loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

نشست نقد و بررسی رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» برگزار شد

رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی در نشست نقد و بررسی کتاب «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» نوشته یوسف قوجق گفت: اگر ما رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» را صرفا یک رمان تاریخی یا حتی قومیتی بدانیم، حق مطلب را ادا نکرده ایم؛ برای این رمان باید جایگاهی ورای آنچه گفت شد قائل بود و آن را یک رمان هویتی دانست.

دوشنبه 9 شهریور 1394

امیرخانی در این نشست که روز گذشته سوم شهریور با حضور جواد محقق، مجید قیصری و میهمانانی چون محمدعلی گودینی، محمد عزیزی و غلامحسین مراقبی برگزار شد، گفت: رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» را نباید صرفاً رمانی تاریخی قلمداد کرد اگر چه موضوع آن روایت تاریخ یک جنگ است؛ همن طور، این رمان را نمی توان یک رمان قومی یا قومیتی تلقی کرد که صرفاً داستانی از قوم ترکمن را روایت می کند؛ باید جایگاهی ورای چنین نامگذاری هایی برای این رمان قائل شد تا حق مطلب به خوبی ادا شود لذا من این رمان را یک رمان هویتی می دانم در عین اینکه این رمان همزمان یک رمان تارخی و قومی نیز هست.

نویسنده رمان «من او» افزود: قصه رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» همین طور شروع می شود و ما هیچ وقت نمی شنویم که مجلس «بخشی» چه قدر طول کشید. ولی به نظر می آید بسیار کوتاه است و در فاصله ای چنین کوتاه داستان روایت می شود. در چنین فاصله ای ژن یا ژنوم انسانی ترکمن به فرزند او داده می شود. داستان این رمان در یک لحظه و در یک آن اتفاق می افتد. این گونه نیست که مانند بسیاری از رمان های تاریخ گذشته فلش بک در رمان وجود داشته باشد. بخشی سعی می کند با یک زخمه کار نیمه کاره نسلی را به نسل بعدی برساند. قصه هم همین است که هویت ترکمن توسط بخشی به فرزندش که نسل بعد است برسد. اگر بگوییم که این رمان صرفاً رمانی حماسی است به گمانم اشتباه کرده ایم چرا که عناصر مدرن تری از یک رمان حماسی در این اثر وجود دارد.

وی ادامه داد: داستان به حمله ای ناجوانمردانه و نادرست از سمت روسیه به طرف ترکمن ها برمی گردد. شخصیتی از رمان که رمان را نرم می کند و تیزی های رمان را برای ما می گیرد «ماکسیم دده» است. شخصیت روسی که در رمان داریم. شخصیت روسی که بعد از مدت ها با ترکمن ها نشست و برخاست کرده و سر سفره شان نشسته و آداب آن ها را فرا گرفته است. از آن سوی قصه به هر حال روایتی تاریخی نسبت به ترکن ها داریم که شاید چندان هم برای ترکمن ها دلنشین نباشد.

این نویسنده اضافه کرد: ترکمن ها با اسب و شمشیر زندگی می کردند یا کارهایی می کردند که چندان اخلاقی نبود. همه این ها در رمان اشاره می شود. رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» توسط یک ترکمن غیور نوشته نشده است. در اینجا منظورم از «ترکمن» به معنای نادرست کلمه است؛ گرچه شاید هویت ترکمنی در این قصه وجود داشته باشد. منظور این است که آقای قوجق یک طرفه به قاضی نرفته و اگر آن روس را آورده و در کنار آن صحنه درخشان آوردن جنازه ها صحنه زندگی آن مرد دوست داشتنی روس را داریم که پس از 30 سال زندگی کردن با ترکمن ها و بودن و گشتن با آن ها شبیه به آن ها شده و ما را یاد یک ترکمن چشم آبی می اندازد، نه یک روس مهاجم.

این منتقد توضیح داد: در آن سوی قصه به برخی خصلت های قومی ترکمن ها می رسیم که به عنوان انتقاد اشاره شده. ترکمن ها در این داستان شبیخون می زنند و شبیخون شاید چندان درست نباشد مگر در جنگی دفاعی. از این منظر می توان گفت که رمان، رمانی حماسی و درخشان است و چنین نیست که قوجق به تجربه ای تاریخ مصرف گذشته دست زده باشد؛ تجربه ای که حماسی باشد و نوشته شده باشد و در آن صرفاً به اسطوره ها اشاره شود. از این منظر یک نگاه خودآگاه و ناخودآگاه وجود دارد. مثل همیشه من نویسنده دنبال آن قسمت های خودآگاه هستم و می خواهم بگویم که آن قسمت ها خیلی دقیق تر نوشته شده. نگاه خودآگاه از طرح جلد و عنوان کتاب شروع می شود و قسمت هایی از رمان از دیدگاه صنفی ماست. دیدگاه صنفی کسانی که قلم در دستشان است.

امیرخانی یادآور شد: در صفحه 315 جناب آقای قوجق می فرماید: «یاش بخشی از کلبه آمد بیرون، در دستی دوتار داشت و در دست دیگرش خنجر. در یک تناقض، در یک دو راهی گیر کرده بود. نمی دانست از آن پس باید کدام را دست بگیرد و کدام را ببوسد و بگذارد کنج خانه. یاد حرف های استادش افتاد و تصمیم گرفت خنجر را پرت کند جایی از قلعه، جایی که نبیند و نتواند پیدایش کند اما ناگهان دست سرباز روس به یادش آمد که کرک های زردی داشت»... و در هر صورت آن سرباز روس دوتارش را شکسته بود.

این داستان نویس گفت: این بخش ها بخش های برنامه ریزی شده داستان آقای قوجق است. تصور من این است که وقتی ایشان می خواستند این رمان را بنویسند چنین پاراگراف هایی را از قبل تهیه و تدوین کرده بودند. ما اهل بخیه ایم و تقریباً می دانیم نویسنده چه کار می کند. شاید این بخش خلاصه ای از رمان باشد اما این بخش درخشان ترین اثر نویسنده نیست. اتفاقاً دو صفحه بعد است که هجوم روس ها به قلعه را وارد داستان می کنید و مثلاً فرض کنید مادری که فرزند خودش را در بغل گرفته و توسط سرنیزه آن سرباز روس کشته می شود و این کار به یک معنا یاش بخشی را مجاب می کند که برود و خنجر به پشت سرباز روس بزند و او را به هلاکت برساند و بچه را به دست بگیرد و از خیل مردمانی که از دست سپاهیان روس فرار می کنند از قلعه فرار کند و برود.

وی افزود: آقای قوجق یک سلسله تصویرهایی دارد که مطمئنم در نگاه اولیه شان نیست. یعنی آنجا وقتی آن ها شروع به دویدن می کنند، در حالی که افراد مختلف قلعه را می بیند و آن بچه نیز در دستان اوست می بیند از کنار مادرش رد می شود. مادری که کشته شده و قبلاً از دنیا رفته. این در واقع کهن الگوی صحرای محشر است. کهن الگویی که در ذهن نویسنده است. اینجاها به گمانم نویسنده کارهای برجسته تری انجام داده و نمی توان یک بخش هارا حذف کرد. به هر حال رمان شعر نیست و قسمت های خودآگاه هم دارد.

امیرخانی اضافه کرد: به گمانم نویسنده در این قسمت ها دست های پرتری دارد. در آن بخشی که همه در صحرای محشر می دوند، حق می دهیم که مادر مرده نیز مانند زندگان که به سوی مرگ می دوند در کنار آن ها بدود. رمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» از این صحنه های درخشان زیاد دارد. من وارد ساختار داستان نمی شوم. رمان رمانی است که قسمتی از آن رنگی از موسیقی دارد و طبیعی است. نقشی که دوتار از آغاز تا پایان قصه دارد به این موضوع می پردازد. دو سه مقام را می شنویم که من علاقه مندم خودم گوش کنم. مقام «گوک تپه» که اصلاً نمی دانستم وجود دارد و یکی مقام هجران و مقام جدایی است. کار مهم دیگری که نویسنده انجام داده، احترام به زبان فارسی در حین نوشتن اثر است. برخی شعرهای ترکمن را نیز ایشان موزون و مقفا به زبان فارسی بگردانده اند و ضمن این که اصل را در پاورقی ها آورده. در چند مورد هم نکته هایی پیدا می کنم که مرا با رمانی بومی آشنا می کرد. این نکات نکاتی مهم است. مثلا، آن جشن نشانه زنی که آدمی آن اسب ترکمن و آن فضای شور و نشاط را در رمان می بیند. این ها برای من تازگی داشت. مثل فرمان «یاوار» که جناب قوجق گفتند مردم روستا را به یاوری می طلبیدند.

وی اضافه کرد: ما آن عبارت «ترکمانا نعل را وارونه زن تاکه رد سم اسبت گم کنی» را شنیده بودم. ایشان نعل وارونه به سم اسب زدن را در رمان نیز انجام داده اند که از ایشان یاد گرفتیم و به خوبی در رمان نوشته شده است. دوست داشتم از قوم ترکمن چیزهای دیگری می دیدم. یکی رنگ بود که من رنگ را چه در پوشش و چه در جاهای دیگر کمتر دیدم. نکته دیگر اسب بود که شما هرقدر اسب بیاورید ما باز هم می گوییم کم است، یا غذاهای ترکمن را هم کمتر دیدیم. اگر قرار بود رمان، رمانی بومی باشد می شد اما به گمانم قسمت های بومی داستان هم خوش نشسته است که البته به تجربه نویسنده بازمی گردد.

خلق اثری حماسی و غیرتمند
مجید قیصری، نویسنده نیز در این نشست گفت: این اثر، اثری حماسی وغیرتمند است که قوم را در مقابل یک کشور نشان می دهد. چیزی که خلاء آن به شدت در متن حس می شود. این نکته است که در تاریخ هم می توانیم آن را ببینیم. در دوران قاجار ما یکسری بی مهری ها و بی لیاقتی ها را در آن دوران شاهدیم اما آنچه در متن خلائش در حد گوشه وکنایه هم احساس می شود این است که یک نفر را به دولت ملی نمی فرستد که به این دولت بگوید لشکری از روسیه آمده و حمله ور شده است. نمی دانم این از نفرت آقای قوجق بوده است یا استراتژی ای است که در متن داشته اند. در این اثر حتی اشاره ای به دولت وقت نمی شود و آن ها نیز هیچ واکنشی نشان نمی دهند. من نمی دانم حتی این مقاوت چه قدر به طول می انجامد اما از متن برمی آید که صحبت از سه چهار ماه است.

نویسنده رمان «ضیافت به صرف گلوله» افزود: مشخص نیست که ترکمن های مقاوم از کجا باروت و از کجا مهمات و آذوقه تهیه می کنند. آن هم مقابل لشکری که مسلح است و توپ دارد. ما می بینیم که زن ها قیچی های پشم زنی شان را سر نیزه می زنند و با آن می جنگند. در این زمینه می توان گفت کاملا به جایی می رسیم که می توانیم بگوییم با اثری ملی و غیرتمند روبه رو هستیم.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط