loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بازخوانی کتاب «علل گرایش به مادیگری» استاد مطهری(ره)

اندیشه مادی در جهان اسلام سابقه ای بس طولانی دارد. از آیات قرآن کریم بر می آید که اندیشه انکار خدا و معاد در عصر جاهلیت در میان مردم جزیره العرب وجود داشته است. در قرن دوم هجری که علوم مختلف بین مسلمین رونق گرفت، افرادی بودند که مادی فکر می کردند، با اینکه در همه ازمنه ها و اعصار مادیونی وجود داشته اند که با شعر و نثر، عقاید خویش را تبلیغ می کردند، اما از نظر تاریخ اندیشه، به اندیشه های قابل طرح از سوی مادیون بر نمی خوریم، حتی اندیشه های مهمی که به سود فلسفه مادی و به عنوان اشکالی بر فلسفه الهی طرح شده، همیشه از طرف خود الهیون بوده است، لذا خود مادیون درجهان اسلامی تاریخ و سرگذشت دارند، اما اندیشه های مادی به صورت مکتبی منسجم، تاریخ و سرگذشتی ندارد.
در قرون اخیر به خاطر یک سلسله مسائلی که در ادامه به توضیح آن خواهیم پرداخت- و این کتاب همین دغدغه را در سرلوحه کار خود قرار داده است- ماتریالیسم در غرب رونقی دیگر یافت و کم کم به صورت یک مکتب فلسفی درآمد. در نیم قرن اخیر در ایران و سایر کشورهای اسلامی نیز بر اثر ترجمه کتب فلاسفه مادی غرب- ماتریالیسم جانی تازه یافت، ولی در همان برخورد اول با فلسفه الهی بی پایگی و سستی آن ظاهر شد. ماتریالیست ها که دیدند در مقابل فلسفه محکم و متقن الهی پاسخی درخور و شایسته ندارند، جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح تبلیغ مجهز شدند. از طرفی دیگر چون ترسیدند با مسائل در چهره اصلی آنها مواجه شوند و به مغالطه روی آوردند و بسیاری از مباحث فلسفه اسلامی را خلاف واقع طرح کردند و به آن پاسخ گفتند و بدین وسیله به خیال خود فلسفه الهی را تخطئه نمودند!
ماتریالیست ها به این مقدار هم اکتفا ننمودند و به کارهای دیگری در جهت تخطئه فلسفه الهی دست زدند که بیش از پیش ضعف فلسفه خود را نشان دادند. آنها کوشیدند از راه تحریف شخصیت های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود نمایند. به عنوان مثال حافظ شخصیتی است که به تعبیر همشاگردیش “به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و... به جمع غزلیات پراکنده نپرداخت.” خود حافظ تمام افکار خود را مدیون قرآن می داند و می گوید: “از حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی”
حافظ دنیا را کشتزار جهانی دیگر معرفی می نمود و دغدغه نامه سیاه داشت و تن را غباری می دانست که “حجاب چهره جان” شده است و...، اما ماتریالیست ها به خاطر بعضی سخنان ظاهری که بیان رمزی مطالب عرفانی می باشد، حافظ را منکر خدا و رستاخیز خواندند و گفتند که بیش از یک میگسار اهل عیش و نوش نبوده است!
ماتریالیست ها همچنین در مورد حلاج که اختلاف نظر بسیار است و بعضی او را عارف وارسته و بعضی او را شعبده باز حیله گر دانسته اند، با تشبث به برخی سخنانش وی را طرفدار و مروج ماتریالیسم دانسته و گفته اند جملاتی مانند “اقتلونی یاثقاتی ان فی قتلی حیاتی” که به معنای “ای افراد مورد اعتماد من، مرا بکشید، چون زندگانی من در کشته شدنم است”، مفهومی دیالکتیک دارد، زیرا زندگی را درون مرگ جسته است! با این بیان علی(ع) را هم باید ماتریالیسم دیالکتیک معرفی نماییم چون فرموده است: “فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیوه فی موتکم قاهرین”. چرا که حضرت علی(ع) با این عبارت خود که به این معنا اشاره دارد: “مرگ در این است که زنده باشید اما شکست خورده و حیات در این است که بمیرید اما پیروز باشید” به معنای موردنظر شما یک مروج ماتریالیسم دیالکتیک است. باید به این ماتریالیست ها گفت: گذشته از بحث های تاریخی درباره شخصیت حلاج که هرگز با این تحلیل هایی که ماتریالیست ها نمودند جور در نمی آید، آیا مطابق فلسفه شما- ماتریالیست ها- اصلا امکان دارد که در یازده قرن پیش اندیشه هایی که به عقیده شما تنها در قرن نوزدهم میلادی آن هم در محیط صنعتی اروپا می توانسته پدید آید، از مغز حلاج بیرون آید؟!
یکی دیگر از کارهای خطرناک ماتریالیست ها، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این طرح را مارکس صد سال پیش برای ریشه کردن دین از اذهان توده های معتقد ارائه کرده و گفته است: برای مبارزه با مذهب در میان توده ها باید از خود مذهب استفاده کرد، به این صورت که مفاهیم مذهبی را از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و با محتوای مادی پر نمود تا مردم مذهب را به صورت مکتبی مادی دریابند. پس از این مرحله، دور افکندن پوسته ظاهری مذهب کاری بس ساده است.
مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری در یکی دو سال اخیر (حدود سال های 55 و 56) تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در این زمینه در کار است. البته توجه داریم که تدبر در قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی خاص نیست و نیز توجه داریم که برداشت ها هرقدر بی غرض باشد، یک جور از آب در نمی آید، اما در طول تاریخ از طرف گروه هایی مثل باطنیه و اخیرا ماتریالیست های مسلمان)!( تفسیرهایی از آیات قرآن شده که باید آنها را نسخ و تحریف نامید نه تفسیر. اینها قرآن را “فلسفه مدون حزب خدا” می دانند؛ فلسفه ای که تنها هدفش پیروز گردانیدن محرومان بر قدرتمندان است. می گویند تمام مسائل قرآن بر محور انقلاب است و خداوند خواسته یک حزب متشکل از همه نیروهای متکامل جهان تشکیل دهد و یک فلسفه انقلابی برای آن بنویسد! برای فهم این فلسفه هم، انقلابی بودن شرط لازم و کافی است و بدون آن هیچ شرطی مفید نیست! البته بدون شک مبارزه با طواغیت جزء برنامه قرآن است، ولی آیا تمام مسائل قرآن در این جهت است و انقلاب قرآن و حزب الله یک انقلاب اقتصادی است؟! برای آشنایی بیشتر با اندیشه های ماتریالیست ها مناسب است در اینجا، نمونه ای از این تفسیر به رای ها را ذکر کنیم: آنها معنای این را که مفسر باید امام باشد، تنها در این معرفی می کنند که باید خاستگاه طبقاتی مفسر، مانند خاستگاه طبقاتی امام، طبقه محرومان تاریخ، باشد و دیگر رجوع به سخن امام لازم نیست! آنها در تفسیر آیه “الذین یومنون بالغیب” می گویند منظور از غیب همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب است که باید مبارزه به صورت پنهانی باشد! آیا واقعا نزد انقلابیون عصر پیامبر(ص) مثل سلمان و ابوذر هم همین معنی از ایمان به غیب فهمیده می شود؟!
ماتریالیسم: موضوع بحث علل گرایش به مادیگری است. در اینجا قبل از اینکه به ایضاح و تبیین این مسئله بپردازیم، نیاز است به مقدمه مهمی که با مسئله مورد بحث ارتباط دارد اشاره نماییم. پایه های فکری استاد شهید مطهری را می توان در “نظریه فطرت” ایشان جستجو نمود و شاید هم به همین جهت باشد که ایشان از فطرت با عنوان اصل مادر در معارف اسلامی یاد می نماید. نظریه فطرت استاد یکی از مهمترین نظریات منشا دین می باشد. ایشان معتقد بودند که دین امری فطری است چه در ناحیه بینشی و چه در ناحیه گرایشی. فطری بودن دین در ناحیه بینشی بدین معناست که گزاره “خدا وجود دارد” فطری است و در ناحیه گرایشی به معنای این است که انسان فطرتا به خدا گرایش دارد. از این روست که استاد مطهری، در مطالعات خود در باب دین گریزی اصل را بر دینداری نهاده و آنگاه به علل گرایش به مادیگری می پردازد. به عبارت دیگر از آنجا که ایشان معتقد بودند که دین فطری است و در نتیجه ذاتی انسان می باشد، گرایش به آن را مستغنی از دلیل دانسته و لذا به جای اینکه مانند دیگران به بررسی علل گرایش به دین و منشا دین بپردازند، با مسلم گرفتن اصل دینداری به بررسی علل گرایش به مادیگری می پردازند: “طرح این بحث به این کیفیت که علل گرایش به مادیگری چیست، طبعا نمودار این است که ما مدعی هستیم انسان بالطبع نمی بایست گرایش مادی پیدا کند. مادیگری یک جریان مخالف طبیعت و فطرت انسان است و چون برخلاف اصل است باید به جستجوی علت آن پرداخت و از سببی که آن را برخلاف اصل و قاعده به وجود آورده کاوش نمود... این نظریه، درست برخلاف آن است که در کتب “تاریخ ادیان” معمولا اظهار نظر می کنند. نویسندگان آن کتب غالبا به دنبال این می گردند که چرا بشر گرایش دینی پیدا کرد؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد. آن کشش فطرت است، بلکه باید کاوش کرد که چرا بشر گرایش به بی دینی پیدا کرد؟” از این مقدمه این استنباط را می توان نمود که شهید مطهری با توجه به پذیرش نظریه فطرت، وجود خداوند و دین را امری فطری تلقی نموده است و به جای آن درباره علل گرایش انسان به مادیگری به دنبال دلیل است و از همین روست که به تدوین کتاب “علل گرایش انسان به مادیگری” می پردازد.

منابع:1- مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا2- خلاصه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، سرشت و سرنوشت، دفتر هفتم، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)

منبع: روزنامه رسالت

پنجشنبه 31 اردیبهشت 1388
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط