آشکاری دارند. این سوال ها و پاسخ های آنها «راه زندگی»ِ هر کس را معین می کنند. این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سوال های کلی گرفته تا «معنای زندگی» و «خوشبختی» تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بیماری، ترس، ملال، زندگی روزمره، حسد، عشق، مرگ، بخشودن و… زبان این کتاب ها فنی نیست و همگان می توانند آنها را بخوانند.همه ما در برهه ای از زندگی مان بیمار می شویم. بیشترمان هم بر اثر ابتلا به یکی از این بیماری ها غزل خداحافظی را می خوانیم. زندگی همه تا حدی متاثر از بیماری هاست. بیماری و زوال مشخصه های عمومی موجودات زنده اند. پس چرا بیماری، به قول زنی مبتلا به سرطان که نامه ای برایم نوشته بود، «راز کوچک و کثیفی» است که فقط بین بیماران رد و بدل می شود؟ مگر در این راز چه چیزی نهفته است؟ بیمار بودن چه حس و حالی دارد؟ در این کتاب می کوشم پرده از «راز کوچک و کثیف» بیماری بردارم به این امید که افراد در تجربه بیماری احساس بی کسی وتنهایی کمتری داشته باشند.
مقدمه کتاب با این جملات آغاز می شود:
"اولین باری که فهمیدم نمی توانم کاری را انجام بدهم غافلگیر شدم. احساس کردم به من توهین شده، انگار ناتوانی ام مهر تاییدی بود بر محدودیت امکانات وجودی ام. تازه به انگلستان برگشته بودم و به یکی از این کلاس های فشرده تناسب اندام می رفتم. در این کلاس ورزشی طناب می زدیم، وزنه می زدیم، شنا می رفتیم و یک سری کارهای دیگر می کردیم. چند نفری می شدیم و دو تا دختر لاغرمردنی هم بینمان بودند. چند دور اول را مشکلی نداشتم اما جلوتر که رفتیم، نفس کم آوردم. مشکل نه از ضعف عضلاتم بود نه از چالاکی ام، وزنه ها هم مناسب بودند؛ اشکال از ریه هایم بود. نفسم درنمی آمد. مربی مان نگاه ترحم آمیزی به من داشت. لابد پیش خودش می گفته این زن تنبل به درد این کارها نمی خورد. در هر دور همین طور کند و کندتر می شدم و دفعات کمتری یک حرکت را تکرار می کردم و هر چقدر هم که جان می کند نمی توانستم طناب بزنم ..."
"اولین باری که فهمیدم نمی توانم کاری را انجام بدهم غافلگیر شدم. احساس کردم به من توهین شده، انگار ناتوانی ام مهر تاییدی بود بر محدودیت امکانات وجودی ام. تازه به انگلستان برگشته بودم و به یکی از این کلاس های فشرده تناسب اندام می رفتم. در این کلاس ورزشی طناب می زدیم، وزنه می زدیم، شنا می رفتیم و یک سری کارهای دیگر می کردیم. چند نفری می شدیم و دو تا دختر لاغرمردنی هم بینمان بودند. چند دور اول را مشکلی نداشتم اما جلوتر که رفتیم، نفس کم آوردم. مشکل نه از ضعف عضلاتم بود نه از چالاکی ام، وزنه ها هم مناسب بودند؛ اشکال از ریه هایم بود. نفسم درنمی آمد. مربی مان نگاه ترحم آمیزی به من داشت. لابد پیش خودش می گفته این زن تنبل به درد این کارها نمی خورد. در هر دور همین طور کند و کندتر می شدم و دفعات کمتری یک حرکت را تکرار می کردم و هر چقدر هم که جان می کند نمی توانستم طناب بزنم ..."
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1393
-
چاپ جاری2
-
تاریخ اولین چاپ1393
-
شمارگان1700
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات251
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن253
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 7 اسفند 1393
-
شناسه23723
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط