بدون شک علامه شهید مرتضی مطهری در بیشتر مسائل فکری که در زمان خود وارد شد، نظرات و دیدگاههای عمیقی ارائه کرد که حاصل تحقیقات و پژوهشهای خستگیناپذیر ایشان بود.
از جمله بحثهایی که میتوان در اندیشه شهید مطهری پی گرفت، بحث از نسبت اخلاق و آزادی است که این بحث را میتوان از منظرهای مختلف معرفتشناختی دنبال کرد. از این رو، پرسشهای متنوع و متکثری پیش رو قرار میگیرد و از هر زاویه، بحثهای مختلفی مطرح میشود. سالروز بزرگداشت این عالم فرزانه بهانهای شد تا برای گفتگو درباره همین موضوع به سراغ شریف لکزایی، عضو هیات علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی برویم. «آزادی سیاسی در اندیشه آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی، بررسی تطبیقی نظریه ولایت فقیه و توزیع قدرت در نظریه ولایت فقیه از آثار منتشر شده ایشان است. این نوشتار، حاصل گفتگوی ما با وی است.
*چه نوع رابطهای میان اخلاق و آزادی در اندیشه سیاسی شهید مطهری وجود دارد؟
به نظر میرسد به رغم آنچه در ارتباط با اخلاق و سیاست نزد پارهای از متفکران مسلمان مشهور شده که اخلاق بر سیاست، مقدم است و به همین نسبت، این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده شده و اخلاق، مقدم بر آزادی فرض میشود، باید عرض کنم بنابر مطالعات پراکندهای که در آثار استاد مطهری داشتهام، این آزادی است که به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است. از این رو برای چیدن میوههای اخلاقی و رشد کردن اخلاق در جامعه باید آزادی در جامعه تحقق یابد. ناگفته نماند که هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و جمعی است و برای رسیدن به هدفهای خاصی مورد نیاز آدمی است. اگرچه ممکن است این هدفها به واسطه تفاوت و تنوع منظرهای ناهمگون جلوه کنند.
*دلیل تقدم آزادی بر اخلاق چیست؟
ببینید! در جامعهای که استبداد حاکم است، هم آزادی و هم اخلاق هر دو غایب هستند و جامعه، منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی و هستیشناختی معتبری باشد، تنها در جامعهای ظهور میکند که از آزادی بهرهای داشته باشد. زمانی که تملق و چاپلوسی در جامعهای رایج باشد و حاکمان از انتقاد و اعتراض و صداقت و صراحت استقبال نکنند، چگونه میتوان از اخلاق و ارزشهای اخلاقی سخن گفت و ارزشهای اخلاقی را ستود و حتی چگونه میتوان از آزادی سخن گفت و برای تحقق آن تلاش کرد؟
آزادی، یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهمترین و اساسیترین فضیلت اخلاقی شمرده میشود. از این رو از بحثهای انجام شده میتوان استنباط کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا نیستند.
8برای این که مراد شما از مفهوم اخلاق برای خوانندگان روشن شود، از شما میخواهم برداشت خودتان یا آنچه را که از اخلاق، در این بحث مدنظر دارید، بفرمایید؟
بر اساس آنچه گفته شده اخلاق، معادل دو اصطلاح شمرده شده است: یکی این که آن را ترجمانی از Ethic بدانیم که دارای ریشه یونانی است و دوم این که آن را ترجمهای از اصطلاح Moral بدانیم که دارای ریشه لاتین است. برخی صاحبنظران معتقدند واژه اخلاق در معنایMoral و اخلاقیات در معنای Ethic به کار میرود؛ البته در تفکیک دیگری که میان این دو انجام شده است گفته شده Moral اشاره به رفتار فردی دارد و در آن فضای فضیلت فردی سامان مییابد و در مقابل، Ethic اشاره به ارزشهای خاص جامعه دارد که در آن اخلاقیات، فضای ارزشهای اجتماعی را سامان میدهد. طبیعی است در اینجا هر دو معنا مراد و منظور است و از این رو اخلاق هم در حوزه فردی و هم در حوزه جمعی دارای تاثیر و تاثر خواهد بود.
*آیا برداشتها از اخلاق، مختص همین مواردی است که اشاره فرمودید و آیا نمیتوان اخلاق مطلق و استعلایی را هم به فراخور موضوعات، جایگزین کرد؟
فرمایش شما صحیح است. بله! میتوان این گونه گفت که در برداشتی دیگر، از دو گونه از اخلاق باید یاد کنیم. یکی، اخلاق مطلق و استعلایی و معطوف به نفس عمل و دیگری، حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی مردم. اخلاق، در برداشت نخست به معنای تفحص درباره کردار و رفتار درست و نادرست و ملاکهای تشخیص عمل نیک و کردار درست از عمل بد و کردار نادرست است. این تعریف در حوزه مباحث کانت جاری است و از آن به عنوان اخلاق وظیفهگرا هم یاد میشود. در نگاه کانت، عملی اخلاقی است که عامل آن درباره نتایج عمل خود فکر نکند، یعنی سود و زیان آن عمل مورد نظر کنشگر قرار نگیرد و در واقع معطوف به نفس عمل باشد. از این منظر، عملی اخلاقی است که به عنوان یک اصل عام و بشری معرفی شود. اگرچه سنت کانت در بحث اخلاق، قویترین سنت شمرده شده اما آموزه مطلق بودن اخلاق وی از سوی برخی متفکران مسلمان نقد شده است.
*پس در برداشت دوم از اخلاق که تامین حداکثر شادی مردم است، چه کسانی را میتوان جای داد؟
از اخلاق در برداشت دوم که به عنوان اخلاق نتیجهگرا هم یاد میشود، میتوان به مباحث هابز اشاره کرد که قائل به این است که تنها نقطه اتکای معرفت که درباره آن نمیتوان تردید کرد، حفظ و صیانت ذات و امنیت انسانهاست. به نظر وی اخلاقیات در نهایت اموری هستند که در جهت حفظ و بقای بشر کمک میکنند. امور غیر اخلاقی، چیزهایی است که به از بین بردن وجود و هستی انسان و جلوگیری از ادامه حیات او منجر میشوند یا به آن صدمه میزنند. هابز معتقد است انسانها در قرارداد اجتماعی که مربوط به حفظ ذات آدمی و صیانت نفس او است، اخلاق را تاسیس میکنند و معتقدند آنچه به زیان جامعه است، غیر اخلاقی است و آنچه برای حفظ و بقای انسان لازم است اخلاقی است. در واقع به نوعی به نتیجه عمل اخلاقی توجه میشود و از چنین منظری اخلاق معنا و مفهوم میشود. البته از گروه سومی هم میشود یاد کرد با عنوان فضیلت گرایان که غایت فعل را مدنظر قرار میدهند.
*نظر این متفکران که نگاه هابزی به اخلاق دارند، نسبت به برداشتی که معطوف به نفس عمل و اخلاق استعلایی و اخلاق مطلق بود، چیست؟
اینها معتقدند اخلاق استعلایی مطلق و معطوف به نفس عمل، کاربردی در زندگی سیاسی ندارد، اما برداشت نتیجهگرایانه و در تعبیری سودگرایانه، با سیاست ارتباط پیدا میکند. در این نگاه، عمل اخلاقی سیاسی، عملی است که صرفا منفعت خود تصمیم گیرنده، گروه و جناح پیرامون یا عصر و زمانه خاصی را در نظر نگیرد، بلکه باید به نحوی باشد که بتواند هر چه بیشتر تشعشع پیدا کند و در برگیرنده و موثر بر عموم مردم باشد. این میتواند حد اعلای اخلاق در حوزه سیاست باشد؛ البته در تلقی اخیر از اخلاق، یعنی حفظ و صیانت ذات آدمی، برخی موارد برشمرده شده است که اخلاق را تا اندازهای به سمت استعلایی و مطلق بودن سوق میدهد. از این رو به نظر میرسد شاید نتوان به جدایی کامل میان این دو دیدگاه حکم کرد.
*اگر مایل باشید، بحث را به سمت نظرات متفکران مسلمان راجع به همین نوع برداشت از اخلاق ببریم. اندیشمندان مسلمان، چه نگاهی به این موضوع دارند؟
بحث اخلاق نزد برخی اندیشمندان مسلمان، وجوه گوناگونی پیدا میکند. همانگونه که میتوان به جمع میان دو دیدگاه مذکور اشاره کرد و اخلاق را نه وظیفهگرا و نه نتیجهگرا و نه حتی فضیلتگرا به شمار آورد، اما میتوان میان ارزشهای خادم و مخدوم تفکیک قائل شد. ارزشهای مخدوم، ارزشهایی است که زندگی برای آنهاست. این ارزشها ثابت و جاودانیاند. مانند نیکیِ عدالت، آزادی، شجاعت. در مقابل، ارزشهای خادم، ارزشهایی به شمار میروند که آنها برای زندگی آدمیهستند. مثل نیکیِ راستگویی، رازپوشی، احترام به قانون، قناعت، انصاف و بدی دروغگویی، سرقت، قتل، زنا، غضب، خبرچینی، استبداد.
*نظر شهید مطهری راجع به مفهوم اخلاق چیست؟
پیش از این که پاسخ شما را بدهم خوب است یادآوری کنم که استاد مطهری در شمار حکیمان حکمت متعالیه است و از این رو آثارش سرشار از مباحث اخلاقی است. شما اگر به آثار صدرالمتالهین هم نگاه کنید متوجه میشوید که بحث اخلاق و عرفان عملی در آثار وی بسیار قوی مطرح شده است. نگاهی به آثار دیگر حکمای حکمت متعالیه از جمله امام خمینی نیز نشان از همین معنا دارد. اهمیت این نکته هم در آن است که این نوع اندیشمندان با توجه به مبانی حکمت متعالیه بحثهای خود را سامان دادهاند. افزون بر این که باید اشاره کنم استاد مطهری به فلسفههای معاصر نیز نگاهی دارد و مباحث وی با نگاهی تطبیقی مطرح میشود. استاد دغدغه آن را دارد که پرسشهای زمانه را نیز پاسخ دهد. از این رو میتوان گفت شهید مطهری، فیلسوفی است که با مفروض گرفتن مبانی حکمت متعالیه و در پاسخ به پرسشهای معاصر، حکمت متعالیه را قدری جلو برده است. اما در پاسخ به پرسش شما باید بگویم آیتالله مطهری در تعریف مفهوم اخلاق معتقد است اخلاق، خود نوعی تربیت شمرده میشود و به معنی کسب خلق و حالت و عادت است. این معنا از اخلاق در اندیشه استاد مطهری گرچه نسبتی با مفهوم تربیت دارد، اما با آن متفاوت است.
*چه تفاوتی؟
تفاوت در این است که در مفهوم تربیت، پرورش و ساختن نهفته است. از این منظر فرقی نمیکند که تربیت چگونه و برای چه هدفی و در راه چه هدفی انجام گیرد. به تعبیر استاد، در مفهوم تربیت قداستی وجود ندارد که گفته شود اگر انسان را به نحو خاصی پرورش دهند، خصایص مافوق حیوان پیدا میکند، بلکه تربیت یک جنایتکار هم تربیت شمرده میشود و این اصطلاح حتی بر تربیت حیوان هم به کار میرود. از این رو تربیت، معنای عامی دارد که هم شامل انسان و هم غیر انسان میشود. همان طور که یک انسان را میتوان با هر هدف و انگیزهای تربیت نمود، یک حیوان را هم میتوان تربیت کرد. اما در مفهوم اخلاق نوعی قداست نهفته است و از این رو مفهوم اخلاق در مورد حیوان به کار نمیرود و اخلاق، تنها به آدمی اختصاص دارد. همین ویژگی باعث شده است علم اخلاق، دارای مبناها و معیارهایی باشد که در تربیت فاقد آن است.
*پس با توجه به بحثی که در آغاز داشتیم و نیز این معنا از اخلاق در نگاه شهید مطهری، که در فوق به آن اشاره کردید، آیا از نظر استاد، محیط آزاد، بستر خوبی برای رشد اخلاقی انسانهاست؟
بله! به نظر استاد مطهری محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدتری را برای رشد اخلاقی و شکوفایی استعداد و شخصیت آدمی فراهم میکند. ایشان در آثارش به این مساله تصریح کرده است از جمله در جایی میگوید آزادی از آن جهت که بشر را وارد صحنه تنازع بقا میکند و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد میکند خوب است. البته طرح تنازع بقا در این فقره، در دیگر مباحث استاد به رقابت و مسابقه معنا شده است. درواقع، آزادی، از یک سو موانع را از میان برمیدارد و از سوی دیگر موجبات رقابت انسانها را فراهم میسازد و زمینه را برای رشد و شکوفایی اندیشه و استعداد آدمی آماده میکند.
*اگرچه تا اینجا در حد مختصر به مفهوم اخلاق پرداخته شد؛ اما برداشت شما از تعریف استاد مطهری در باب آزادی چیست؟
تعریف استاد مطهری از 2 ویژگی سلبی و ایجابی و به تعبیری منفی و مثبت بهره میبرد. به گفته ایشان، آزادی یعنی فقدان مانع؛ فقدان جبر و فقدان هر گونه قیدی در سر راه آدمی. در نتیجه چنین نگاهی انسان احساس میکند آزاد است و میتواند راه کمال خود را طی کند. نه این که چون آزاد هست به کمال خود رسیده است.
*این فقدان مانعی که شهید مطهری به آن توجه دارند، اشاره به چه چیزی دارد؟
فقدان مانع که در تعریف استاد مطهری لحاظ شده، به یک معنا اشاره به مفهوم سلبی (منفی) آزادی دارد؛ اما این نوع آزادی از منظر مطهری، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از این رو پای آزادی ایجابی (مثبت) نیز به تعریف وی گشوده میشود و از منظر وی آزادی در رشد و کمال آدمی باید مورد توجه قرار گیرد. مفهوم ایجابی و سلبی آزادی تقریباً در تمامیمواردی که مطهری به تعریف آزادی مبادرت ورزیده حضور دارد. برای نمونه در جایی دیگر میگوید انسان در جمیع شوون حیاتی خود باید آزاد باشد، یعنی مانعی برای پیشروی و جولان او و پرورش هیچ یک از استعدادهایش در کار نباشد. هنگامیکه آدمی به رهایی و آزادی دست یافت، میتواند برای بروز و ظهور استعدادهایش برنامهریزی کند و به گفته استاد مطهری به کمال نائل شود.
این تعریف از آزادی و توجه به ابعاد ایجابی و سلبی آن میتواند هم درونی و شخصی تلقی شود و هم میتواند جنبه اجتماعی و عمومی بیابد. در حقیقت شهید مطهری تنها به بعد شخصی آزادی توجه نمیکند، بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بعد جمعی و عمومی آن هم تاکید میکند و البته در این جنبه نیز میتوان رگههای سلبی و ایجابی آزادی را در تعریف ایشان ملاحظه کرد. ایشان میفرماید: بشر باید در اجتماع از ناحیه دیگر افراد آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند که جلوی فعالیتش گرفته شود، او را استثمار و استخدام و استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند. ایشان برای تثبیت تعریف خود از مفهوم آزادی به آموزههای دینی نیز استناد میجوید. برای مثال در تفسیر آیه 64 سوره آل عمران میگوید، هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد، یعنی نظام آقایی و نوکری و نظام استثمار و لامساوات مطرود است.
*آیا شواهد و دلایل دیگری در بحث از ویژگیهای آزادی از مجموعه مباحث شهید مطهری میتوان اقامه کرد؟
بله! در این زمینه میتوان به 2 رکن آزادی در اندیشه ایشان اشاره کرد. از منظر شهید مطهری، آزادی 2 رکن بسیار مهم دارد: یکی عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد. در واقع به تعبیر استاد مطهری، بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است. انسان از یک سو به نفی استبداد میپردازد و در مقابل استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان میورزد و از طرف دیگر، این رها شدن را نهادینه میکند و آزادی را در قالب نظم و به تعبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، سامان میدهد و روشن میسازد که آزادی را برای چه میخواهد. این 2 ویژگی همواره به آدمی این توان را میدهد که از استبداد فرار کند و از سوی دیگر، گرفتار هرج ومرج هم نشود و مشی متعادل و متوازنی داشته باشد.
*آیا ارکان دوگانه مذکور را در دیگر موارد نیز میتوان در سخنان استاد مطهری یافت؟
ایشان معتقدند که اسلام، هم شعار آزادی را سر داده و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. در نظر استاد مطهری، نخستین شعار اسلام، یعنی «کلمه توحید» متضمن و مشتمل است بر سلب و ایجاب، نفی و اثبات، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، آزادی و بندگی، ولی نه به صورت 2 شیء جداگانه، بلکه به صورت 2 شیء وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکانپذیر نیست. در اینجا هم گریختن و آزادی از غیرخداوند و درآویختن و آزادی در خداوند طرح شده است و نوع نگاه مطهری را به آزادی بخوبی نمایان میکند. وی در تفسیر جمله مذکور بر این باور است که اولین نفخه آزادی در اسلام به وسیله همین کلمه و همین جمله دمیده شد. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها و ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوی و هوس و نفس اماره به وسیله همین جمله باارزش حاصل شد.
*حال پرسش بنده از شما این است که اهمیت این مطلب که 2 مفهوم ایجابی و سلبی آزادی، با هم و همراه هم هستند، در چیست؟
اهمیت این مطلب آنجاست که تا آزادی در بعد سلبی محقق نشود، نمیتوان از بعد ایجابی آزادی گفتگو کرد و در این صورت و به طریق اولی، جایی برای اخلاق مبتنی بر فضای آزاد باقی نخواهد ماند تا درباره آن بحث شود. از این وضعیت میتوان تقدم آزادی بر اخلاق را هم استنباط کرد. در واقع تا آزادی، به عنوان عنصری از فضایل اخلاقی، تحقق پیدا نکند، نمیتوان از دیگر فضایل اخلاقی بحثی به میان آورد. به هر حال، آزادی در بعد سلبی گرچه در ابتدا نمود مییابد، اما از سویی بعد ایجابی آزادی معطوف به تکامل و سعادت است و به منزله مهمترین هدف اخلاق به شمار میآید.
*آزادی چگونه توجیه میشود و شما ضرورت آزادی را در نگاه شهید مطهری در چه میدانید؟
استاد مطهری در مباحث خود درباره آزادی، بخوبی به این بحث اشاره کرده است. ازجمله از بحثی با عنوان دلایل صحت یا دلایل اهمیت و ضرورت آزادی سخن به میان میآورد. این دلایل به طور کلی میتواند تقدم آزادی بر اخلاق را تقویت کند. از نظر ایشان به دلایل متعدد و تنها در سپهر آزادی میتوان به مراتب سعادت و کمال دست یافت. ازجمله این که ایشان بر این باورند که آزادی به چند دلیل صحیح است: یکی این که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد، دیگر این که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمیتوان به بشر تحمیل کرد و در نهایت این که بشر موجودی است که باید با اختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد. دلایل سهگانهای که در سخنان استاد مطهری بازتاب یافته به گونهای است که آزادی را بر اخلاق مقدم میکند. در این معنا آزادی یک مفهوم بیرون دینی تلقی میشود که حتی پذیرش دین نیز ممکن نیست، مگر این که با آزادی صورت گیرد. البته طبیعی است که فضایل اخلاقی نیز مورد پذیرش قرار نمیگیرد، مگر با وجود و تحقق آزادی. از این رو بنا به دلایل پیشگفته، نباید از آدمیدریغ شود.
همان گونه که استاد مطهری تصریح میکند، نخستین دلیل برای ضرورت آزادی این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی نیازمند فضای آزاد است. در یک فضای بسته و استبدادی زمینهای برای ظهور خلاقیتها و استعدادها به وجود نمیآید. بعکس در چنین فضایی چاپلوسان قدر مییابند و آزاداندیشان تحقیر میشوند. وضعیت پدید آمده بخوبی تاییدکننده این مطلب است که اخلاق مطلوب در چنین جامعهای پا نمیگیرد و مردم نمیتوانند از چنین جامعهای میوههای اخلاقی بچینند. آنچه مشاهده میشود، ضداخلاق است و اینچنین، فضایل اخلاقی نیز در پی فقدان آزادی به مسلخ برده میشود و نفاق و دورویی و فساد اخلاقی در جامعه رشد میکند و جامعه را از درون تهی میکند.
دلیل دوم که در ضرورت آزادی بایسته توجه است، این که بسیاری از چیزها صلاحیت و قابلیت تحمیل به آدمیان را ندارد. برای مثال دین و اخلاق از اموری است که اجباربردار نیست. نمیتوان کسی را به زور وادار به پذیرش دینی یا کسی را با تحمیل وادار به قبول فضایل اخلاقی کرد. استاد مطهری نقطه قوت دین اسلام را در این میداند که به دیگران اجازه نداده است دین و فضایل اخلاقی را به آدمیان تحمیل کنند. در فضای غیر آزاد، تحقق اخلاق و فضایل اخلاقی نیز بسختی صورت میگیرد. دین، ایمان، محبت و دوستی و بسیاری چیزهای دیگر اجباربردار نیست. آیات فراوانی در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد. ازجمله خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و...» (نحل، 125) بنابراین مشی اسلام دعوت مردم با دلیل و منطق است تا به این وسیله روح و قلب آنها خاضع و عشق و محبت در دل آنها ایجاد شود.
دلیل سوم در ضرورت آزادی این است که قابلیت کمالیابی انسان در فضایی ارزشمند است که آزادانه صورت گیرد. انسان برای رسیدن به کمال، باید با بسیاری از چیزها در تنازع و کشمکش به سر برد. در ابتدا در درون خود و برای رسیدن به فضایل معنوی اخلاقی باید تلاش کند و سپس در بیرون و برای تحقق اخلاق در جامعه باید تلاش نماید.
*چه نتیجهای از دلایل سهگانهای که ذکر شد میتوان گرفت؟
شاید بتوان گفت، همه عناصر و دلایل مذکور در باب اهمیت و ضرورت آزادی، میتواند تقدم آزادی را بر اخلاق و فضایل اخلاقی روشن کند. آزادی به مثابه نقطه آغازی است که میتوان از آنجا به اخلاق رسید. بدیهی است اگر سپهر آزادی در حوزه عمومی نمود نیافته باشد، نمیتوان از اخلاق و فضایل اخلاقی گفتگو کرد. یک جامعه فاقد آزادی، فاقد اخلاق هم خواهد بود و در این شرایط وضعیت جامعه از حیث روابط اجتماعی و آداب معاشرت بر پایه هیچ منطق درستی استوار نخواهد بود.
*ظاهرا نمیتوان اصالت را به آزادی داد! بلکه به نظر میآید بیشتر به منزله روش و زمینهساز رسیدن به اهداف مورد نظر باشد؟
اگرچه این بحث نیازمند بسط بیشتری است، اما به نظر میرسد وقتی سخن از آزادی به منزله روش به میان آید، به این معناست که آزادی، روش، زمینه و شیوهای است که بدان وسیله میتوان به پارهای از اهداف خاص رسید و آزادی فینفسه، اصالت نخواهد داشت، بلکه به منظور فراهم آمدن شرایط مساعد برای رشد و آگاهی و عقلانیت لازم و ضروری است. برخی از مباحث استاد مطهری ناظر به روش و زمینه بودن آزادی است. از این منظر، آزادی، راه و روشی برای رسیدن به مقصد و مقصودی دیگر است. آزادی، هدف و غایت اصلی نیست، بلکه راه و روشی است برای دستیابی به هدفهای برتر و کمال و سعادت تعبیری که مرحوم مطهری برای آزادی به مثابه روش به کار میگیرد «کمال وسیلهای» در مقابل «کمال هدفی» است. به نظر ایشان آزادی «کمال وسیلهای» است نه «کمال هدفی». هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. آزادی یعنی اختیار و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خودش باید راهش را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیقتر خودش باید خودش را انتخاب کند. بنابراین، از نگاه مطهری، آزادی، زمینه و معبری برای رسیدن به مقصدی خاص است. در واقع آزادی در این معنا، وسیلهای برای بروز و ظهور استعدادهای پنهان و نهفته و کشفناشده آدمی است. انسان نیازمند آزادی است و از این رو گرایش به آزادی به گونه فطری در نهاد وی به ودیعه نهاده شده است و آدمی در مسیر زندگی خویش و برای بروز و ظهور استعدادهای عالی و برتر انسانی و اخلاقی از آن بهرهمند میشود.
*گرچه ابزاری و روشی بودن آزادی در سخنان استاد مطهری مورد اشاره و تاکید قرار گرفته، اما از سویی در مباحث وی بر ارزش بودن آزادی نیز تصریح شده است. به یک معنا مطهری، آزادی را برترین و بزرگترین ارزشهای انسانی و مافوق ارزشهای مادی میداند.
درست است. ایشان، این پرسش را طرح میکند که چرا آزادی به این مقام و ارزشمندی رسیده است که در شمار برترین و بزرگترین ارزشهای انسانی قرار گیرد؟ پاسخ استاد به این پرسش، این است که در طول تاریخ بشری این ارزش همواره از آدمی دریغ شده و از این رو چون ارزشی کمیاب بوده، جایگاه بسیار والا و ارجمندی پیدا کرده است و البته معتقد است در عصر حاضر نیز گرچه شعار و حماسه و سخن آزادی هست، اما چیزی جز گندمنمایی و جوفروشی نیست. جالب این که استاد مطهری اگرچه در مباحث خود تفکیکی میان آزادی معنوی و اجتماعی انجام میدهد و جهان غرب را برخوردار از آزادی اجتماعی میداند، اما در برخی دیگر از آثار خود حتی این مطلب را هم نمیپذیرد و بر این باور است که با توجه به حضور قوی رسانههای جمعی عمومی در جوامع غربی از آزادی اجتماعی هم خبر و اثری نیست.
از سویی در سخنان استاد مطهری ارزش بودن آزادی معادل تکلیف بودن آزادی تلقی شده است. در واقع تلاش برای بهرهمندی از آزادی وظیفه انسانهاست و آدمیان نمیتوانند و نباید آزادی خود را تحت هیچ شرایطی سلب کنند و تن به اجبار و تحمیل بسپارند. البته تکلیف بودن آزادی وقتی قابل پذیرش است که مافوق «حق» تلقی شود، اما اگر در معنایی فروتر از حق بودن آزادی به کار رود، طبیعتا میتوان در این مورد نقدی بر اندیشه مطهری مطرح کرد.
*آیا میتوان گفت همانگونه که آزادی برای دستیابی به ارزشی برتر، روش و زمینه و ابزار تلقی میشود، اخلاق نیز به مثابه روشی برای رسیدن به کمال شمرده میشود؟
مطهری اعتقاد دارد در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهفته و اخلاق صرفا مختص آدمیان است، اما اخلاق در یک جامعه دینی و مذهبی، به هر معنایی که مراد شود، فینفسه و به طور مطلق ارزشمند نیست و ارزشمندی آن تنها و تنها برای دستیابی به ارزشی برتر و فراتر، یعنی سعادت و کمال و قرب به خداست. در این ارتباط است که تقدم و پیشینی بودن آزادی بر اخلاق معنا و مفهوم مییابد. در واقع رسیدن به کمال و سعادت جز با بهرهمندی از آزادی ممکن نیست و اگر جز این بود، ارزشی نداشت. البته قداست داشتن امری، با وسیله بودن آن منافات ندارد، منتها قداست هدف در مرتبهای والاست؛ زیرا قداست نظیر دیگر مفاهیم ارزشی ذومراتب است.
*با توجه به بحثهای انجام شده آیا شهید مطهری، موانع و بازدارندههایی را برای سلب این آزادی بیان میکنند؟
در اندیشه استاد مطهری دو گونه مانع مطرح شده است. یکی موانعی است که سلبکنندگان برای آزادی انسان ایجاد میکنند، به تعبیر ایشان در وجود اقویا دو عامل هست که اگر دست به دست یکدیگر بدهند باعث سلب آزادی میشود، آن دو عامل عبارتند از: «سودجویی و تمرکز قدرت. به عبارت دیگر، خودپرستی و زور». به نظر وی در اسلام با هر دو عامل مبارزه شده است. ایشان دومین مانع آزادی را به طبقهای که آزادی را از دست داده، بازمیگرداند و آن را در شمار موانع مهم در سلب آزادیها میداند که عبارت است از: «یکی بیحسی و تنبلی و لاقیدی و بیتفاوتی و ضعف و زبونی و دیگر بیخبری و ناآگاهی و بیرشدی.» در نگاه ایشان در اسلام بیتفاوتی نسبت به حقوق خود نیز مردود شمرده شده است. بنابراین لازم است برای دستیابی به آزادی، نخست از موانع آزادی رهایی یافت.
*آیا غیر از این موانعی که از دیدگاه استاد برای آزادی بیان فرمودید، ایشان محدودیتهایی هم در رابطه با اخلاق و آزادی، مشخص میکنند؟
بله! غیر از موانع برشمرده شده، استاد مطهری به پارهای از محدودیتها در رابطه اخلاق و آزادی نیز اشاره میکند. محدودیت مهمیکه وی به بحث درباره آن میپردازد، مطلق نبودن آزادی است. درست است که انسان به رفع موانع اقدام میکند، اما از سویی باید متوجه باشد که قلمرو آزادی تا چه اندازه است. به عبارت دیگر، همان گونه که در قلمرو سیاست، هرج و مرج پذیرفته و شایسته نیست، در ارتباط آزادی با حوزه اخلاق نیز، آزادی غیر از هرج و مرج شمرده میشود. از این منظر، استاد به نقد سخنان برخی از اندیشمندان میپردازد که در حوزه اخلاق هیچ محدودیتی برای آزادی قائل نیستند.
*ارزیابی شما از بداخلاقیهایی که در جامعه بروز میکند، بویژه در آستانه انتخابات یا در موارد دیگر چیست؟ منشا آن را در چه میبینید و با توجه به نظرات شهید مطهری در باب اخلاق، چه راهکارهایی باید به کار گرفته شود تا این معضل در جامعه ما حل شود؟
پرسش مهمی است که نیازمند بحث و بررسی مبسوطتری است. اگر به مختصات مکتب فلسفی حکمت متعالیه که استاد مطهری نیز در شمار پیروان آن است، نگاه کوتاهی بیفکنیم مشاهده میکنیم در این مکتب، سیاست با اخلاق و معنویت پیوند عمیق و وثیقی دارد. نکته شایسته توجه، تاکیدی است که در این مکتب نسبت به رهبران و مدیران جامعه ابراز میشود و آن تهذیب نفس است. از منظر این مکتب کسی که در مرحله تهذیب نفس کاری انجام نداده است نمیتواند امور عمومی جامعه را در دست بگیرد و برای جان و مال و ناموس و حرمت و آبروی مردم برنامهریزی کند. طبیعی است اگر افراد خودساخته در مصادر امور قرار نگیرند، با توجه به ضعف نهادهای نظارتی و نوپا بودن آنان کنترلی روی آنان صورت نمیگیرد و متاسفانه این پدیده در مرحلهای به بداخلاقیهای خشن میانجامد و اگرچه همه به آن ایراد و اشکال وارد میکنند و بعضا همه از آن آسیب میبینند، اما چون خودسازی صورت نگرفته است هیچ کاری نمیتوان کرد. این مساله در مقایسه با کشورهای پیشرفته قابل توجه است که در آنجا بر فرض که کنترلهای درونی ضعیف باشد، اما در حوزه عمومی کسی نمیتواند هنجارهای عمومی اجتماع را نادیده بگیرد. این مساله در کشور ما از هر دو سوی در معرض آسیب است. نه ما آن گونه که بایسته است تهذیب شدهایم و نه نهادهای کنترلی آنچنان قوی و استوار شده است که بتواند به نظارت بپردازد. مهمتر این که در جامعه آزادی نهادینه نشده و آزادی به بهانههای مختلف و از سوی سلایق مورد بیتوجهی قرار میگیرد. در نتیجه مساله نظارت عمومی آن گونه که بایسته است پیش نمیرود. بنابراین اگر از نگاه شهید مطهری، که حکیمی از حکمای حکمت متعالیه است بنگریم، میتوان گفت حب نفس و حب دنیا منشا همه ناهنجاریهایی است که مشاهده میشود و البته در مواقع خاصی که منافع بیشتری وجود دارد بیشتر شاهد بروز و ظهور آن هستیم که البته آسیبهای خود را نیز وارد کرده است. بنابراین همزمان هم باید به مساله تهذیب درونی توجه شود و هم نهادینهسازی هنجارهای اجتماعی. این مساله البته در غیبت آزادی حاصل نمیشود و در هر دو باید آزادی حضور قوی و موثری داشته باشد.
منبع: جام جم
شنبه 12 اردیبهشت 1388