بی شک دو محور اساسی شعار سال 93 با عنوان اقتصاد و فرهنگ ملزوماتی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد چرا که عرصه فرهنگ گسترده بوده و جایگاه ویژه در سخنان رهبر انقلاب اسلامی دارد.
مجید پور ولی از جمله افراد شناخته شدهای است که مینویسد و آثار ارزشمندی نیز تالیف کرده است، با او درباره فرهنگ به گفتوگو نشستیم، آنچه در پی میآید مشروح سخنان این نویسنده است.
* امروزه همه جا حرف «فرهنگ» است، شما بعنوان یک «داستان نویس» چه دیدگاهی در این حوزه دارید؟
من از منظر خودم و دغدغههای خودم به فرهنگ نگاه میکنم. نمیتوانم از «فرهنگ» حرفی بزنم و همان ابتدا از مکتب اهل البیت علیهم السلام چیزی نگویم. پر واضح و بدیهی است که جامعهای که مدعی «تشیع» است، یعنی جامعه من و شما، باید تمام امور زندگانی و روابط اجتماعی اش بر مبنای بایدها و نبایدهای مکتب تشیع و آموزههای اهل البیت علیهم السلام پایه ریزی شود و هر چه ما از این آموزهها فاصله بگیریم به همان اندازه از «جامعه شیعی» فاصله گرفتهایم. وقتی ما حکومت مان داعیه دار تشیّع است، معنیاش این است که آبروی تشیّع در گرو رفتار جامعه ماست و رفتار جامعه یعنی همان «فرهنگ».
اصلا شما رجوع کنید به اسناد باقی مانده از انقلاب پنجاه و هفت، در تفکرات بنیانگذار جمهوری اسلامی ما به این مهم میرسیم که هدف اصلی از تشکیل حکومت توسط فقیه «امر به معروف است». حالا امر به معروف چیست؟! ببینیم واقعا ما به این مهم نائل آمدهایم یا نه؟! امام صادق علیه السلام فرمودهاند: بالاترین و والاترین معروف «ولایت امیرالمومنین و ائمه اطهار علیهم السلام است». پس اصلیترین هدف از تشکیل حکومت باید این باشد که جوانان دعوت شوند به ولایت چهارده معصوم، اگر درباره فرهنگ حرف میزنیم، این فرهنگ باید تحت تعالیم چهارده معصوم باشد. مکتب اهل البیت علیهم السلام تعارف بردار نیست.
در این مکتب نه فرهنگ غربی مورد رضایت است و نه آموزههای غلط داخلی که گاهی شکل فرهنگ یا اعتقاد به خود میگیرد و البته عین بی اعتقادی و بی دینی است!
* تعریف مورد نظر شما از «رفتار فرهنگی» و «رفتار غیر فرهنگی» چیست؟!
تمام رفتارهای خارج از حوزه قلمرو مکتب اهل البیت علیهم السلام «بی فرهنگی ست»! حتی اگر غرب یا شخصیت ها و رهبران بزرگ معاصر آن را تبلیغ و فریاد کنند. هر کجا که من و شما از حوزه تعالیم و آموزههای اهل البیت علیهم السلام دور شدیم آن جا ما رفتارمان «بی فرهنگی» و «ضد فرهنگی» است. مگر ما فرهنگی بالاتر از فرهنگ اهل البیت علیهم السلام داریم؟! اینها ستایش شده خداوند هستند، نهایت و غایت خوبی و پاکی و بلندی و بزرگی و سپیدی هستند، پس ملاک فرهنگی بودن در اجتماع ما و در هر اجتماعی، «تناسب با مکتب اهل البیت علیهم السلام» است.
* به نظر شما فرهنگ حاکم بر مناسبات اجتماع معاصر چگونه فرهنگی است؟! چقدر با آموزههای مکتب اهل البیت علیهم السلام تناسب دارد؟!
متاسفانه من فرهنگ ناب شیعی را در کشور جاری و ساری نمیبینم. دوست ندارم از روی نا امیدی حرف بزنم و یا نیمه خالی لیوان را ببینم، اما واقعا شرایط فرهنگی معاصر از شرایط ایده آل فرهنگ ناب شیعی دور است. فرهنگ معاصر ما روز به روز در ورطه «فراموشی مردم» و «ساده انگاری مسئولان» غرق گشته و دور نیست آن زمانی که اجتماع از «فرهنگ شیعی» تهی گشته و در گرداب «فرهنگ وارداتی غرب» یا «فرهنگ دست ساخته معاصرانِ بی خبر از دین» غرق شده و به نعشی بی جان بدل گردد! مگر نه آن که امام عصر علیه السلام با خود دینی خواهد آورد که مردمان با دیده تعجب به آن خواهند نگریست و با خود خواهند گفت «آیا به واقع این اسلام است؟!» این روایت شهادت به این معنا میدهد که مردمان روزگار ظهور، یا مردمان آخرالزمان از «فرهنگ اسلامی» و «فرهنگ ناب شیعی» فاصله گرفتهاند و دچار انحطاط شدهاند، و این انحطاط آن قدر عمیق است که وقتی «اسلام و فرهنگ ناب محمدی» توسط حجت خدا بر آنان عرضه میشود، آنان با دیده تعجب به آن مینگرند!
* چه کسی باید پاسخگوی این انحطاط فرهنگی باشد؟!
همه. من و شما، علمای حوزه، دانشگاهیان، هر کس به اندازه مسئولیتش باید شرم کند، وقتی یک کشتی غرق میشود یا یک هواپیما سقوط میکند کسی مسافران را مقصر نمیداند، عوام را فرهیختگان و عالمان و نخبهها هدایت میکنند. وای به روزی که همینها خود دچار انحطاط فرهنگی شوند. طبق قاعده دنیای متمدن امروز هر آن کس که مسئول است باید پاسخگو باشد. من به عنوان نویسنده مسئول هستم در این حیطه بنویسم، اگر در این حوزه کم کاری کنم یا غفلت کنم یا قلمم را به جبهه و حزب خاصی بفروشم فردای قیامت باید پاسخگو باشم.
* آیا جامعه به خودی خود از «آموزههای شیعی» فاصله میگیرد؟! یعنی این فاصله گرفتن از آموزههای دینی و مذهبی یک روند طبیعی در تاریخ هر اجتماعی است؟!
اگر هم بر فرض این روند یک روند طبیعی در تاریخ هر اجتماعی باشد، میتوان از سرعت آن کاست، عدهای توی این مملکت تمام تلاششان را میکنند تا فرهنگ غرب را بتوانند توی اجتماع نهادینه کنند. کما این که تا حدودی موفق هم بودهاند. به نظرم رهبران فرهنگی و مدیران و مسئولانی عرصه فرهنگ که «کشتی فرهنگ» به آنان سپرده شده باید پاسخگوی این انحطاط و انحراف باشند؟! آیا مسئولان هر دوره که متولی امر فرهنگ بوده اند و خودشان را با الفاظ قشنگی چون «وزیر» «معاون وزیر» «مدیر فرهنگی» «مشاور فرهنگی» و ... آراسته و تزئین نمودهاند نباید در محضر حضرت ولی عصر علیه السلام پاسخگو باشند که به واقع با دین خدا و فرهنگ شیعی چه کردند؟! من از شما میپرسم ... چه بر سر جوانان آمده است که اینچنین در تقابل با دین قرار گرفتهاند!! فقط کافی ست معلم دبیرستان باشید تا بفهمید که جوانان ما چقدر در حوزه معارف شیعی و آموزههای مکتب اهل البیت علیهم السلام «کم سواد» و «بی سواد» هستند! به واقع هیچ نمی دانند. پنج تا اصول دین و ده تا فروع دین که نشد «آموزش دین» !! متاسفانه این بی سوادی و کم سوادی در دانشگاهها جایش را به «آموزش تخطئه مذهب» و «آموزش تمسخر باورهای مذهبی» میدهد. کم نیستند اساتید دانشگاهی که اصولا ترویج «بی دینی» میکنند و باز کم نیستند آن دسته از اساتید که تخصص اول شان «کشتن باورهای مذهبی و فرهنگ شیعی» در دل جوانان معصوم این کشور است. وقتی داروین سلطان بلامنازع دانشگاه ها میشود و فلاسفه ضد خدای غرب «صاحبان علم و عقل» معرفی میشوند و «راه نجات» در تبعیّت از افکار پوچ آنان معرفی میگردد، بدیهی است که توی این فضا کلام اهل البیت علیهم السلام خریداری ندارد و شیخ صدوقها و محمد باقر مجلسیها مایه تمسخر و خنده فضای علمی دانشگاهها خواهند بود. هر پوزخندی که در دانشگاهها نثار باورهای مذهبی میشود، پاسخگوی آن مسئولین هستند. مسئولینی که یا سکوت کردهاند یا اهل تسامح بودهاند یا روش آموزشی شان نتیجه عکس داده است.
* چرا یک جوان دانشجو مرعوب این تفکر میشود؟! چرا با «فرهنگ ضد دینی» نمیجنگد؟!
چون از لحاظ مذهبی بی سواد است. ببینید شما وقتی میخواهید با کسی بجنگید که شمشیر در دست دارد باید شما نیز مسلح به سلاحی باشید. با دست نمیشود با چنین دشمنی جنگید. کسی که سواد مذهبی ندارد نمیتواند با «آموزههای ضد دینی» مقابله کند. نمیتواند برای شبهاتی که از زبان استادش میشنود پاسخی داشته باشد. بنابراین تسلیم میشود و تبدیل میشود به سرباز مطیع «حضرت غرب» و دیگر در وجودش نیازی به «مذهب و باورهای دینی» نمیبیند. حالا چه کسی باید این سلاح را ـ سلاح مقابله به بی دینی را ـ در اختیار این جوان قرار دهد؟! ابتدا خانواده، بعد مدرسه و کتابهای درسی و سپس رسانهها و منابر مسجد. در شرایط کنونی با این کتابهای درسی که کم ترین تناسبی با آموزههای اعتقادی ما دارند چگونه میشود فردی را با سواد مکتبی بار آورد؟! نمونهاش درس عربی، فلسفه حضور درس عربی در میان کتابها آن بود که بچهها بتوانند با قرآن مانوس شوند و از ظاهر آیات استفاده کنند. اما به قدری این کتاب دشوار و تخصصی و دور از علاقه این گروه سنی تالیف شده است که اکثر غریب به اتفاق دانش آموزان آن را «سخت» و «بی فایده» میدانند و البته از این درس «بیزار» هستند.
* حالا آسیب این کتاب کجاست؟!
آنجاست که جوان از ظاهر قرآن فراری میشود و از حدیث و روایات دوری میکند. من یکی از کتابهای اخلاق دانشگاه را که نگاه میکردم میدیدم از دشوارترین واژهها و طولانیترین جملات و سختترین معانی بهره گرفته تا یک نکته ساده را انتقال دهد. این کار یا از روی عمد است و یا از روی جهل! با این روشها تنها جوانان را از آموزههای مذهبی دور میکنند، البته شاید هدف شان همین است! آموزش و پرورش در «با سواد کردن دانش آموزان» منظورم سواد مذهبی طبق مکتب اهل البیت علیهم السلام است، بی اندازه کوتاهی و کم کاری کرده و این قابل بخشش نیست.
* این کم کاری شامل رسانه هم میشود؟
بله، اتفاقا تلویزیون مهمترین ابزار «ضد فرهنگی» است. سینما که جای خود دارد. من از شما میپرسم که تلویزیون ما در هفته چقدر به مسئله امامت میپردازد؟! خیلی که خوش بین باشیم میگوئیم هفتهای سه ساعت، چهار ساعت، پنج ساعت، حالا باید پرسید این پنج ساعت کافی ست؟! و این پنج ساعت برنامه آیا از ابتدا تا انتهایش برای جوانان مفید است؟! یا همهاش گل و بلبل و میان برنامه و موزیک است؟! آیا تعداد ساعات برنامههای ضد مذهبی ما بیشتر نیست؟! برنامههای کودک ما چقدر متناسب با آموزههای شیعی است؟! اصلا کدام کارشناس این مسائل را پیگیری میکند؟! شما فیلم تلویزیونی به من معرفی کنید که نماز را تبلیغ کرده باشد! سی و چند سال است از انقلاب میگذرد، هدف اصلی انقلاب هم ایجاد بستر برای امر به معروف بوده، نماز هم که از معروفات است، شما یک فیلم سینمایی به من معرفی کنید که تلویزیون پخش کرده باشد و هدفش تبلیغ نماز باشد، اصلا وجود ندارد چنین فیلمی !!
آیا رفتار تلویزیون ما ـ منظورم تمام برنامهها و نوبت پخش آنهاست ـ در ایام سوگواری و اعیاد متناسب است؟! آیا تنها با پخش مداحی میتوان ادعا کرد که کار فرهنگی و مذهبی انجام شده؟! مداحیهای پخش شده هم که تحت سیطره و اختیار فلان آقاست، انگار آقای ضرغامی با فلان مداح قرارداد پخش دارد! جدا از مداحیها، برنامههای مذهبی دیگر هم بی اندازه کم و کوتاه و کم معرفت است. مثلا امسال برای اولین بار خطبه فدک حضرت فاطمه سلام الله علیها پخش شد، خب این خطبه بسیار عالی بود و پخش آن جای تقدیر داشت، اما مهمتر از آن شرح خطبه است، خطبه باید تفسیر شود تا برای عموم قابل فهم باشد.
این خطبه پس و پیش دارد، ماجرا دارد، داستان دارد، به نظر من اصلا دانستن داستان خطبه فدک گاهی از خود خطبه مهم تر است. آقایان توی برنامه نود میآیند یک بازی فوتبال را ساعتها تفسیر و تاویل و بررسی و تفحص میکنند. به ده کارشناس تلفن میکنند و ملت را تا ساعت سه صبح بیدار نگه میدارند تا تکلیف یک شوت مشخص شود، حالا خطبه فدک کمتر از آن شوت است؟! خطبه فدک کلام معصوم است و از ارکان اصلی اعتقادات تشیع است.
* چرا در تفسیر آن کوتاهی میشود؟!
ما اگر بر فرض برنامه مذهبی هم داشته باشیم در قالب شعر و سخنرانی و مداحی است، شب میلاد حضرت مهدی علیه السلام یک فوتبالیست ژیگول و یک خواننده ابرو برداشته را میآورند توی تلویزیون ... واقعا این کارها حرکت فرهنگی است؟! ما در تلویزیون برنامه تحلیلی و معرفتی نداریم. جای خیلی از علمای طراز اول در تلویزیون خالی ست، حالا یا تلویزیون با آنها قهر کرده یا آنها با تلویزیون قهر کردهاند، تلویزیون در «آموزش فرهنگ مکتبی» کوتاهی ، غفلت و کم کاری کرده است و البته بر آن اصرار دارد.
* راهکار برون رفت از این انحطاط فرهنگی چیست؟!
تبلیغ آموزههای دینی، تبلیغ مکتب اهل البیت علیهم السلام، جلوگیری از سوء استفادههای سیاسی از دین، خیلیها با نام دین و به اسم دین و به نمایندگی از دین دارند ظلم میکنند، این بزرگترین آسیب برای فرهنگ شیعی است. خودمان را به دین سنجاق نکنیم. اگر هر جا کاستی و کمبود و زشتی پیداست از افعال ماست، هیچ ارتباطی با دین خدا و مکتب تشیع ندارد. نگذاریم با رفتار زشت ما دین قضاوت شود، نگذاریم دین خدا را بخاطر کار زشت ما به محاکمه بکشند.
یکی از بهترین راههای آموزش تعالیم شیعی تغییر محتوایی در کتب درسی دانش آموزان است. باید کتابهای درسی بچهها پر از آموزههای شیعی باشد، این آموزهها ساده و دوست داشتنی و جذاب هستند، اما آن پیش از این آن قدر بد و زشت و ناصحیح کار شده که حالا همه نسبت به کارهای دینی و مذهبی موضع میگیرند. در صورتی که آموزههای اهل البیت علیهم السلام واقعا شیرین و دوست داشتنی و ساده هستند. البته آموزش این آموزهها خود یک هنر است. این کار باید بسیار بسیار هنرمندانه صورت بگیرد. کار مذهبی کار عاشقانه است. معلم بد می تواند جوان را دین گریز و دین ستیز کند. دین خدا آسان است. گاهی ما هستیم که آن را سخت نشان می دهیم. به نظر من تنها راه برون رفت از بن بست فرهنگی رجعت به فرهنگ ناب شیعی است.
منبع: خبرگزاری فارس