loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

تنگناهای علوم انسانی در ایران کجاست

در طول تاریخ تمدن ایران، فیلسوفان از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار نبودند مگر آنکه وزیر، وکیل یا شخص بنامی از آنها به فلسفه علاقه داشته است. فلاسفه هیچگاه همانند درویشان و فقها طرفداران زیادی نداشتند. امروز هم بینش فلسفی در ایران وضعیت پایداری ندارد.

پنجشنبه 19 شهریور 1394

کتاب «تأملی بر فقر تئوریک در علوم انسانی ایران» اثر سید جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی چندی است که از سوی انتشارات جامعه شناسان منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب به بخشی از معضلات و مشکلات حوزه علوم انسانی کشور و همینطور نقاط قوت و ضعف علوم انسانی غربی اشاره می کند و راهکارهایی برای بهبود وضعیت آن ارائه می دهد.

نوشتار حاضر دارای چهار فصل اصلی با عناوین «گسست های ذهنی»، «فلسفه به مثابه بینش»، «هنر اندیشیدن» و «تنگناهای علوم انسانی در ایران» است.

نویسنده در ابتدای پیشگفتار خود دل نوشته ای بدین شرح می نویسد: چرا قصه ها جذابند؟ چرا کودکان قصه ها را دوست دارند و با آن ها هم آوایی می کنند؟ همیشه این پرسش در ذهن من از این سو به آن سو می رفت، تا اینکه خود صاحب فرزندانی شدم و شب ها برایشان قصه می خوانم، آنان به وجد می آیند، گویی در دل قصه ها زندگی می کنند و میان آن ها و جهان قصه ها فاصله ای وجود ندارد. با هم بخشی از متن این نوشتار را می خوانیم:

یکی از گرفتاری هایی که جامعه آکادمیک و علمی ایران، بدان دچار شده است، تنبلی بینشی است. اما مقصود از تنبلی بینشی چیست؟ اگر امروزه محققی در ایران پیرامون موضوعی نظیر «اخلاق در نگاه هابرماس» یا «نگاه هابرماس به رسانه های جمعی» پژوهشی را آغاز کند، از سویی موضوعی بسیار امروزی پسند را برگزیده است و نشان از آن دارد که محقق در اوج تفکر و اندیشه جهانی است. اما چه موانع تئوریکی باعث شده است به جای آنکه نگاه مطهری و شریعتی معیار و الگوی بررسی تغییر و تحولات در ایران باشند، نگاه هابرماس معیار قرار گیرد؟ اینجاست که مسئله تنبلی بینشی نمایان می شود.

ما سنت اندیشه ای خود را در چارچوب مفاهیم هایدگری بازنگری کرده ایم. یا از فارابی و جهان نیچه ای، شریعتی و دنیای پساـ هایدگری در قالب مفاهیم و چهارچوب سنت فکری غرب سخن می گوییم، چرا که به این باور رسیده ایم تنها سنت فکری در جهان است که پیوسته و ممتد و بدون هیچ انقطاعی از 2500 سال پیش تا به امروز فعالانه خود را بازتولید کرده است. این درحالی است که چنین تصوری خالی از حقیقت است و سنت فکری غرب تنها یکی از سنن فکری موجود در جهان است که همانند سایر سنت های فکری نظیر تفکر ایرانی ـ اسلامی، چینی، روسی، هندی و ... در بازه هایی انقطاع و گسست داشته است.

از سوی دیگر پذیرش پیوستگی تاریخ تفکر غرب، موجب تنبلی ذهن می شود، زیرا از مراجعه و بازخوانی ما به مفاهیمی که در سنن اندیشه ای خودمان موجود است و فهم عمیق آن ها به عنوان مفاهیم کلیدی و ارتباط با وضعیت موجود، ممانعت به عمل می آورد.
تاریخ فلسفه غرب در ذهن اندیشمندان، به عنوان یکی از تاریخ های موجود در حوزه تفکر انسانی نیست، بلکه چهارچوب اصلی تفکر و اندیشه است و این مطلب نکته ای است قابل تأمل و تدبر.

به نظر می رسد آنچه که امروزه نظیر اختاپوسی بر مراکز علمی و مجامع آکادمیک ما سایه افکنده است و در میان دانشمندان و اصحاب علوم انسانی منجر به قالب های ذهنی شده است، خود کم بینی است. به این معنا که ما از خود چیزی نداریم و برای فهم آفاق اندیشه و قلم زدن در این وادی، باید به مفاهیم ملهم از تجربه غربی تمسک جوییم. از سویی دیگر، گروهی بسیار محکم و استوار، معتقدند هنر نزد ایرانیان است و بس! این همان خودبزرگ بینی است.

هر دو بینش افراط گونه و تفریط گونه یک بیماری است که اندیشه ما را بیمار کرده است درحالیکه باید با استمداد از این نیروی فعال که به ما قدرت تعقل می بخشد، مشکلات و گره های واقعی در حوزه سیاست، فرهنگ، اقتصاد و نیازهای علمی که دنیای مدرن برای ما فراهم کرده است را بازگشاییم اما به دلیل دچار شدن به این قالب ذهنی کژ، از حل این معضلات درمانده ایم.

در طول تاریخ تمدن ایران، فیلسوفان از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار نبودند مگر آنکه وکیل، وزیر یا شخص بنامی از صاحب منصبان به فیلسوف یا نحله ای از فلسفه علاقه داشته و از آن دفاع کرده باشند. فلاسفه هیچ گاه همانند درویشان و فقها طرفداران زیادی نداشتند. اندک طرفداران آنان نیز در قالب های اجتماعی تاب مقاومت نداشتند. امروزه نیز بینش فلسفی در ایران وضعیت پایداری ندارد. اگرچه دپارتمان ها و پژوهشکده ها به وفور در ایران دیده می شوند و اهالی و اصحاب فلسفه در این حوزه قدم و قلم می زنند و مباحث خود را مطرح می کنند اما تأثیر آن ها در حوزه سیاست و سیاست گذاری ها تقریبا نزدیک به صفر است!

به نظر می رسد نداشتن مسئله یکی از معضلات علوم انسانی در ایران است. اما مقصود از این سخن چیست؟ بررسی ها و پژوهش های من نشان می دهد که یکی از مسائل کلان اندیشه در ایران حداقل در صد سال اخیر، مقتضیات زمان و اسلام بوده است که برخی از آن با عنوان سنت و تجدد نیز یاد کرده اند. گروهی که با نگاه حکمی یا فلسفی به موضوع نگریستند، این مسئله را به گونه های متنوعی تئوریزه کرده اند. بنابراین گویا علوم انسانی در ایران مسائل اصلی خود را گم کرده است و دارای یک مسئله نیست.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط