loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

رویای نیمه شب

4.2 (17)

ناشر کتابستان معرفت

نویسنده مظفر سالاری

سال نشر : 1400

تعداد صفحات : 278

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 412 10003022
160,000 144,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب رویای نیمه شب به قلم مظفر سالاری است و در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است. رویای نیمه شب، رویایی است از جنس عشق که در فضای مذهبی شهر حله در عراق، که زمانی جایگاه حوزه علمیه شیعه و زادگاه مجتهدان بسیاری بوده است، جریان دارد. این اثر داستانی است عاشقانه با زمینه ی مذهبی که حکایت از دلدادگی جوانی پاک سیرت از اهل سنت به دختری شیعه مذهب دارد که در راه وصال با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه است. جذابیت قلم نویسنده به اندازهای است که مخاطب را دچار خود کرده و تا انتهای داستان همراه میسازد.

«پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هر چند بعید می دیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود.گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
• طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد.
• قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم.
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
• از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.»
-----
خلوت‌سرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالش‌های ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پرده‌ای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده می‌شد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگ‌ترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخ‌های طلا و نقره در میان گل‌های ارغوانی‌اش می‌درخشید

قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرنده‌ای این‌قدر ملوس و زیبا نیست.

چشم‌های حاکم از خوش‌حالی درخشید، اما بدون آن که خوش‌حالی‌اش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم.»
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

محمد

کتابی که باعث شد کتابخوان و عاشق کتاب شوم.کتاب
ادموند هم مثل همین کتاب عالی هست .این دو کتاب رو به هیچ وجه از دست ندهید.شمارو میخ کوب میکنند

26 خرداد 1402

ریحانه مودی

خیلی متن روان و جذابی داشت. برای من فضاش شبیه کتاب«دعبل و زلفا» بود. پیشنهاد میکنم خوندنش رو

28 فروردین 1402

محمد جواد آب روشن

یکی از بهترین رمان هایی که خوندم

6 مرداد 1401

محمد مهدی حسنی

فوق العاده است
دوره زمانی ای که نویسنده انتخاب کرده و پس‌زمینه مذهبی ای که داستان داره، باعث جذابیت دوچندان این داستان شده

6 تیر 1401

الیاس فاریابی

اگه بهم بگن بهترین رمانی که توی عمرت خوندی رو نام ببر بدون شک میگم رویای نیمه شب

توصیه میشه حتما

20 خرداد 1401

نعیمه عظیمی

قشنگ ترین و بی نظیرترین رمان ایرانی فقط همین کتابه

17 فروردین 1400

سید محمد موسوی

هیچ کتابی اندازه این کتاب، نتونسته منو میخ کوب خودش کنه که یک روزه تمومش کنم و همه کارامو کنسل کنم براش تا به اخر این کتاب برسم
ان شاءالله که خداوند خیر بدهد نویسنده این کتاب رو

13 مهر 1398

سید محمد موسوی

هیچ کتابی اندازه این کتاب، نتونسته منو میخ کوب خودش کنه که یک روزه تمومش کنم و همه کارامو کنسل کنم براش تا به اخر این کتاب برسم
ان شاءالله که خداوند خیر بدهد نویسنده این کتاب رو

13 مهر 1398

سید مهدی

سلام کتابی عالی حتما بخونید ماجرای عشق یک پسر سنی به یک دختر شیعه و....

15 مرداد 1398

ناشناس

سلام...

این کتاب اگرچه از نظر محتوا موضوع پسندیده و دلنشینی و انتخاب کرده اما از نظر داستانی بسیار ساده است. در واقع داستان پردازی قوی ای نداره و نویسنده تلاش چندانی برای خلق موقعیت های جذاب برای پیشبرد قسمت های مختلف داستان نمیکنه. ضعف های زیادی از نظر داستان نویسی بر اثر وارد میشه. از جمله اینکه نویسنده سعی می کنه همه چیز و بگه به جایی اینکه نشان بده. یعنی اجازه کشف و از مخاطب می گیره و انگار برای کودکی قصه میگه که باید همه چیز و براش توضیح بده. مثلا وقتی ابوراجح در بستر بیماریه هاشم چندین بار به شکل های مختلف عنوان میگه که به نظرش ابوراجح مردنی می اومده و این و طوری میگه که یعنی داشتم اشتباه میکردم. مثل این قسمت که میگه(چون گمان می کردم دیگر او را زنده نمی بینم...) در این قسمت به صورت واضح داره به مخاطب میگه که یعنی ابوراجح زنده میمونه. یعنی حتی کوچک ترین غافلگیری و انتظار مخاطب رو هم در نطفه میکشه نویسنده با این شیوه توصیف. چرا باید اینکار و بکنه و اجازه نده مخاطب همراه هاشم از بهبود ابوراجح اندکی هم شده هیجان زده بشه. البته نثر کلی کار به قدری بی هیجانه که در طول اثر اصلا با شخصیت ها عجین نمیشی و احساساتشون برات اهمیت پیدا نمی کنن. برای مثال هیچ وقت احساسات هاشم به ریحانه به عمق جانت نفوذ نمیکنه و نویسنده با توصیف های سطحی حتی آدم و دلزده میکنه مثل این اشاره اش که چندین بار در داستان تکرار میشه که هاشم از دیدن ریحانه میخواد غش کنه. اگرچه برای کسی که عشق و درک کرده این حس معشوق میتونه قابل درک باشه اما نویسنده طوری اون و بیان میکنه که به نظر مسخره میرسه و با خودت میگی مرد گنده خودت و جمع کن هی غش کنم غش کنم. در مورد ریحانه ام همین توصیف و به کار میبره. نویسنده باید بتونه یک طوری مخاطب و متوجه احساس عشق کنه که دل مخاطب همراه شخصیت ها بلرزه نه به زور برای نشان دادن اوج احساس شخصیت از عبارت غش کردن استفاده کنه تا بگه خیلی حال شخصیت الان خاصه!

بنابراین باید بگم از نظر توصیف و نثر هم ضعف ها در اثر زیاده به طوری که با استفاده از نمونه ها مصداق ها میشه این موارد رو برشمرد. در واقع خیلی عجیبه که نویسنده ای که نشسته و کتاب مینویسه در اثرش مواردی وجود داره که برخلاف بدیهیات داستان نویسیه. گاهی آدم فکر میکنه ایا تا به حال کتابی در مورد داستان نویسی خوندن؟

یک قسمت هایی از نظر محتوایی ام ادم و دچار فکر میکنه. مثلا اینکه هاشم در اشپزخانه با ریحانه گفتگو میکنه اونم در حالی که هر دو مومن هستن و بعد سوالات خصوصی از ریحانه در مورد خوابش و اینکه چه کسی و دیده می پرسه. واقعا جا داشت یک دختر مومن مثل ریحانه یه به تو چه نثار هاشم بکنه. اینم قصور نویسنده است که چون نمیتونه ماجرای دیگه ای برای بی تابی هاشم خلق کنه به این گفتگوی بی معنی در داستان دست زده. شما چندتا آدم مومن میشناسید که بایستن و آقا پسر از دخترخانم درمورد خواستگار و ازدواجش بپرسه اونم در حالی حقیقتا ربطی بهش نداره و این یک موضوع و گفتگوی معمول نیست؟ توقع دارید قرن ها پیش دختر و پسری مومن اونم اونطوری نویسنده توصیف کرده با این گفتگو باورپذیر باشن؟

راستی ارتباط هاشم و قنوا اسمش چیه؟ یعنی به این نوع رابطه که یک پسر مومن با یک دختر گفتگو و درددل میکنه و با هم میرن و میان چی میگن؟ واقعا اگر امروز یک پسر مثلا مذهبی بره با دختری غریبه.... آشنا درددل کنه و اینها اسم رابطه شون چیه؟ خواهر برادری؟ اسلامیه؟ دینیه؟

نگاه به نامحرم که در عنایت خداوند به بنده ی مومن خیلی مساله مهمیه چی؟ در این کتاب ریحانه حافظ و مربی قرآن لب رود هاشم و دیده و دلش رفته!!! هاشمم تو مغازه و بعد از اون هر جا ریحانه رو می بینه هر چقدر سعی میکنه نمیتونه جلو چشماش و بگیره. ما این سالها کتاب های خاطرات شهدا زیاد دیدیم... شهدایی عاشق هم بودن ولی هیچ کدوم به نامحرم اینطوری نگاه نمیکردن!!! هندوستان حماد و قنوا هم که دیگه گفتن نداره! در نیم صفحه آخر در یک عملیات انتحاری نویسنده این دوتا رو هم بهم رسوند!!!! قنوایی رو که خودش و شکل پسرها میکرد و انگار قیدو بندی به اصول دینی نداشت هم طراز ریحانه قرار میده! این در حالیه اعمال قنوا تقبیح نمیشه در طول اثر بلکه از او چهره ای مثبت میسازه!

در کلیت این اثر اصلا در حد نیمی از تعاریفی که ازش میشد هم نیست و خیلی عجیبه واژه ها و عبارت هایی بعضی در تعریف این اثر به کار می برن. البته اونهایی به به و چه چه میکنن یا کتابی بهتر از این نخوندن... یا چیزی از داستان نویسی نمیدونن حتی در سطح یک خواننده حرفه ای...یا چون کتاب محتوای مذهبی داره صرف اون به به و چه چه میکنن اما خود خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف هم راضی به مبالغه و دروغ گفتن نیستن.

اینم باید عرض کنم این کتاب شباهت زیادی به رمان ادموند داره که البته اون رمان از نظر داستان نویسی ضعیفه اما جالبه هر دو رمان مهدوی ان و فضای قصه شون مشابه هست فقط یکی در زمان حال میگذره و یکی تاریخیه!!! و الا حتی اون خواب دیدنه هم توشون مشترکه! تو هر دوشون شخصیت های دیگه با نگاه به قیافه شخصیت مرد می فهمن عاشق شده!!! تو هر دوشون ترک محل زندگی هست که تو رویای نیمه شب ماجرا به خوبی و خوشی حل میشه تو ادموند مجبور به ترک کشورشون میشن و الا موضوع ترک به دلیل فشار و تهدید و خطر یکیه در هر دو. تو ادموند....ادمونده که خواب همسر آینده اش و دیده... تو رویای نیمه شب ریحانه!!!! ماشاالله از این همه شباهت... در کلیت این کتاب
نثر قوی ای نداره
داستان پردازی جذاب و قوی ای نداره و همه چیز در ساده ترین شکل رقم میخوره
از نظر ساختاری و فنون داستان نویسی هم دارای ضعفه

و اگر نبود تبلیغات تلوزیونی این همه مشهور نمیشد و نمی فروخت!!!!!

28 تیر 1398

سید مهدی حسینی

سلام کتاب جذابی هست حتما پیشنهاد می کنم بخونید

22 خرداد 1398

سید مهدی حسینی

سلام کتاب جذابی هست حتما پیشنهاد می کنم بخونید

22 خرداد 1398

محمدصادق شریفی

خیلی عالی و جذاب

26 فروردین 1398

معراج خیاط عبایی

فوق العاده بود ،کل داستان رو میتونستم جلوی چشمم ببینم

18 اسفند 1397

ریحانه عربانی

نمیدونم چرا اونقد که تعریف کردن هم جالب نبود برام... خیلی کتاب های گیرا تر و حرفه ای تری هم وجود داره

18 اسفند 1397

ریحانه عربانی

نمیدونم چرا اونقد که تعریف کردن هم جالب نبود برام... خیلی کتاب های گیرا تر و حرفه ای تری هم وجود داره

18 اسفند 1397

بهار

ببینید اینکه چقدر مطالعه ادبیاتی داریم مهمه. سبک نگارش این کتاب, نحوه پرداخت ب مسایل ولا در حوزه مباحث و نگاه دینی ب زعم من در این کتاب بسیاااار از سطح نازلی برخوردار است. به قطع یقین در ادبیات داستانی ما خاصه در بین مخاطبان نسل جوان ما حضور ادبیات داستانی با تم مذهبی کمرنگ هست اما پرداخت ب مسایل مذهبی و دینی بنوعی مارا نباید از درونمایه نگارشی غافل کند. ب اعتقاد من این کتاب از درونمایه قوی اصلا برخوردار نیست و تلاش و اهتمام به نسبت زیادی باید در نگارش این قسم کتابها برای جذب مخاطبان بکار گرفته شود....

6 آذر 1397

کتابخوان

کتاب خوبی بود و از زمینه ی مناسبی برخوردار بود. دوست داشتم کمی نویسنده هنرمندانه نیز می نوشت. میتوانست در برخی قسمت های آن تمرکز بیشتری داشته و از چاشنی ادبیات بیشتر بهره می برد.برخی قسمت های کتاب واقعا کودکانه نوشته شده بود و احساس میکردی یک دانش آموز راهنمایی خاطره ی خود را بیان میکند. در مجموع کتاب خوبی بود( بیشتر بدلیل بعد مذهبی اش.)

19 مرداد 1397

عقیق

کسی میدونه کی جلد دوم کتاب7جن منتشر میشه؟

23 دی 1396

مسعود

توصیه می کنم حتما این کتاب رو بخونید.
این کتاب اصلا خسته کننده نیست و تا پایان داستان جذابیت های خودش را حفظ می کند البته بعضی گفت و گو های شخصیت های داستان مقداری کش داده شده است و می توانست مختصر تر باشد و انتهای داستان هم اگر همه چیز به خوبی و خوشی تمام نمی شد و چاشنی غم انگیزی همراهش می شد بهتر بود ولی در کل برای من که اصلا رمان های ایرانی نمی خوانم و فقط آثار فاخر ترجمه شده نویسندگان خارجی مانند دیکنز ، تواین ، لندن ، کافکا و ... را می خوانم کتاب خوبی بود به آقای سالاری خسته نباشید می گویم و امیدوارم امان زمان (عج) همیشه و در همه مراحل زندگی یار و یاور ما باشد.
ما که در این دوره زمانه جز او هیچ یار و یاوری از جنس خودمان نداریم...

3 دی 1396

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما