loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

به قول اخوان دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و می گویند

نویسندگان مرتبط : مرتضی امیری اسفندقه

اخوان در این نامه که در مجلات روشنفکری همان ایام به چاپ رسیده است، از عاطفه عمیق و اسلامی رهبر انقلاب و دوستی خویش با ایشان یاد کرده است و هم براین اساس یادآور شده است دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و می گویند.

سه‌شنبه 11 شهریور 1393

مهم ترین اتفاقی که این روزها در حوزه شعر و ادب شاهدش بودیم، انتشار سندی منتشر نشده به خط مرحوم مهدی اخوان ثالث در دفتر مقام معظم رهبری بود. اتفاقی منحصر به فرد که عده ای خواستند آن را مخدوش کنند یا ارتباط مقام معظم رهبری را با خوان ثالث و دیگر شعرا با حرف هایی بی پایه زیر سوال ببرند. مرتضی امیری اسفندقه درباره انتشار این سند و شبهات وارد شده یادداشتی مفصل نوشته است که این یادداشت در ادامه می آید:

همکاری حروف سربی بیهوده است

همکاری حروف سربی اندیشه حقیر را

نجات نخواهد داد

           فروغ

محضِ یادگار

شهریور امسال و همزمان با ایام سالِ کوچ شاعر نژاده و نجیب مهدی اخوان ثالث م.امید خراسانی متنی از آن جان شیفته و شفّاف و به دستخط نازنینه و رازنیه او از طرف دفتر حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی ایران به چاپ رسید. متنی که در بردارنده شعر فرازمند و فرهیخته ی صبوحی او بود با شرحی کافی و وافی در باب و باره چند و چون طرح و طرز و تراش اسلوب نیما آن به تغییر اخوان همیشه خدامست و همیشه مست خدا.

این متن متین که از نخستین زمزمه های بدعت ها و بدایع نیما یوشیج و عطا و لقای اوست و سه سال پس از کوچ او نوشته آمده است به قلم و دم هوشمندترین شاگرد خراسانیش، از چشم انداز تاریخ ادبی معاصر سندی است ارزشمند و محترم که یاد و یادگار آشنایی اخوان با علی خامنه ای نوشته آمده است در اسفند 41 چنانکه خود اخوان گفته و نوشته است.

این مخلص از جریان این دیدار و این متن از طریق بزرگان شاعر خراسانی و شاعران خراسان بزرگ رفتگان که خاک بر آنان خوش باد و خوشتر و بازماندگان که دیر زیند و دیرتر، اطلاعاتی و خاطراتی دارم خواستنی که هیچ نیازی به شرح و عرض کامل آن نیست.

اما آنچه که گفتنی است خود همه این است که پس از انتشار آن متن، این سو و آن سو، چیزها نوشتند.

این معلم ساده ادبیات پارسی در مقابل برخی از آن چیزها، به قول نیمای عزیز محض یادگار، مطالبی نوشته است تا هر که آن چیزها می خواند این نیز بنگرد، باقی بقای الهی است.

**اخوان و عاطفه ای عمیق به رهبر انقلاب

گفته باشم البته که به غیر از این متن منتشر شده از اخوان برای رهبر انقلاب اسلامی ایران دو متن دیگر نیز هست که به چاپ رسیده است.

یکی نامه ای در باب حسین منزوی عزیز که از بهترین قطعه قصیده های توسیم عصر انقلاب است که داستان آنرا شهید شعر و عشق و قلندری حسین منزوی دقیق و عمیق در شبی از شبها در منزل ما برای من گفته است و دیگری نامه ای منثور از اخوان بزرگ در آخرین، سال و ماههای زندگی ظاهری اش به رهبر انقلاب.

این نامه از آنجا که در سال آخر زندگی اخوان نوشته آمده است، سخت در خور توجه است. اخوان در این نامه که در مجلات روشنفکری همان ایام (آدینه و دنیای سخن) که همین سرکوهی ها می گرداندندش به چاپ رسیده است از عاطفه عمیق و اسلامی رهبر انقلاب و دوستی خویش با ایشان یاد کرده است و هم براین اساس یادآور شده است که دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و می گویند.

درک و دریافت او از ایران پس از انقلاب، در این نامه و هجوهای او برای صدام و ستایش او از شهیدان متجلی است و هم در قصیده ای برای حضرت علی بن موسی الرضا(ع) که به استحضار استاد احمد کمال نوشته و منتشر شده است در دهه 60 که دهه پایان عمر ظاهری آن گرامی گوهر بوده است قصیده ای که به همت زرتشت عزیز، به چاپ رسیده است.

اما بعد و آنچه گذشت و آن چیزها،

آن یکی در باب نقد شعر در محفل رهبر انقلاب گفته است « او در واقع نظر نمی دهد، نقد نمی کند، حکم می دهد»

می گویم که: هرگز و هیچ، این سخن واقع امر نیست؛ چرا که ایشان نه تنها حکم نمی دهد بل در مقام نقد و نقل نیز به گونه ای عمل می کند که سخن از تحکم بدور باشد و حتی گاه می گوید آنچه خود می پسندید.

دقت ایشان در مراقبت از این موضوع و موضع از ظرفیت و ظرافتی در خور مایه و راست تا آنجا که بسیاری از نقدها در لفافه ای از طنز بیان می شود تا هم دقیق و عمیق باشد و هم هیچ نشانی از حکم یک رهبر سیاسی و مذهبی در آن نباشد

شادمانانه، فیلم کامل این دیدارها در جیب و جَیب همه رسانه هاست.

می گوید: آقای خامنه ای به شعر به عنوان یک ابزار و یک وسیله برای ترویج و تثبیت ایدئولوژی حاکم نگاه می کند و ....

** ایشان شعر پارسی را نازدار و رازدار دوست می دارد

می گویم که: با همه احترامی و ایمانی که در سخن رهبر انقلاب در این باب هست، نگاه ایشان هرگز یک بعدی نبوده و نیست. نگاهی شاد و شرمین که شعر پارسی را نازدار و رازدار دوست می دارد تهی از هرگونه الحاح و اصرار و دستور و بخشنامه و از این حرفها.

دروغ چرا؟ تا قبر آ. آ. آ. آ.

ایشان حتی در انتخاب شعر شاعران نیز اعمال نظر و نفوذ نمی کنند.

می گوید : «در حال حاضر قدرت دست یکی ست و او هم بی پروا این قدرت را در تقابل باشاعران و نویسندگان به کار می برد»

این سخن تصوری است که عقلش نمی کند تصدیق

همه گونه شعری با هر موضوعی و در هر قالبی در محضر ایشان خوانده می شود الا هجو و مدح اشخاص.

پرهیز و پروای ایشان از اینکه شاعری او را مدح کند مثال زدنی ست.

این که چرا ایشان از مدح نفور است؟ پرسشی است که پاسخ ان هر چه باشد سرانجام به شناخت عمقی و شوق آمیز طبع ایشان از پیشینه و پسینۀ نقد پارسی بازمی گردد.

ایشان حتّی اخوانیّۀ مهرآمیز دوستان را نیز، برنمی تابد به پاس ناموس تنزّه ذات شعر پارسی.

**مدارا و مروّت ایشان با شاعران موافق خوان و مخالف خوان مثال زدنی ست

گفته است که : «سیمین بهبهانی و شاملو و ...»

می گویم که: مدارا و مروّت ایشان با شاعران موافق خوان و مخالف خوان مثال زدنی ست. زندگی و شعر سیمین بهبهانی ها و شاملوها در عصر انقلاب اسلامی ایران و انفجار جهان بداخلاق و بی اخلاق نشان داد همه رقم که انقلاب رهبر و رهبر انقلاب کینه توز و تنگ نظر نیست به تخصیص در حوزۀ  فرهنگ و هنر.

در راستا و رستۀ همین مدارا و مروّت است که فروغ فرخزاد و شعرهای واپسین او به نقل و نقد رهبر انقلاب از دیوار و اسیر و عصیان جدا می شود.

تا آنجا که در جمع شاعران یادآور می شود که البتّه به نظر ما فروغ عاقبت به خیر شده است. مطلبی که سخت حائز حال و مقام ادبی ست درحوزۀ شعر معاصر و نقد انقلاب.

به خاطر دارم که همین سخن عاقبت به خیری فروغ را از زبان رهبر، برای استاد قهرمان نقل کردم استاد با لبخندی مهربانانه گفت من هم همین سخن را خیلی سال پیش به اخوان و شفیعی گفتم نه به این معنا که از دیواریّات و اسیریّات و هر چه همه چه از این دست، دست کشید بل از این روی که شعر سپید نگفت و مُرد! و ... عاقبت به خیر شد!

و این زمزمه که:

شنیده ام که به پیری کشیش دیر شدی

مبارک است عجب عاقبت به خیر شدی

گفته است که « نوآوری از نگاه او، طبیعتاً در معنای کاری که نیما می کرد و یا دیگر شاعران نیست و ... کمی هم با نیمایی انیس و الفت بیشتری دارد.»

می گویم که: شناخت ایشان از طرز فکر و فرهنگ نیما عینی و عملی ست و بارها و بارها به درک و دریافت این نوع و نمونه اشارتها داشته اند و بهترین نمونۀ نیمایی ها را از اخوان ثالث یادآور شده اند تا این طرز و طور از ادا و اصول نیمایی نشناسان باز شناخته شود.

**نامه ای که قصد آن اعلام پذیرش صحیح و صریح اسلوب نیماست

انتشار همین نامه از اخوان و از دفتر شخصی ایشان که از دهۀ چهل و آغاز آن به یادگار مانده است خود یادآوری رندانۀ سرشار از حکمتی است بر این دقیقه که یک بار دیگر این طرز تازه با معرّفی بهترین شاگرد و استاد آن اخوان به رخ کشیده شود در دهۀ سوم انقلاب.

نامه ای که قصد آن اعلام پذیرش صحیح و صریح اسلوب نیماست به یاران خراسان «مهد پاسداشت ادبیات کهن در همۀ عهدها که بزرگترین نوآوران را نیز پرورش داده است به تأنی و تأمّل.» یکی از نخستین نامه های نیمایی که قاصد آنِ امین است.

موسیقی شعر پارسی بیرونی و درونی و داخلی و معنوی از منظر ایشان زنده است و زندگی ساز و قالب نیمایی بی انحراف و ادا ، در کنار دیگر قالبهای فخیم و فاخر و فرازمند شعر پارسی قالبی علمی و عیان که خواستنی و نگاه داشتنی ست پیکره ای و پیامی.

در حوزۀ پیام نیز، هنوز به یاد ندارم و ندارد و ندارند که ایشان با شعر عاشقانه مخالفتی ورزیده باشد که هیچ همواره مشوّق شعرهای عاشقانه بوده اند به شرط عفّت و لطافت که عشق بازی دگر و نفس-پرستی دگر است.

این شیوه و شگرد نیز رسم و راه اعلام و اعیان شعر و ادب پارسی ست که عاشقِ ایرانی پارسی ست و پارسا و نه پاریسی و پر رو!

در محفل ایشان حتّی شعرهای اعتراض خوانده می شود بی آنکه ایشان مکدّر شود و بیش و پیش از صورت اثر سیرت آنرا نقد کند. آن زمان نیز هم که پای نقد سیرت اثر به میان بیاید بسیار ظریف و با ظرفیّت، نقدی در کار اثر می شود بی شائبۀ دستور زبانِ باید و نباید و با التفاتی خاص به حال و مقام طبع سراینده.

** متن اخوان مقاله ای است مختصر و در عین اختصار بلند با پیامی رسا

اما آن دیگری گفته است و به تعریض و تسخر هم که «قدیمها برخی آدم ها دفتری داشتند که به واسطه و بی واسطه به دست آدم های «مهم و مشهور» می رساندند و از آن ها خواهش می کردند تا شعری و متنی سطری و ... به یادگار در آن دفتر بنویسند و این دفتر مایه فخر ایشان بود... در دبیرستان ما یکی دو دانش آموز از این دفترها داشتند.»

نویسنده این تعریض، می داند حتماً که متن اخوان عزیز به یاد آشنایی با علی خامنه ای یک سطر و دو سطر نیست که مقاله ای است مختصر و در عین اختصار بلند و پیامی رسا در باب پیکرۀ شعر نیمایی برای هر که همه که از همه جا و به ویژه یاران خراسان که پاسداران مرزهای کهن شعر پارسیند از شاعری که آن اسلوب را پذیرفته است پیش تر از یاران خراسانی خویش و از عهدۀ عهد آن نیز برآمده است. متنی متین و محکم و تهی از هر گونه شوخی و پارودی و نه فقط یادداشتی سر سری و از سر بی-حوصله گی.

**این خط خطی ها از قول قیصر وجود ندارد

باز آن دیگرها گفته اند از قول قیصر هم که ؛ قیصر امین پور هم این رخداد را «رخداد کتک زدن اخوان را در خیابان و بر سلطه و با سلطه و از این حرفها در باغ بی برگی یادنامه ی مهدی اخوان ثالث چنین باز گفته و ...»

در باغ بی برگی که به امضای زرتشت گرامی در کتابخانه این مخلص است در فصل یادداشت قیصر چنین برگی نیست!

نیز باز از قول قیصر عزیز آورده اند آن دیگرها که «پس از درگذشت استاد هم اجازۀ خاکسپاری اش در کنار آرامگاه فردوسی را نمی دادند که با پا در میانی موسوی گرمارودی و پس از چندین بار دیدار... سرانجام خانواده اش توانستند او را در کنار فردوسی در دل خاک به یادگار بگذارند.»

این سه خط هم خط خطی ست و خلاف واقع که در باغ بی برگی نشانی از آن نیست!

**داستان خاکسپاری اخوان عزیز شنیدنی است

داستان خاکسپاری اخوان عزیز در باغ توس و در کنار و جوار حکیم و اصلاً و اصولاً داستان و دستور ساختن بنای مقبره الشعرای خراسان به همت و هوش شاعران خراسانی به تخصیص استاد کمال و قهرمان و و سهی و بقا و به عزم و عنایت و حمایت رهبر انقلاب حتماً گفتنی است و نوشتنی و خواندنی که من از نوشتن آن سر باز می زنم که از این مخلص بزرگتر هست تا دست بر قلم ببرد و همه هرچه را که لازم است واگوید اینقدر هست که کمال و سهی و بقا و قهرمان برای تشییع پیکر نحیف اخوان به تهران نیامدند و آن پیکر عزیز از بهشت زهرای (س) تهران به مشهد کوچانده شد ناگهان و آن یاران اخوان را در فرودگاه مشهد تحویل گرفتند و یاران تهران نیز تا آنجا که حافظه ام یاری می کند با همان هواپیما که اخوان آمد آمدند یا درست همزمان با او از جمله م.سرشک و دکتر شفیعی کدکنی را دقیقاً به خاطر دارم که در بدو ورودش به فرودگاه و در آن هول و ولا و گریه بازار، دانشجویی از او سوالی کرد از نمی دانم فصل چندم کدامین کتاب تاریخی ادبی!؟ استاد قدم آهسته کرد و پاسخ آن دانشجو را استوار و سوگوار بازگفت با ارجاع آن دانشجو به کتابی با شمارۀ صفحۀ آن کتاب برای محکم کاری!

و بعد روبروی مرکب چوبین اخوان ایستاد در آفتاب هنوز ظهر نشده شهریور مشهد و ...

سیروس طاهباز هم انگاری بود و یکی از دوستان لات کتابخوان مشهدی! که می خواست او را بزند! به تقاص و قصاص حمله ای که در همان ایام و در یکی از نشریات به دکتر شفیعی کرده بود و دکتر شفیعی نگذاشت و آن لات اسمی کتابخوان مشهدی (...) را بر سر جایش نشاند با این جمله که: سیروس طاهباز کار کرده است.

باری قصه ی خاکسپاری اخوان آنگونه که اینها از قول قیصر نقل کرده اند نیست هرگز و هیچ. آن که می داند هیچ نمی گوید و اینها که گفته اند هیچ نمی دانند.

دیگر چه؟

دیگر اینکه، در باب شعر هیچیم و چیزی کم با این شأن و شرح صعودی و نزولی که اینها می گویند و تا این اندازه هندی وارده و فیلم فارسی گونه! که نوشته اند «شعر هیچیم و چیزی کم و داستان و انگیزۀ سرایش آن» می نویسم که:

آیا حافظ نفرمود:

  من اگر رند خراباتم وگر زاهد شهر

            این متاعم که همی بینی و کمتر زینم

 

و خاقانی نیاورد که :

          آنم که به دار ضرب عالم

         هیچ است عیارِ من دو جو کم

و بیدل زمزمه نکرد که:

         جان هیچ و نفس هیچ و جسد هیچ و بقا هیچ

         ای هستی تو ننگ عدم! تا به کجا هیچ؟

و سهراب نسرود که:

ماهیچ، ما نگاه

و او که نوشت: هیچ بن هیچم

و باز و بیشتر هم....؟!

اخوان ثالث هم شعری دارد در ادامۀ همان هیچیها. شعری در قالب و اسلوب طرز و تراشی که علی اسفندیاری با نام هنری نیما یوشیج برای جهان از خانه ای ابری به ارمغان آورده است تازه و تر و آزاد و آهنگین

شعری که نوع صرف و نحو پیکره ای و پیامی آن با ارائه نمونه ای محکم از آن به نام صبوحی و به دستخط شاعرش و با شرح شرحه شرحه در آغاز دهۀ چهل در دفتر شاعری از شاعران آن روزگار و امروز که اینک این دم این زمان رهبر انقلاب اسلامی ایران است آمده است.

گفتنی است این نامه نیمایی که همزمان با سال کوچ اخوان بزرگ از دفتر رهبر انقلاب منتشر شده است یادآور این دقیقه و لطیفه  نیز هم هست و می تواند بود که نیما و نیمائیان راستین را پاس بداریم.

سخن فرجامین اینکه این مخلص این یادداشت را برای دانش آموزان جویای حقیقت نوشته و بس.

دانش آموزانی که شیفتۀ شعر و ادب پارسی ، دیروزی و امروزی و فردایی آنند به شوق اینکه آنها که آن چیزها و آن روی در فضای مجازی می بینند این مطلب و این روی هم ببینند و قضاوت کنند. هیچ آموزگاری در هیچ روزگاری سرانجام حتی اگر خواسته نتوانسته دروغ بگوید.

آنچه خواندید با حذف بسیاری ناگفته همه حقیقت محض بود، و محض یادگار به پاس دوست داشتن

گفته است سعدی عزیز که : دوستت دارم اگر لطف کنی یا نکنی.

با درود و دعا

مرتضی امیری اسفندقه

تهران شهریور 1393

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط