حسن رحیمپور ازغدی معتقد است؛ تعبد و ترجمهزدگی در «علوم انسانی» را باید ترک گفته تا وارد عرصه نواندیشی علمی و نظریهپردازی دینی در این عرصه شویم.
سطور ذیل گزیدهای است از مجموعه سخنرانیها و مقالات استاد حسن رحیمپور ازغدی که در رابطه با نهضت تولید علم و نظریهپردازی دینی تبیین شده است.
* استدلال؛ اعتبار علوم انسانی
نفس بکشیم و نترسیم. نترسیم و شالودهشکنی کنیم و این همه ایدئولوژیهای متناقض مادی در عرصه علوم انسانی را برای خود مقدس نکنیم. از متفکران اروپایی و آمریکایی چهرههای مقدس و غیرقابل عبور نتراشیم و مرزبندی شوم و جعلی میان علوم انسانی و متون دینی را درهم بریزیم. ما به هوای تازه نیازمندیم. نفس بکشید. مأموریت ما امروز همین است.
اندک مایهای تحقیر را نپذیریم. ما تنها به حق متعهد هستیم که حقیقت هم اوست و در فضای اندیشهای، قرضی به هیچ فیلسوف یا متفکری نداریم که مجبور شویم ادا کنیم. با چشمانی جدی به آینده بنگریم. استدلال امری خصوصی نیست. از این پس هیچ متنی و ادعایی را در علوم انسانی منهای استدلال و به اعتبار افراد نپذیریم. به عقل خویش اعتماد کنیم. عقل غربی عقل برتر نیست و تجربه غربی تجربه معیار نخواهد بود. فضای علم، فضای تقلید نیست. بیدار شوید. شما را هیپنوتیزم کردهاند. بیدار شوید که اینک زمان جایزی برای خواب نیست. به خود فرصت تفکر بدهید و از فرصت تفکر مهمتر، این که شهامت اندیشه و شک در آرای مشهور را بیابیم. 1
* گزارههای علوم انسانی
مجموعهای که امروز علوم انسانی مینامند، تلفیقی است از سه دسته گزاره که عبارتند از:
الف) گزارههای تجربی
ب) گزارههای برهانی و فلسفی
ج) گزارههای ایدئولوژیک و سکولار فاقد پشتوانه عقلی و تجربی.
گزارههای نوع سوم را باید از پیشفرضها، توهّمات و بلکه از علائق شخصی نظریهپرداز، خرافههای مدرن و از این قبیل امور دانست که بسیاری از مبانی و گزارهها در این علوم ترجمهای از این نمونهاند.
مجموعه آشفتهای که علوم انسانی مینامیم، ترکیبی از گزارههای اثباتپذیر عقلی و تجربی به اضافه بیشمار توصیفهای بیدلیل، ادعاهای پراکنده و توصیههای ایدئولوژیک در ذیل مکاتب متکثر «بشربافته» است. با گزارههای علمی و فلسفی، مواجههای علمی و فلسفی میکنیم، ولی گزارههای ایدئولوژیک و ادعاهای بیدلیل آنها را به خودشان برمیگردانیم.
اسلامی شدن «علوم انسانی» به این معناست و نفی تعبد به متون ترجمه رکن اصلی این ادعا است؛ زیرا مواجهه با گزارههای عقلی و تجربی تعبدی نیست و ما نیز مانند دیگر نظریهپردازان؛ عقل و امکان تجربه داریم.
گزارههای ایدئولوژیک سکولار یا لائیک ترجمهای نیز به طریق اولی محمل تعبد نیست، زیرا که «انسانشناسی دینی و توحیدی» و نیز «انسانشناسی ماتریالیستی و الحادی» هر یک به گزارههای بعدی و به توصیفها و توصیههای علوم انسانی جهت و ماهیت میدهند.
ما تعبد و ترجمهزدگی در «علوم انسانی» را باید ترک کنیم تا وارد عرصه نواندیشی علمی و نظریهپردازی دینی در این عرصه شویم. رویارویی انتقادی از دریچه افقگشای تفکرات دینی و لحاظ شرایط و نیازهای ایرانی؛ یک اقتضا و بلکه یک ضرورت برای «تولید علم» در عرصه علوم انسانی است. 2
* علوم انسانی را نقد کنیم
ما در این سی سال پس از انقلاب، نمازهای بیوضو خیلی خواندهایم. نماز بیوضو یعنی این که شعار حقوقبشر دینی، اقتصاد مبتنی بر دین، پیوند سیاست و دیانت و... بدهیم؛ اما در واقعیت به واسطه دلایل متعددی از جمله عدم درک دقیق از دیدگاه دین در این امور به گونه دیگری تصمیم بگیریم و رفتار نماییم.
با وضعیت فعلی علوم انسانی در کشور، ما با هزینه عمومی و حمایت دولت نیروهای متخصصی پرورش میدهیم که از نظر فکری به افکار لائیک یا سکولار گرایش دارند و بیتردید در آینده مناصب اجرایی و مدیریتی را تحویل میگیرند و ارادی یا غیرارادی تمهیدگران دولتی سکولار میشوند.
این که می گویم جدی است؛ زیرا اگر ما نتوانیم شکافهای بین دینداری و دینمداری در عرصهی فردی و عمومی و نیز شکاف بین علوم انسانی ترجمهای و منطق دین و ارزشهای دینی را برطرف کنیم؛ یعنی نتوانیم اقتصاد، سیاست، حقوقبشر، تربیت و... مبتنی بر دین را از مجرای حوزه و دانشگاه به جامعه عرضه کنیم، زوال ارزشها و آرمانهای انقلاب امری قابل پیشبینی است. تا کی میتوانیم شهید بدهیم تا جمهوری اسلامی را نگه داریم.
اگر در فضای علوم انسانی با وضعیت فعلی پیش برویم و مکرّرات را تکرار کنیم، بیشک فردا نظامی خواهیمداشت که ظاهرش جمهوری اسلامی است اما باطنش هزار چیز دیگر. ما گریزی نخواهیم داشت از این که این تعارضات و تضادها را برطرف کنیم.
بنده عرضم این است کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی هدف عمدهاش مقابله با این رویه و عبور از چنین سرنوشتی است. ما نمیخواهیم علوم انسانی غربی نفی مطلق بشود، بلکه علوم انسانی باید نقد شود و از سویی دیگر منطق متعالی دین و نیروی لایزال و بیبدیل دین از ایستایی عبور کند و پویا شود و این وظیفه را حوزه و دانشگاه میتواند بر دوش گیرد. 3
* برای تحوّل، لشکرکشی علمی نیاز است
نظریهپردازی به یک جسارت انقلابی نیاز دارد و باید یادآوری کنیم که هر تصرف انقلابی و بنیادین در نظریههای علوم انسانی اولاً شدنی است و ثانیاً شدهاست. پیش از این در بین خود غربیها صورت گرفتهاست. یک دورانی هم تمدن اسلامی همین تجربه را پشتسر گذاشت. در همین دوران سی ساله انقلاب هم شروع شدهاست. این کاری نیست که محال باشد.
عبور از ترجمه و تقلید در علوم از خطهای شکستنی است. این خطها نشکستنی نیست. شدنی است و باید بشود. یعنی هم امکانش، هم وقوعش و هم ضرورتش این سه مؤلفه نیاز دارد به یک نگاه از نوع نگاه انقلاب اسلامی که یک تکانه تاریخی ایجاد کرد و کل پارادایمهای مسلط را زیر سؤال برد. همه چیز را عوض کرد و تغییر داد.
* هر نوع تحول در علوم انسانی باید به روش علمی باشد
این را نیز باید تأکید کنیم که هر نوع تحول در علوم انسانی باید به روش علمی باشد. حتماً باید به روش علمی پیش برویم. تأکید میکنم که این یک وظیفه تودهای نیست یک کار نخبگانی است؛ یعنی تحول در علوم انسانی به یک بسیج فکری و یک نوع لکشرکشی علمی نیاز دارد، اما در عین حال باید در اثبات دعاوی توضیح منطقی داشت و توجه نمود که نهایتاً حرفهای آخر را افراد نخبه و خواص علمی میزنند، همانطور که در هر تجربه دیگری نیز همین منوال بوده.
در غرب هم همین طوری بودهاست. در غرب هم در حوزه علوم انسانی یک اردوکشی شدهاست و هنوز نیز این اردوکشی دنباله دارد. اردوکشی یعنی کار کلان و فعالیت انبوه در علوم. یعنی این که هزاران فیشبردار و هزاران حاشیهزن داشتهباشیم که مستمر و پیوسته در دانشگاهها فعالیت کنند.
فعالیت کلان یعنی این که مدام در رابطه با مسائل مکرر با نگاه انتقادی و اعتماد به نفس؛ رساله و مقاله نوشته شود و دانشگاههای جهان سوم را هم مجبور کنیم که در همین پاردایم فعال شوند. باید یک اردوکشی کرد، ولی در عین حال در مرتبه نظریهپردازی از بخش عمدهای از این لشکر کاری بر نمیآید، جز این که زمینهسازی کند و نقش تمهیدگری داشتهباشد. به پیشبرد این هدف کمک کند و در این اردوکشی مشارکت کند. با مشارکتش در این ائتلاف سلبی، اولاً فضا را تغییر دهد و به افراد شجاعت دهد و ثانیاً زمینه را آماده کند برای این که در این بحبوحه بعضی نوابغ ظهور کنند. برای مرحله نهایی و تغییر و تحول اصلی باید استعدادهای ویژه را کشف کنیم و پرورش دهیم تا این که نوابغ ظهور کنند.
من مکرر عرض کردم و شما نیز بهتر از من میدانید که کل پیکره علوم انسانی غرب را در حدود صد تا صد و پنجاه نفر ایجاد کردند، ولی گریزی نداریم و این اردوکشی باید صورت گیرد. لشکرکشی باید بشود تا در طول دو قرن و سه قرن؛ صد نفر، دویست نفر انسان نخبه و نظریهپرداز در ترازی عالی و بیبدیل ظهور کنند. تعدادی از این عده علم اقتصاد را و پیکره علم اقتصاد را میسازند. تعدادی دیگر چهارچوبهای جامعهشناسی را میسازند. شماری دیگر رشته روانشناسی را میسازند. افراد دیگری علوم سیاسی را میسازند و بقیه هم مدام به آثار و افکار اینها حاشیه میزنند، مستمر اصول و ارزشهای کلی را تکرار و تأیید میکنند، تألیفات این افراد را مدام نقد میکنند. تفسیر و تشریح میکنند تا فضا رشد کند و تثبیت شود.
در علوم انسانی هیچ کار ناگهانیای نمیشود و نباید کرد. اما انقلابی بودن به مفهوم حضور و جهتگیری انقلابی، اعتماد به نفس و بیباکی انقلابی، چشمانداز و افق انقلابی، عزم و اراده انقلابی این قطعاً ضرورت دارد.
این انقلابیگری در علم و ورود جنبشی برای تحقق نهضتی نو در علم و تولید نرمافزار باید دقیق و صحیح تعریف شود. لذا باید دقت کرد و روشن بکنیم که انقلابیگری و رویکرد جنبشی برای جنبش نرمافزاری و تولید علم سه چیز نیست که عبارتند از: اولا کار تودهای نیست و نخبگانی است اگر چه نیاز به اردوکشی داشته، لشکرکشی میخواهد. ثانیاً انقلابی به معنای دفعی، ضربتی و ناگهانی نیست. به معنای ضربتی، تولید علم یک امر انقلابی نیست، اما انقلابی به این معنا که شما باید جسارت شالودهشکنی داشتهباشید همانطور که در انقلاب این کار را کردید، به این معنا انقلابی است و باید انقلابی باشد. انقلابی به معنای جسارت شالودهشکنی و مرعوب نشدن. انقلابیگری به این معنا که علوم انسانی را بدانیم و فراگیریم، اما منکوب نظریات نشویم؛ زیرا که لابهلای مباحث علوم انسانی بسیاری مفاهیم غیرانسانی وجود دارد.
ما در مواجهه با علوم انسانی گزارههای عقلی را میپذیریم. گزارههای تجربی را اگر واقعاً تجربی است، به ضریب و مقداری که تجربه اعتبار دارد میپذیریم. گزارههای عقلی و تجربی را سکولار نمیدانیم؛ چون عقل و تجربه را نیز به عنوان دو منبع معتبر معرفت قبول داریم.
دستهای دیگر از گزارهها، گزارههای وحیانی و دینی است که پیوند وثیقی با علوم انسانی دارد که متفکران لائیک و سکولار این نوع از گزارهها را در مقام نسبتی که با علوم انسانی برقرار میکنند، معتبر نمیدانند؛ در صورتی که ما معتبر میدانیم.
در نظر ما یک منبع بالاتر معرفت وجود دارد که باید حرمتش را رعایت کرد و پاسش داشت. دین و گزارههای وحیانی معرفتش عام، شمولپذیر و اصیل است و یک سلیقه شخصی یا تمایل روانی یا امری فردی و باطنی نیست. دین در درجه اول نوعی معرفت است. نوعی آگاهی و علم است.
*علم را نباید در تجربه پوزیتیویستی محدود کرد
علم را نباید محدود در تجربه پوزیتیویستی کرد. متفکران غربی بعضی مفاهیم غیرعلمی را هم با عنوان علم و در قالب و پوسته معرفت به ما خوراندند که مفاهیم ایدئولوژیک و متعلق به مکاتب سکولار است، انسانشناسی الحادی است، جهانبینی الحادی و مشرکانه است. این گزارههای غیر علمی را نیز در لابهلای گزارههای تجربی و عقلی به خورد ما دادند، ما هم همه را با هم قورت دادیم. حالا میخواهیم بالا بیاوریم و از این به بعد هر لقمهای به ما میدهند تا بجویم، ابتدا دقت میکنیم که چقدرش خرده شیشه است، چقدرش غذاست. میخواهیم اینها را از هم تفکیک کنیم.
بنابراین اگر صحبت از یک انقلاب علمی در عرصه علوم انسانی میشود، یعنی معنایش برخورد کیلویی با علوم انسانی نیست، معنیاش برخورد حذفی و دفعی و بولدوزری با علوم انسانی نیست، بلکه معنایش برخورد انتقادی است با آنچه که به عنوان علوم انسانی و علوم اجتماعی ترجمه شدهاست. برخورد انتقادی از موضع پذیرش تجربه معتبر، پذیرش گزارههای عقلی و تأکید بر اعتبار و اصالت گزارههای دینی و نقد آنچه که مشمول هیچ کدام از این سه منبع معرفتی نیست. 4
* روحیه انقلابی و شخصیت علمی؛ لازمه تولید علم دینی
وقتی در راستای پیشبرد و تحقق اهداف انقلاب اسلامی صحبت از نواندیشی و نهضت تولید علم میشود، از امری بس دشوار و استثنایی سخن به میان میآوریم؛ زیرا که در ظاهر دو امر متضاد را باید با یکدیگر متحد کنید. روحیه انقلابی و شخصیت علمی دو امر ظاهراً متضاد است که باید برای تولید علم دینی به صورت توأمان در وجود یک نفر جمع شود؛ زیرا تولید علم از طرفی به پرورش روحیه علمی و عادت به متدلوژی علمی و فلسفی نیاز داشته که به طور ذاتی پرسشگرانه و شکّاکانه است و به کلیه مفاهیم، مقولات و نظرات نگاه تردیدآمیز دارد و از طرفی دیگر به تعهد و اعتقاد فولادین به ارزشهای دینی و انقلابی که مبتنی بر روحیهای است که هسته اصلیاش را یقین و ثبات رأی تشکیل میدهد نیاز دارد. جمع بین شخصیتی پرسشگرانه و انتقادی با روحیه یقین انقلابی برای حفاظت از ارزشها و دستاوردهای انقلاب، کاری دشوار و با این وجود بس ضروری است. 5
* ترجمه، زحمت تفکر را راحت کرده است
نقد، با «شک» آغاز میشود و منتقد، با بیدارکردن «شک»، میکوشد تا پایههای «یقین» را استوار کند. کار او آزادکردن «حقیقت» از بند «جزمیت» است و امروز، بنیادگرایی «لیبرال»، با همان جزمیت بنیادگرایی مارکسیستی (فوندامنتالیزم متعلق به دهههای پیشین) سر برافراشته و ساحت تفکر را به تعطیل و تسلیم فرا میخواند. ما در عصر ترجمه و تقلید به سر میبریم.
کسی «متفکرتر» دانسته میشود که «مترجمتر» است. جرئت «اجتهاد در برابر غرب»، دوباره به تدریج از ما سلب میشود. ما اجازه نخواهیم داشت که در عرض فرهنگ «ترجمه»، بیندیشیم. محکوم شدهایم که در طول آن بیندیشیم. اما آیا «تمدنسازی» بدون برخورد انتقادی با «تفکر ترجمهای» و با زبان مبداء (یعنی غرب)، امکان دارد؟!
امروز «ترجمه»، در علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق و حتی ادبیات و الهیات، «تابو»های بسیاری تراشیدهاست که حتی نگاه انتقادی به آنان، جزء محرّمات عصر جدید درآمده است. یک رفرنس (با سلسله سندی هر چه غربیتر)، کار هزار اندیشه اجتهادی را میکند. هم اعتباری بیش دارد و هم خلل برنمیدارد؛ زیرا «استاد فرموده» را نمیتوان به زیر مهمیز سؤال کشید!!
تألیفات جامعهشناسان، متألّهان، متکلمان، حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی غرب، در اینجا بدل به متون مقدس شدهاند. بسیاری از رجال ما و محافل آکادمیک شرق، فکرکردن را کنار گذاردهاند؛ زیرا ترجمه (اغلب با ارجاع و در سایر موارد، بدون رفرنس)، ما را از زحمت تفکر، راحت کرده است.
*«تحجر جدید»، همانا «تجدد» است
«تحجر جدید»، همانا «تجدد» است که به اندازه تحجر قدیم یا بیشتر، راه «اجتهاد» را سد کردهاست. اگر تحجر قدیم، راه را بر «اجتهاد» نمیبست، تجدد، میدان نمییافت و امروز که میدان یافته، تفکر انتقادی و «اجتهاد در برابر غرب»، کاری بس خطرناک و در معرض توهین و فشار میباشد.
نوگرایی (براساس آن چه غرب، «نو» میخواند)، چنان حالت ارتدوکسی و جمود به خود گرفته است که رابطه ما (برخی از ما) با «روند ترجمه»، از رابطه «معلم - شاگرد» نیز تنزل کرده و به رابطه «مرشد ـ مرید» بدل شده است. حتی انسانهای بااستعداد که قادر به جریان دادن «گفتمان»های جدید در محافل روشنفکری ما میشوند، همه استعداد خود را در «تقلید» (و تطبیق هر چه شبیهتر با نسخة اصل) مصروف میدارند و خطوط قرمز! را قرمزتر میکنند.
کمیتههای نظارتی بداخلاق، تنگچشم و خودجوشی! تشکیل شده است که با غربالی ریزبافت، همه آنچه را برخلاف آیات مقدس عصر جدید غرب، در معدود نشریات دینی منتشر میشود، بیخته و «روحیه اجتهاد» را سرکوب و استهزا میکند که: «علمی نیست»! «به متون خارجی، ارجاع نداده است»، «لحن ایدئولوژیک دارد» و... این کمیتهها در برخی محافل دانشگاهی و مطبوعاتی چنان بسته عمل میکنند که به جز وفاداری بیقید و شرط به آنچه در زبانی خاص معمول است، چیزی را نمیپذیرند و اگر معیار یک داوری ایدئولوژیک، همانا قضاوت جانبدار و به دور از انصاف باشد، علیرغم مخالفت ایشان با ایدئولوژی، از قضا، ایدئولوژیکترین لحن را در نگاشتههای همینان باید سراغ گرفت. در این سالهای اخیر، بسیار دقیق شدهایم که آیا فضای روشنفکری ما «اجازة اجتهاد» میدهد و توان یا تحمل چالش با اساتید غربی خود را دارد؟! 6
* خودنمایی و اظهار فضل؛ ممنوع!
در دورانی که این متن نگاشته میشود، فضایی بر بخشی از محافل علمی، حکومت میکند که غیرت نسبت به «حقیقت» را نمیپسندد. گمان میشود ـ و این گمان رواج دارد ـ که آنچه در آن به سر میبریم، یک بازی است و مثل هر بازی دیگری، قواعدی دارد. این تفنن، برای آنان که از راه تفکر و تألیف و ترجمه و مناظره ارتزاق میکنند، از خود «حقیقت»، جدیتر شده است. آن چه اصالت یافته، خود «گفت و شنود» است.
سرنوشت آب و سراب یا حق و باطل مهم نیست. بهتر است بازی ادامه یابد. خاصه که دگمهای اپیستمولوژی جدید به ما آموخته که دیگر حق و باطلی معلوم و اساساً مطرح نیست. اما «معیشت» و «وجاهت»، واقعیتی تمام عیار است که مقتضیات آن باید لزوماً مراعات شود!! باید چیزهایی ترجمه شود. عدهای به موافقت و عدهای به مخالفت، کنفرانس بدهند، چیز بنویسند، نشریاتی منتشر شود، حقالتألیفها و دستمزدهایی بر اساس جدول وزارتخانهها مبادله شود، محافل موافق، درباره آن غلو کنند و محافل مخالف، آن را به سطحیت و بیسوادی متهم کنند و... تا یک بازی تمام عیار جمعی، گرم شود و عدهای را سرگرم، گروهی را مشهور و زندگی عدهای دیگر را تأمین کند. اینها همه، خصایص تفکر غیرمتعهدانه است. «حقیقت» به مثابه مادهای برای گفتگو!! و البته معیشت. (برخلاف «تفکر ملتزم»، که به «حقیقت»، به مثابة «مرکزی برای زندگی» مینگرد.)
* هیچ جریان اجتماعی و حتی فلسفی در تاریخ، به دست بیطرفها پای نگرفتهاست
در این نگره، «علمیبودن»، «بیتفاوت» بودن است. درجه علمیت، به درجة بیطرفماندن است، ولی ما میگوییم «علمیبودن» یعنی منصف بودن و دقیقبودن در اسنادها و استنادها. «بیموضع بودن»، در هیچکجای تعریف «علمیبودن» وجود ندارد. هیچ جریان اجتماعی و حتی فلسفی (مثبت یا منفی) در تاریخ، به دست بیطرفها پای نگرفتهاست. برای «فضلای حرفهای» که حرفهشان «فاضلبودن» است، شئونات خودشان در کانون اهمیت است و نه شأن دین خدا و حقیقت بزرگ زندگی بشری. در برابر این جماعت کثیر، فاضلان حساس و دردمند و موضعگیر قرار دارند که عافیت و ایمنی آکادمی را رها کرده و تن به گرداب میسپارند و خطاب به فاضلانی که جهت ندارند، درد ندارند و فقط فضل دارند، استدلال میکنند که:
«تفکر، تفکر ارادی و عمیق، اتفاقاً از جایی شروع میشود که آرمانی هست. پس تفکر بدون غرض نداریم. باید غرضها را دستهبندی و ارزیابی کرد». غرضهای متعالی از قبیل «کشف حقیقت» و سپس «دفاع سرسختانه» از آن و اغراض سافل، از قبیل «جاهخواهی علمی» و «اشتغال ذهنی» و «گسترش معیشت». پس منصف بودن، نباید با بیطرف بودن، مشتبه شود. شورمندی و آرمانداری، ضد ارزش نیست. ما نباید همة نیروی خود را ـ نیروی فردی و نیروی تاریخی جامعه را - صرف اظهار فضل کنیم. در برابر انحرافات واقعی، نباید سکوت کرد. سکوت، نوعی موضعگیری است. سکوت میتواند به منزله دروغ، تلقی شود. سکوت در برابر مسئولیت، به مسئولیت در برابر سکوت منجر خواهد شد. اندیشمندانی که میترسند که اگر نظر قاطع (مستدل اما قاطع و روشن) بدهند و با بدعت و خرافات (هر دو) درافتند، ممکن است که فضل ایشان لک بردارد و علمیت ایشان رقیق به نظر آید، ملتفت باشند که (خود بدانند یا ندانند) در «طرح جامع» دیگران قرار گرفته و ساحل خود را گم میکنند و هر بادی که در بادبانشان خواهد افتاد، از این سوی، بدان سویشان خواهد غلتاند و آن چه به قصد اظهار فضل و برای فتح چشمها و گوشها و زبانها نوشته میشود، با آنچه بوی صداقت میدهد و به دلها سرازیر میشود و برای حل مسائل واقعی مخاطب بشری نگاشته میشود، تفاوت دارد و این تفاوت را، حتی خوانندة عامی متوجه است. اگر «کتمان ما انزلالله» شود و اگر یک متفکر دینی در برابر بدعتهای قدیم و خرافات جدید، تماوش و تماوت کند، فَلیتبوء مقعده فیالنار. آری، خیلی زود، دیر میشود و آنان که حقایق الهی را فدای یک تار موی خود کردند، در زبان پیامآوران خداوند، نفرینشدگانند.
«وجیهبودن»، خوب است، اما اصیل نیست. میدانیم که امروز، باد در جهت عکس حرکت «منتقد» میوزد و پیشروی سخت است. منتقد اصلاحطلب، با ملامت ملامتگران، سینه به سینه است، ولی طاقت باید. باد نیز تغییر جهت خواهد داد. صبر لازم است، اما «صبری فعال» نه «صبر منفعل». چنانچه روزی روزگاری از «ادبیات ملتزم» و «هنر ملتزم» میگفتند، امروز باید از «نقد ملتزم» نیز گفت. نقد اجزا، در شرایطی که یک کلیت غلط و یک چگونگی عام رو به خطا در فضای فرهنگی کشور وجود دارد، «نقد متفنّن» است. نقد به قصد خودنمایی نیز، به اندازة «نظریهپردازی غیرملتزم» در ردیف تفریحات سالم! و مربوط به اوقات فراغت خواهد بود، نه یک رسالت اجتماعی.
اگر فعالیت فرهنگی، تبدیل به مؤسسه (انتفاعی) شود، ما تاجر هستیم به جای آن که عالِم باشیم. به هوش باشیم که «مرزهای خلوص فکر» با پرتاب ایدههای خود به جلو، تعیین میشود. پرتابی آرشوار که در آن تیر از چله و جان از غلاف، توأمان برآید؛ زیرا پیام فرهنگی (مثبت یا منفی)، به زودی در جامعه تبدیل به نیرو میگردد و زمام جامعه را این سوی و آن سوی میکند. باید دقیق بود که (علاوه بر معنای لغوی و وضعی)، راستای تأثیر و معنای اجتماعی هر حرف کدام است؛ زیرا هر پیام، خواستار «پذیرش و باورداشت» است و در دورانی که «اصل حقیقت» انکارمیشود، اشتغال به خاتمکاری «حواشی حقیقت»، کاری غیرمسئولانه و بیتوجیه است. من میدانم که امروز و هر روز، خرمن امتیازات و افتخارات را به پای افراد بیطرف و بیضرر میریزند و به اهلفضل هم توصیه نمیکنم که نابردبار، تنگ افق و تجاوزپیشه باشند.
میگوییم که «نقد ملتزم»، راست فتنهانگیز است، اما امروز، راست فتنهانگیز، از دروغ مصلحتآمیز، بالاتر است. در دورانی که بضاعت یا جرئت نقد «غرب» را ندارند، مردان و زنانی فرهیخته و دقیق باید، تا به این مجاهدت علمی برخیزند و با شک در دادههای انبوه، خواب ذهنی جامعة علمی کشور را برآشوبند. گرچه منتقد جدی، همواره تنهاست و کمترین توطئهای که او را هدف خواهد گرفت، توطئة «سلب اعتبار» است. به خصوص که میبینیم مکتوبات آقای «ماکیاولی»، کتاب بالینی عدهای از ما شده و اخلاقیات ایلی، به طبقهبندیهای جدیدی در ساحت فرهنگی جامعه انجامیده است. اینک بسیاری میخواهند همهچیز به سرگرمی و تفریح کاهش یابد و هیچکس جدی نباشد، اما آفرینش بیآرمان، تحقیق و تألیف بیهدف و نیز نقد بیسمت و سو، هر چند فنی و هر چند سنگین از ارجاعات غلاظ و شداد، اما کاری غیرمتعالی است و عقل و ایمان را خشک میکند. در چاه خشک، اگر صد دلو هم بیندازیم، جز سنگ بالا نمیآید. 7
* خودمان را دست کم نگیریم
این مباحثههای فکری، حلقههای مطالعاتی و این قبیل جلسات را جدی بگیرید. درگیر این شبهه نشوید که اگر ما دور یکدیگر جمع شویم، کجای دنیا را آباد میکند. چه تحول و تغییری ایجاد میکند. تمام تحولات شگرف و نقاط عطف در تاریخ علم و معرفت از همین جلساتی شروع شدهاست که در نظر گرفته نمیشدند و بعضاً ناچیز به حساب میآمدند. قبل از انقلاب تعداد خانمهایی که اهل تحقیق و پژوهش باشند، به ویژه اعتقادات و تقیّدات دینی داشتهباشند و از منظر دین در این عرصهها فعالیت کنند، کمتر از انگشتان دو دست بود. کسانی که شناخته شدهباشند و در رابطه با فلان موضوع یا بهمان رشته میخواستیم چند نفر خانم نام ببریم، نمیتوانستیم. ولی الآن قضیه فرق کردهاست. در این بیست و هفت سال پس از انقلاب، ضریب رشد زنان ما در عرصههای علمی و معرفتی و صیانت روشنگرانه و متکی به معرفت از دین فوقالعاده زیاد بودهاست. نرخ رشد معرفتی در زنان خیلی بیشتر نسبت به مردان بودهاست. آهنگ رشد در زنان ایرانی در قیاس با زنان و دختران دیگر کشورها فوقالعاده بینظیر بوده و به نظر من هیچ جایی با ایران قابل مقایسه نیست. بنده در جلسات مختلف گاهی مقالاتی را از خانمها میبینم که قابل عرضه در سطح جهانی است منتها ما، خودمان را دست کم میگیریم و به خودمان احترام نمیگذاریم.
به نظر من اول این روحیه را باید اصلاح کنیم. لازم نیست حتماً مأخذ علمی خارجی را صاحبنظر بدانیم و برایش مرجعیت قایل باشیم، البته اینها هم به جای خود معتبر است، اما باید باور داشتهباشیم که ما هم زنان صاحبنظر، صاحبفکر و صاحبقلم داریم؛ اما متأسفانه نه مردان و نه زنان ما به خود احترام نمیگذاریم. باید عرصه را جدی بگیریم و کمک کنیم به شکوفایی این استعدادهای لایق. همین افرادی که اکنون پس از بیست و هفت سال به عنوان جریانهای فکری به هم متصل میشود، اینها از حلقههایی کوچک و محافلی خُرد برخاستهاند و زنهایی بودند که چندین سال دور هم جمع میشدند. هستههای مطالعاتی تشکیل میدادند، بحث و مناظره میکردند، جزوه خلاصه میکردند، سؤال و جواب میکردند، استاد میدیدند تا در نهایت از همین محافل و حلقهها افراد صاحبفکر بیرون آمدند. هم خودتان و هم برنامه مطالعاتیتان را خیلی جدی بگیرید. تأکید میکنم این برنامههای منسجم مطالعاتی را جدی بگیرید. نه مأیوس شوید و نه خسته شوید. اعتماد به نفس داشتهباشید. من عقیده دارم دانشجوی انقلابی باید مطالعات دینی و علمیاش را خیلی جدی بگیرد. برای خودتان یک برنامه منضبط ایجاد کنید و همه خودشان را ملتزم کنند که در طول هفته این مقدار صفحه از این کتاب و یا این مقدار از مقالات را مطالعه کنند. در رابطهاش فکر کنند و به بحث بنشینند. ما باید خودمان را ملتزم کنیم و برنامه داشته باشیم. من مطمئنم از بین محافل دانشجویی یا حلقههای طلبگی، افراد خیلی مؤثری رشد میکنند و پرورش مییابند. 8
* بیداری مستضعفین، جهان را تغییر میدهد
باید متوجه بود که به برکت انقلاب اسلامی، مسلمانان دارند تغییر میکنند و به واسطه این ایجاد تغییر در خویش، جهان را نیز تغییر خواهند داد. امروز استکبار جهانی بیش از هر چیزی از این قضیه نگران است. باید متوجه بود که شالودهشکنی علوم مدرن و نهضت تولید علم دینی نیز جزیی از این پروژه بیداری و تحرک مستضعفین است. غرب این نکته را دریافتهاست که با بیداری مستضعفان در قرن پیشرو، جهان گونه دیگری خواهد بود و اگر این روال پیش برود، اوضاع تغییر میکند. این یک قانون تاریخی و الهی است و در واقع خداوند به مسلمانان میگوید خود را تغییر دهید تا من نیز شرایط را تغییر دهم. خداوند در واقع پاسخ شرطی به دعای ما میدهد و میگوید من اجابت میکنم، ولی اجابت دست خود شماست. شما از این اوضاع خسته شدهاید بشریت از این وضعیتِ ظلم و جنایت خسته شدهاست، پس خودتان را تغییر دهید تا اوضاع را تغییر دهم. به نظر من منظور این آیه شریفه که میگوید: «لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» این است که اراده کنید تا عمل کنم. خود را تغییر دهید تا من اوضاع را تغییر دهم. شما به عهد خودتان با من وفا کنید، تا من به عهدی که با شما بستهام وفا کنم. اما همیشه بین ما یک عده فرصتساز و یک عده فرصتسوز بودهاند. امروزه فرصت جدیدی است که نباید بسوزد و هدر رود. باید همه مراقب باشیم که هدف چیست. هدف را از نظر دور نکنیم و در نیل به هدف از هیچ تلاشی دریغ نورزیم. 9
منابع:
1. اقتباس از کتاب «گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی»
2. همان
3. اقتباس از سخنرانی کرسیهای علوم انسانی: ترجمهباوری یا نظریهپردازی
4. اقتباس از سخنرانی جنبش نرمافزاری: افسونزدایی دوباره
5. همان
6. گزیدهای از سرمقاله شماره نخست فصلنامه «کتاب نقد»
7. همان
8. اقتباس از سخنرانی «آسیبشناسی نظریهپردازی در حوزه و دانشگاه»
9. اقتباس از سخنرانی «خود و سپس جهان را تغییر دهیم»
استاد حسن رحیمپور ازغدی (زاده ۱۳۴۳ در شهرستان مشهد) از نظریهپرداز اصوالگرا و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است. از او با عنوان «چهرهای جدید در نظریهپردازی انقلاب اسلامی» یاد میشود. او همچنین سالهای قبل عضو هیئت ازریابی علمی و فرهنگی و مدیر مسئول و سردبیر نشریه کتاب نقد است که در فضای فکری معرفتی جامعه بسیار موثر بوده است.
استاد رحیم پور تاکنون کتابها و مقالههایی در مورد مباحث دینی و ایدئولوژی انقلاب اسلامی نوشتهاست. او سخنرانیهای بسیاری در دانشگاهها انجام دادهاست که غالب آنها تحت عنوان «طرحی به سوی فردا» به صورت cd و dvd ارائه شده است و هم اکنون در حال تبدیل به کتاب است.
آثار مکتوب زیر از این نویسنده و محقق در فروشگاههای دفتر نشر معارف و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است:
حسین (ع)؛ عقل سرخ
زندگی خوب بود
عرف قدسی
عقلانیت: بحثی در مبانی جامعه شناسی توسعه
علی (ع) و شهر بی آرمان
فقه و تئوری دولت
محمد (ص) پیامبری برای همیشه
مدارا ، نه از راه پلورالیسم
مهدی (عج) ده انقلاب در یک انقلاب
پنج گفتار
چهار گفتار
گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی