تا چشم «آقا» به من افتاد، فرمودند جلسه دیدار با شاعران امسال چه شبی است؟... آقای گلپایگانی جواب دادند: آقا! من فکر کردم شما دیگر تمایل به برگزاری این جلسات ندارید. «آقا» فرمودند: تفریح من همین جلسات شعر است.
به گزارش خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ حسین قرایی با "سید عبدالله حسینی" که مدیر مرکز اسلامی در آفریقای جنوبی و استاد دانشگاه المصطفی شعبه ژوهانسبورگ است و سابقه درخشانی از ابتدای انقلاب تاکنون دارد، چند ساعتی را به طور مفصل به گفت و گو نشسته است. دعوت می کنیم بخش اول این مصاحبه خواندنی را بخوانید. خبرنگار: ما وقتی اسم سیدعبدالله حسینی عزیز را میشنویم، یاد سال های پررونق شعر انقلاب اسلامی -خصوصا در مشهد مقدس- میافتیم. من امروز میخواهم یک مصاحبه مفصل در رابطه با خود شما، شعر شما و فعالیتهای فرهنگی و ادبی شما داشته باشم. متولد کجا هستید و در چه سالی به دنیا آمدهاید؟ سال 1342 در خراسان به دنیا آمدم و با این حساب حدود 47 ساله ام. خبرنگار: در چه ماهی؟ سوم شهریور. * پدرم جهانی است نشسته در گوشهای خبرنگار: از پدرتان بگوئید؟ "پدرم جهانی است نشسته در گوشهای". ایشان هشت سال در نجف از شاگردان مرحوم آیتالله حکیم بودهاند و در این مدت هم با آیتالله فیاض بودهاند. خبرنگار: ایشان روحانیاند؟ بله، ایشان از مفاخر علمی هستند. کسی است که در رابطه با ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی تحقیق کردهاند و اخیرا هم به عنوان یک چهره فرهیخته در کنگره ای در تهران که به مناسبت ثبت التفهیم در یونسکو (با توجه به اینکه او تنها متخصص در مورد آثار ابوریحان میباشد) از ایشان تجلیل شد. خبرنگار: خود ایشان قطعا صاحبنظر هستند؟ ایشان حدود 70 جلد کتاب منتشر نشده دارند که عموما تصحیحهای کتب قدیمی خواجه نصیرالدین طوسی و ابوریحان بیرونی است و یکی، دو تا از کتابهای ایشان توسط آستان قدس به چاپ رسیده است. و مقالاتی نیز از ایشان در مجله مشکوة به چاپ رسیده است. خبرنگار: انجمن مفاخر فرهنگی به ایشان توجهی داشته است؟ متاسفانه نه، ولی در کنگرهای که اخیرا در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی برگزار شد از ایشان به عنوان یک چهره علمی تجلیل به عمل آمده است. خبرنگار: پدر هم در بحث ادبیات صاحبنظر هستند؟ نه، البته ایشان -نه به صورت رسمی- شعر میگفتند و رگههایی از شعر در آثار او دیده میشد و مشوق اصلی ما، در ارتباط با ادبیات ایشان بودند. من خاطرم هست که بیدل را خیلی خوب میفهمید، یک عکس از 30 یا 40 سالگی او دارم که کتابی در دست دارند و آن کتاب، کتاب بیدل دهلوی هست و با آن عکس یادگاری گرفتهاند. خبرنگار: "کوهم و کتل خواهم"، برای خواندن بیدل پدر شما با کوه بیدل آشنا بوده است؟ بله، دقیقا. خبرنگار: خود شما چه زمانی به شعر روی آوردید؟ من عروسی عمویم بود و پدرم چون یک رگههایی از شعر در من میدید مرا تشویق میکرد و من هم تحت تاثیر آن فضا 4 بیت خیلی بند تنبانی در رابطه با عروسی عمویم گفتم. خبرنگار: حدودا چند سالتان بود؟ حدود 15 سال. * همه کسانی که در عروسی بودند تشویقم کردند! خبرنگار: یعنی هنوز انقلاب نشده بود؟ بله، در حدود دو، سه سال قبل از انقلاب بود و من این شعر را در آن مجلس گفتم که به شدت مورد توجه پدرم قرار گرفت و مرا مجبور کرد که آن را بلند بخوانم. با این کار مورد تشویق همه افرادی که در عروسی بودند قرار گرفتم و در آنجا متوجه شدم پس میشود به این صورت هم جلب توجه کرد. خبرنگار: یعنی اعتماد به نفس لازم برای شعرخوانی را در آن مراسم پیدا کردید؟ بله، و متوجه شدم که یک طبعی هست. اما اولین جرقههای شعر در من که به صورت جدی آغاز شد زمانی بود که من در حال تبلیغ در یکی از روستاهای خراسان بودم. از رادیو شنیدم و یا در روزنامه خواندم که کنگرهای از شعر دانشجویان سراسر کشور در مشهد در شرف برگزاری است و فراخوانی جهت ارسال اثر داده شده بود. من هم گفتم حالا که کنگره برای دانشجویان است، ما هم یک اثری برای اینها بفرستیم تا ببینیم چه اتفاقی به عنوان دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی میافتد. یک شعر که تقلیدی و الان هم خاطرم نیست و یک تقلیدی از "خرامیدند و رفتند" بود را سرودم و فرستادم، بعد از یک مدتی با من تماس گرفته شد. خبرنگار: چه سالی بود؟ فکر میکنم سال 61 بود. خبرنگار: آن موقع که هنوز "خرامیدند و رفتند" گفته نشده بود؟! نمیدانم، اما شعر من یک همچنین وزنی داشت. وقتی که با من تماس گرفته شد من به کنگره رفتم و دیدم که آقای احمد زارعی و آقای غلامی به عنوان هیئت داوران کنگره آنجا نشستهاند. خبرنگار: کدام غلامی؟ آقای غلامی در آن زمان رئیس جهاد دانشگاهی مشهد بود و این کنگره هم توسط جهاد دانشگاهی در تالار رازی دانشکده پزشکی مشهد برگزار شده بود. خبرنگار: مرحوم احمد زارعی هم آن موقع یک سپاهی پرتلاش بود که در عرصه ادبیات فعالیت میکرد؟ من در جریان نبودم و نمیدانستم که احمد زارعی چه کسی هست و اولین بار این آقایان را در آن کنگره دیدم. بعدا متوجه شدم که ایشان از دوستان سپاهی هستند و حتی بعدها که ایشان در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد درس میخواندند با گذشت زمان متوجه شدم که ایشان عضو سپاه هست و شعر هم میگوید. تا آن زمان من این نکات را نمیدانستم. به دلیل اینکه در آن کنگره نه او شعر خواند و نه عملی از او سر زد که نشان دهنده طبع شعر و شاعری او باشد. * شعرم را دستکاری کرد و داد بخوانم خبرنگار: این کنگره در چه سالی دقیقا برگزار شد؟ سال 1361، که یک یادوارهای از آن کنگره را من هنوز دارم و آن یادواره توسط وزارت ارشاد چاپ شده است و یکی از شعرهای من نیز در آن یادواره آمده است. من برای اولین بار در آن کنگره به عنوان یک شاعر طلبه معرفی شدم. البته آقای زارعی در رابطه با شعری که من برای کنگره فرستادم کلی نظر داد و گفت: شعر شما خوب است و باید آن را بخوانی، اما اگر موافقی چند بیت آن باید به این صورت عوض شود و آن ابیات را تغییر داد و شعر را دستکاری کرد. با این تغییرات و دستکاریها من شعر را در آن کنگره خواندم که مورد استقبال هم واقع شد و این اولین باری بود که به عنوان یک شاعر طلبه در جمعی شرکت کردم و مطرح شدم. خبرنگار: و پاشنه را ور کشیدید و به عنوان شاعر انقلاب اسلامی آمدید وسط گود؟ بله، اولین بار این قضیه بود، بعد از این ماجراهای دیگری اتفاق افتاد که آنها باعث شد من یک مقدار در زمینه شعر قضیه را جدی بگیرم. خبرنگار: فرمودید که کنگره در حال برگزاری بود و ...؟ بله، در آن کنگره خیلی از بزرگان شرکت داشتند و برای اولین بار آقای معلم، آقای شاهرخی، مرحوم اوستا و 6، 5 تا از مفاخر ادبی دیگر که در آنجا حضور داشتند را در آن کنگره زیارت کردم و من در کنار این دوستان اولین تجربههای ادبی را به دست آوردم و بعد از آن کنگره بود که ارتباط من با شعر انقلاب آغاز شد. بعد از آن اتفاق ارشاد مشهد مسابقهای را ترتیب داده بود و من در آن مسابقه شرکت کردم و مقام اول را در استان به دست آوردم. خبرنگار: این مسابقه هم در همان سال بود؟ بله همان سال 62 و 61 بود، البته سال دقیق آن خاطرم نیست. خبرنگار: قبل از اینکه حوزه هنری مشهد شکل بگیرد؟ قبل از آن سازمان تبلیغات بود، دفتر تبلیغات بود و من از اعضای آن دفتر در خیابان امام رضا (ع) بودم. آن دفتر هنوز به فلکه آب منتقل نشده بود. از آن زمان من یک سری همکاریهایی با دوستان داشتم و وقتی که آنها متوجه شدند طلبهای هست که طبع شعر دارد و اهل شعر است، به آنها پیشنهادی مبنی بر تشکیل گروه شعر انقلاب را دادم تا شاعران را دور هم جمع کنیم! خبرنگار: حالا ما میخواهیم بیاییم تا قبل از اینکه این دفتر تشکیل شود. مثل اینکه جلسهای در باغ نادری با مسئولیت آقای شفق تشکیل میشده و در آن جلسات شما با دوستان دیگر مانند آقای مصطفی محدثی خراسانی و آقای مجید نظافت آشنا میشوید؟ تا آنجایی که خاطرم میآید بله، قبل از تشکیل این گروه در دفتر تبلیغات اسلامی، جلساتی در باغ نادری بود. خبرنگار: و بیشتر پیشکسوتان مانند آقای امیر برزگر، آقای صاحبکار و ... حضور داشتند؟ بله، من در این جلسات شرکت میکردم که جلسات خوبی هم بود و در مجموع برای من تجربه جدیدی بود و موجب آشنایی من با دیگر دوستان شاعر شد. فرصت مغتنمی بود تا هر هفته شعر خود را در آنجا بخوانم. خبرنگار: در چه روزی از هفته این جلسات برگزار میشد؟ فکر میکنم که پنجشنبهها بعد از ظهر بود و با آقای شفق، آقای صامی، آقای برزگر، آقای صاحبکار و بقیه دوستان در آنجا آشنا شدم و فکر این که ما خودمان هم جلسهای داشته باشیم از همان جا نشئت گرفت. خبرنگار: چرا شما همان جلسات باغ نادری را بسط ندادید؟ فضای جلسات باغ نادری یک فضای سنگین بود و به ما جوانان فرصت ابراز وجود داده نمیشد و دیگر اینکه فضای این جلسات فضای شعر انقلاب نبود. خبرنگار: گهگاه فضای شعر ضدانقلاب هم بود؟! نه، نبود، ولی من احساس میکردم که در چنین جلسه و فضایی نمیتوانم تاثیرگذار باشم. چرا که این فضا خیلی به ما بال و پر نمیداد؛ ولی آن جلسات در رشد شعر بیتاثیر نبود. * گفتند شعر شما خیلی خوب بوده و «آقا» آن را پسندیدهاند خبرنگار: آن زمانی که شما به فکر تشکیل گروه در دفتر تبلیغات اسلامی افتادید، آیا حوزه هنری تهران شکل گرفته بود؟ نه، حوزه هنری تهران بعدا شکل گرفت. اما اسم قبلی خود یعنی دفتر اندیشه و هنر را داشت. این هم ماجرا دارد؛ بعد از اینکه من در مسابقات ارشاد مقام آوردم و سپس در مسابقات سراسری شعر تهران شرکت کردم و در آنجا نیز مقام دوم را در سراسر کشور کسب کردم، برای من و سایر دوستان شاعر در استان یک دستاورد به حساب میآمد و خیلی برایمان مشوق بود. وقتی این اتفاق افتاد مرا به تهران دعوت کردند و در جلسهای آن شعر را خواندم. در آن جلسه برای اولین بار به عنوان یک شاعر رسمی برنده شده ی جایزه دار مطرح شدم و آن شعر در رابطه با امام رضا (ع) بود. فکر میکنم آن جلسه و کنگره توسط مقام معظم رهبری که آن زمان رئیسجمهور بودند افتتاح شد و وقتی من شعر خواندم ایشان هم حضور داشتند. بعد از اینکه کنگره تمام شد آقای شمسایی از دفتر آیتالله خامنهای با من تماس گرفتند و گفتند که شعر شما خیلی خوب و عالی بوده است و آقا خیلی آن را پسندیدهاند، اگر فرصتی دارید با ما در ارتباط باشید و ... و صحبتهایی از این قبیل رد و بدل شد. من در آن ارتباط تلفنی به ذهنم رسید جلسهای که ما در مشهد برگزار میکنیم، به دلیل حضور سالانه آقای خامنهای در مشهد، جلسهای را در حضور ایشان برگزار کنیم. آقای شمسایی گفتند این فکر خیلی خوبی است و ما که به مشهد آمدیم حتما تماس بگیرید تا این کار صورت بگیرد. من هم چون میدانستم که آقای خامنهای ایام عید به مشهد میآیند از 5، 6 روز قبل مترصد آن بودم که با آقای شمسایی این قضیه را مطرح کنم تا اینکه ایشان به مشهد آمدند و من قضیه را مطرح کردم. یکی، دو روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند شما می توانید شاعران مشهد را برای دیدار با آقای خامنهای بیاورید. حالا من آن زمان یک فرد بچه سال بودم که هنوز ریشم به طور کامل در نیامده بود. در فضایی قرار گرفته بودم که باید از آقای صاحبکار، آقای کمالی، آقای غلامرضا قدسی، آقای خسرو نژاد و بسیاری دیگر از این پیشکسوتان دعوت کنم. خلاصه در این فضا توانستم یک جمع 20 نفرهای از پیشکسوتان شعر را جمع کنم و به دیدار آقا ببرم. خبرنگار: که تقریبا مقام معظم رهبری اکثرشان را میشناختند؟ بله، بعضیها را میشناخت اما برخی از آنها جوان بودند و ایشان آنها را نمیشناختند؛ چون ما در کنار این پیشکسوتان چند جوان را هم با خودمان برده بودیم. خبرنگار: چه کسانی را؟ آقای قیامی، آقای شکوهی، آقای محدثی و دیگران که عکسهای آن موجود است. خلاصه این جلسه و این دیدار هم برای سازمان تبلیغات یک دستاورد عظیمی بود و هم برای خود من که یک جوان 18، 17 ساله بودم. خبرنگار: البته این خبرگی شما را هم میرساند. حالا یک جورهایی ما از این فرصتها استفادههای مثبت میکردیم. من یکی از تلاشهایم در آن زمان این بود که پیشکسوتان را در جلسات بیاوریم و به آنها توجه کنیم، چرا که اعتقاد داشتم نمیشود دور آنها خط کشید. به هر حال ما نیروهای انقلابی بودیم و خدمت اینها میرفتیم و دعوتشان میکردیم. * مواظب بودیم شعرهای مبتذل خوانده نشود خبرنگار: استاد! با روشنفکران چه کار میکردید؟ مشکلی نداشتیم، و تنها مرزی که ما در جلسات داشتیم این بود که شعرهای مبتذل خوانده نشود و فضای جلسات هم طوری نبود که در آن جلسات، شعر مخالف با ارزشهای انقلاب خوانده شود. خبرنگار: مدیریت جلسات هم به عنوان یک روحانی شاعر به عهده شما بود؟ بله، با من بود و وقتی که من در جلسه مینشستم، فضا دیگر فضایی نبود که شعرهای غیر اخلاقی و حرف های غیراخلاقی زده شود. فضای جمع ما مشخص بود و این فضا، فضای انقلاب بود و اگر کسی هم به آن جلسه می آمد، اگر شعرش انقلابی نبود، ضدانقلابی هم نبود و جلسه ی ما به عنوان یک جلسه ی انقلابی معروف بود. بردن این آقایان خدمت آیتالله خامنهای و شروع آن جلسات یک قلهای برای کسانی که به آن جلسات میآمدند شده بود. یعنی احساس می کردند ما خوبها را انتخاب میکنیم. البته من هم کسانی را میبردم که در جلسات خوب رشد کرده بودند و شعرهای خوبی داشتند و احساس میکردم اگر این شعر در محضر آقا خوانده شود مورد تشویق آقا قرار میگیرند. خبرنگار: یعنی یک تدبیر و تصمیمگیری علمی و ادبی؟ بله، اینجور نبود که هر کسی عضو جلسه است را دعوت کنم بیاید در حضور آقا شعر بخواند. خبرنگار: یعنی در واقع جایزه ایشان دیدن حضرت آقا بود؟ بله، به این صورت من قلهای را به وجود آورده بودم که هر کسی برای رسیدن به آنجا از امسال برنامهریزی میکرد و این فضا هم بسیار عجیب بود و در طول سال هم بحث در مورد آن ادامه داشت. بعضی از آقایان که مرا میدیدند میگفتند امسال یادت نرود حتما ما را دعوت کن. من هم به آنها میگفتم شما در جلسات حضور داشته باشید و شعرهای بهتری بگویید و شعرت را در آن حد برسان، ما در خدمت شما هستیم. * بنیانگذار جلسات شعر با حضور «آقا» هستیم خبرنگار: آن موقع حضرت آقا جلسات سالانه دیدار با شعرا داشتند یا نه؟ نه، ما بنیانگذار این جلسات هستیم. حتی این جلسات ماه مبارک رمضان با ما شروع شد. حالا جریان آن را هم خدمت شما عرض میکنم و این جلسات تا آن زمانی که من ایران بودم هر سال تکرار شد. خبرنگار: اولین سال این جلسات دقیقا چه سالی بود؟ سال 63، 64 بود. خبرنگار: یعنی آقا که هر سال مشهد میآمدند یکی از برنامههایشان دیدار با شاعران مشهد بود؟ بله، این یکی از برنامههای اصلیشان بود. به طوری که وقتی ایشان رهبر شدند ما با همین دید خدمت آقای محمدی گلپایگانی رئیس دفتر آقا رفتیم و به ایشان گفتیم ما امسال چه زمانی شاعران را بیاوریم. ایشان گفتند که آقای خامنهای رهبر شدهاند و دیگر جای این حرف ها نیست و امسال دیداری ندارند. ما هم گفتیم چون رئیس دفتر آقا میگویند، حتما نیست دیگر و شاید آقا گفتهاند من دیگر چون رهبر شدهام دور شعر را خط میکشم و در آن جلسه صحبت آقای محمدی گلپایگانی را قبول کردیم و هیچ نگفتیم. تا این که فردای این جلسه فضلای مشهد و نخبگان حوزه مشهد را خدمت آقا بردند و در آن دیدار هم من حضور داشتم و ایشان ایستاده بودند و بقیه هم در صف بودند تا آنان ملاقات کنند... * ماجرای شکل گیری جلسات شعر با حضور «آقا» خبرنگار: در حسینیه امام خمینی بیت رهبری؟ نه، در همان مشهد؛ چون ایام عید بود و ایشان برای زیارت تشریف آورده بودند. تا چشم ایشان به من افتاد، فرمودند جلسه دیدار با شاعران امسال چه شبی است؟ من صحبت آقای گلپایگانی را گفتم. در همان دیدار آقای گلپایگانی حضور داشتند و آقا ایشان را صدا کردند و گفتند آقای گلپایگانی! جلسه دیدار با شعرای امسال چه زمانی است؟ آقای گلپایگانی جواب دادند: آقا! من فکر کردم شما دیگر تمایل به برگزاری این جلسات ندارید، به همین دلیل ما برای آن برنامهریزی نکردیم. آقا فرمودند تفریح من این جلسات شعر است. حتما این جلسه را بگذارید. بعد از آن جلسه ما مجددا خدمت آقای گلپایگانی رفتیم و جلسات را پیگیری کردیم و آقای گلپایگانی به شوخی میگفتند که آقای حسینی این جلسات برگزار نمیشود، چون ادخال الدار منالباب شده است! یعنی از در وارد نشدهاید و از پنجره آمدهاید!البته شوخی میکردند و جلسه برگزار شد و این داستان و قضیه موجب شد تا این جلسات بعد از اینکه آقای خامنهای به رهبری رسیدند هم ادامه پیدا کند. در سال 69 کنگره شعر طلبهها شد و از مقام معظم رهبری خواهش کردیم که شاعران برگزیده شعر حوزه را به حضور بپذیرند که ایشان قبول کردند و یک وقت دیدار برای آن تعیین شد که زمان آن 15 رمضان بود. در آن دیدار آقای زم و دوستان حوزه هنری نیز حضور داشتند که بعد از آن دیدار من به آفریقای جنوبی رفتم و حوزه هنری خودش پیگیر این قضیه شد تا حال حاضر که این جلسات دیدار مقام معظم رهبری با شاعران هر سال ادامه دارد. خبرنگار: یعنی کلید سال اول این دیدار را شما زدید؟ بله، کلید آن را من زدم و آن جلسات تا الان هم الحمدلله برگزار میشود. ادامه دارد...