در ابتداء اختصاراً به تبیین رویکرد این مرد بزرگ (حضرت حجت الاسلام والمسلمین حسینی الهاشمی«ره») به مباحث اجتماعی و رهآوردهایی که این رویکرد برای دنیای اسلام داشته است میپردازم که انشاء الله جامعه ما در آینده با آنها آشنا خواهد شد و از آنها بیشتر بهرهمند خواهد گردید. البته بحث را با یک مقدمهای آغاز میکنم که برای روشن شدن جایگاه اندیشههای متعالی و بنیادی این عزیز ضروری است.
1 ـ بررسی جریان مدرنیته (تمدن مادی)
1/1 ـ مادی بودن مبادی، مبانی وغایات مدرنیته
یک تحولی در جامعه جهانی و بشری در حدود پنج قرن قبل اتفاق افتاده است که از آن به عنوان «رنسانس یا نوزائی» یاد میشد. این تحول منشأ پیدایش و شکل گیری تمدنی شده است که جریان تحول اجتماعی آن ـ که محصول این انقلاب است ـ بنام «تجدد و مدرنیته» شناخته میشود که همه ما کم و بیش با آن آشنا هستیم.
این جریان تجدد، حرکتی است که بر محور انسان شکل گرفته؛ اما نه براساس لایههای عمیق وجود انسانی بلکه بر محور طبیعت و حس انسان و هدفی جز دستیابی به لذت جوئی حسی در شکل متنوع تر و توسعه یافته تر ندارد. بدون شک این مطلب بر احدی از اهل بصیرت پوشیده نیست که آرمان این حرکت جهانی، به حداکثر رساندن لذایذ حسی بشر میباشد. طبیعی است مبادی و مبانی هم که بر آن تکیه دارد، اصولی هستند که بر همین جنبة انسانی تکیه میکنندو آن انسان مداری (اومانیسم)، لیبرالیسم(آزادی از تقیدات معنوی و قدسیات)، راسیونالیسم و تکیه به عقل نقاد و جزئی نگر و خود بنیاد انسان و اعلام استغناء از وحی در همة عرصهها و لااقل در حوزة معیشت انسان است.
این اصولی که ذکر شدند، متفکرین و غرب شناسانی که غرب را به خوبی میشناسند، آنها را گوهر تجدد مینامند و معتقدند که تجدد غیر از این پوسته محسوس و ملموس قابل اندازه گیری و پیمایش (مانند سد و خیابان و ماهواره و شبکههای ارتباطی جدید و نظامها و ساختارهای دموکراتیک) بر یک روحی تکیه دارد که روح و جانمایه این تجدد همان تحولات بنیادین انسانی است که در جامعه مغرب زمین اتفاق افتاده است.
1/2 ـ سه رکن اساسی مدرنیته (تمدن مادی)
1/2/1 ـ نظام تولید مفاهیم از علوم پایه تا علوم کاربردی
این تمدن با این مبادی و آن غایات از یک انقلاب هنری آغاز شده که همان هنر معماری و نقاشی است و سپس سختافزار و نرمافزار خودش را تولید نموده است، این تمدن به سه رکن اساسی تکیه دارد: 1 ـ نظام تولید؛ که نظام مفاهیمی متناسب با آن مبادی و غایات بر پایة حسگرائی تولید کرده است. مفاهیمی که ممکن است به حسب ظاهر متکثر باشند ولی در واقع از یک انسجام برخوردارند؛ بگونهای که فلسفه فیزیک و فلسفه حیات به منزلة «اصول عقاید» این نظام مفاهیم جدید هستند. به عبارت دیگر فلسفه فیزیک حسی و فلسفة حیات حسی، به منزلة نظامِ محوری و اصول اعتقادات نظام مفاهیم مدرنیته است. پس این دستگاه تولید، یک نظام مفاهیمی با کارآمدیهای حسی تولید نموده است.
1/2/2 ـ نظام توزیع مفاهیم جهت تعیین کلاسههای افراد جامعه
آنگاه نظام آموزشی، توزیع و ساختارهای جهانی توزیع آن مفاهیم را ـ از ردههای تخصص و فوق تخصص گرفته تا ردههای ابتدائی ـ تنظیم کرده است. بنابراین یک شبکة تولید و توزیع مفاهیم ـ از مفاهیم محوری و اعتقادی گرفته تا مفاهیم کاربردی و عملی برای ادارة حیات بشر ـ تولید کرده است و سپس متناسب با این نظام تولید شدة مفاهیم و نظام توزیع مفاهیم که علوم با گرایشهای مختلف و کلاسه علوم ـ که هر ردهای چه عنوانی پیدا کند و فرد چه میزانی از اطلاعات را بداند ـ میباشند، ساختار توزیع مناصب را درست کرده اند. به این معنا که برای مناصب، موقیتهای علمی تعریف نمودهاند تا مشخص نمایند که هر کسی با این حد از آموزههای علمی، کدام منصب را میتواند به عهده بگیرد و در کلاسه چه قواعدی، روابط اجتماعی را فرم دهد.
1/2/3 ـ ایجاد ساختار مناصب اجتماعی بر پایة نظام مفاهیم جهت ساماندهی روابط اجتماعی
بنابراین نظام تولید و توزیع مفاهیم و ساختار مناصب بر محور همان مفاهیم، جهت ساماندهی روابط اجتماعی صورت گرفته است، به دنبال آن بستر و مجاری حسی و سنجشی انسانها و نظام ارزشی جامعه را محدود کرده است. گرچه ممکن است به حسب ظاهر به نظر برسد که این نظام فقط به روابط اجتماعی انسان ختم میشود ولی اینگونه نیست. یعنی وقتی که ساختار مناصب تعریف میشود، دقیقاً مشخص میشود کسی که در منصب یک وزارتخانه مینشیند یا کسی که معلم یک کلاس است و یا کسی که سفیر است بایستی بر اساس قواعد خاصی روابط خود را تنظیم نماید. قواعد تنظیم روابط اجتماعی، قواعد مدون شدهای بر پایة همان اصول اعتقادات حسی (فلسفه حسی، فلسفه حیات و فلسفه ریاضی محض) است.
1/3 ـ تغییر نظام ارزشی جامعه و حذف معنویت حاصل جریان مدرنیته
وقتی مجاری حسی بشر کنترل شد، دیگر بسیار مشکل خواهد بود تا بشر بتواند اعتقادات خودش را حفظ کند. البته ممکن است در ابتداء وقتی نظام تولید و ارضاء نیاز اجتماعی وارد میشود انسان بتواند مقاومت کند ولی وقتی الکتریسیته، شبکههای ارتباطی، ماهواره، اینترنت وخلاصه این مدل زندگی جدید میآید مگر میتوان در مقابل آنها مقاومت نمود. چه انسانهایی بودند که مدتها در خانة خویش از لامپ و انرژی الکتریسیته استفاده نمیکردند ولی مگر به مرور زمان بستر عینی آنها را مجبور کرد تا از این ابزار استفاده نمایند.
به هر حال تجدد وارد زندگی بشر شد و در ابتداء متکی بر روح ماتریالیستی و آن سه اصل شناخته شده (اومانیسم، لیبرالیسم و راسیونالیسم) بود. این تمدن در ابتداء راه، داعیه فراگیری همه عرصههای حیات بشر را نداشت، بلکه فقط مدعی جدایی دین از سیاست بود. ولی تمامیت خواهی این تمدن، این تفکیک را نقض کرد و طولی نکشید تا پرچمداران اندیشه تجدد ـ چه در جناح لیبرال دموکراسی و چه در جناح سوسیالیسم و کمونیزم ـ روی اصل دیانت و معنویت خط زدند؛ یکی گفت اعتقاد به خدا محصول واژگونگی اوضاع اقتصادی جامعه است لذا اگر اوضاع اقتصادی به روال عادی خود بر گردد، در جامعه آرمانی دیگر خبری از دین نیست. دین زائدة روابط تولید نابهنجار است. هنجار روابط اقتصادی به نفی دین تمام میشود، یا گفتند دین افیون تودههاست و دیگری گفت؛ اصل اعتقاد به خدا، اعتقادی ناشی از جهالت و ترس است.
1/4 ـ تحقیر شعار محوری انبیاء (توحید) نقطة اوج مدرنیته و تجدد
من این نقطه را نقطة امتلاء عالم از جور تلقی میکنم و امتلاء عالم از جور این است که اصل کلمة توحید و شعار محوری انبیاء در جامعه جهانی تحقیر شود. و این نقطه نقطة اوج تجدد است که در آن شعار محوری تجدد تا حدی پیش میرود که به هر کجا نگریسته شود ـ اعم از محافل روشنفکری و غیر روشنفکری ـ اصل اعتقاد به خدای متعال مایة ننگ است. در همین دانشگاه تهران، یک جوان مسلمان خجالت میکشید که تنها نماز بخواند و یا حتی بگوید مسلمان است؛ و در مقابل کمونیستها در سالهای 54 و 55 با افتخار سر خود را بالا میگرفتند با وجود اینکه در کانون تشیع هم بودند. وقتی جوانان مشرق زمین برای تحصیل به اروپا میرفتند، اسلام خود را مخفی میکردند. این امر محصول تجددی است که در ابتداء میگفت کاری با دیانت ندارد و فقط میخواهد حوزة سیاست را تفکیک کند.
اصولاً «طرح توسعه پایدار» مفهومی غیر از تمامیت خواهی تجدد ندارد چرا که دولت حداکثریِ علم حسی، راهی برای دین باقی نمیگذارد. مجاری حس و مجاری اندیشة بشر را در فضایی قرار میدهد که محصول آن توسعه مادیت است. این تمدن به نقطة اوج شکوفائی خودش رسیده است که همان نقطهای است که شعار و پرچم محوری آن دائم در حال پیشروی است و در محافل روشنفکریِ جامعه جهانی، دین علامت عقب افتادگی و تحجر معرفی میشود.
2 ـ انقلاب اسلامی و استراتژی حرکت آن
2/1 ـ انقلاب اسلامی حرکتی از لایههای باطنی جامعه جهانی علیه تمدن مادی
بدنبال بروز این تمدن، حرکتی از لایههای باطنی جامعة جهانی علیه این حرکت جهانی اتفاق افتاد که نقطة ظهورش در انقلاب اسلامی است. بی تردید انقلاب اسلامی یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری است، ولی قطعاً تعریف در این حد، ستم در حق آن است. انقلابی که در فاصلة بیست سال مرزهای خود را فتح میکند و به همه جهان سایه میافکند و یکی از رقبای جدی خود یعنی سوسیالیزم را شکست میدهد که بدون تردید مهمترین عامل شکست کمونیزم، انقلاب اسلامی است هر چند ضعف درونی آن و نبود برخی از آزادیهای فردی که غربیها بر آن تکیه میکند تأثیر داشته است. شاهد گویای این مطلب این است که در سال 57 تمام نهضتهای دنیا ـ غیر از انقلاب اسلامی ـ کمونیستی است. ولیدر سال 58 بعد از فتح لانة جاسوسی حتی یک انقلاب کمونیستی در دنیا وجود نداشت بلکه همة انقلابات مذهبی بودند؛ این امر نقطه شروع فروپاشی و افول قدرت سیاسی شوروی است و از جهت قدرت اقتصادی هم که از اول دچار مشکل بود. کوبا در سال 57 در 17 کشور آفریقایی لشکر داشت و از مبارزات کمونیستی دفاع میکرد ولی در سال 58 در هیچ جایی لشکر نداشت.
هم چنین انقلاب اسلامی جناح دوم (لیبرال دموکراسی) را نیز در معرض خطر جدی قرار داده است. با این بیان که بعد از فروپاشی شرق، برخی پایان تاریخ را ادعا میکردند و میگفتند: حالا لیبرال دموکراسی پیروز شده و تاریخ به مرحلة پایانی خودش رسیده است. یک تئوریسین بزرگ آمریکا ـ که نظریه پرداز شورای روابط خارجی آمریکاست و نظریه او به منزله مبنای عمل روابط خارجی آمریکاست ـ متوجه شد که این چنین نیست بلکه عالم وارد فضای جدیدی میشود، هویتهای تمدنی شکل میگیرد وهمین تئوریسین دوره جنگ سرد که تمام جنگ عالم را خلاصه در جنگ مادی بر سر دنیا بین لیبرال دموکراسی و سوسیالیزم میدید، نظریه «برخورد تمدنها» را مطرح کرد و گفت عالم در شرایط جدیدی قرار گرفته است، به گونهای که هویتهای تمدنی و هویت بر محور فرهنگ در حال شکل گیری است و از گسل بین این تمدنها، لبهای خونینی عالم در آینده پدید خواهد آمد. یعنی متوجه شد که محور چالشها در عالم از محور دنیا بر دینی به محور دنیا و خدا منتقل میشود. عدهای از روز اول هم با جهانی شدن انقلاب مخالف بودند، ولی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، انقلاب جهانی شده واین امر از دست ما خارج است، چرا که محور حرکت در دست دیگری و از لایههای عمیقتر باطن عالم است و آن دستی که این چالش جهانی را ایجاد کرده، دست وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه است که همان دست خدای متعال است.
2/2 ـ افول تمدن مادی در جهان و جهانی شدن انقلاب اسلامی ( تغییر مدرنیته به نفع دین)
انقلاب اسلامی، تمدن مادی غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. قبلاً نیز بیان شد که ظهور یک تمدن بوسیله بروز شعار محوری آن است که به منزلة پرچم آن تمدن میباشد.
اکنون اصولاً شعار محوری تمدن غرب دیگر در میان جامعه جهانی طرفدار ندارد؛ فوج فوج در داخل مغرب زمین گرایش به معنویت اسلام پیدا میشود. یعنی دیگر هیچ کسی در دنیا احساس ننگ نمیکند که بگوید مسلمان است. سیاه پوستان آمریکا که ضعف نژادی نیز دارند در تجمعات خودشان شعار دینی میدهند. وقتی مغز متفکر هستههای چریکی کمونیستها دستگیر میگردد و در تلویزیون نشان داده میشود، شعار الله اکبر سر میدهد. این معنایش این است که در موازنة جهانی، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است و عجلهای هم در کار نیست. جابجایی تمدنها تمام شده است ولی از دید فلسفة تاریخ بدون شک نقطة سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده است. چون شعار محوریش در حال غروب است. همه سروصداهایی که به گوش میرسد، سرو صدای تمدن در حال عقب نشینی از میدان جامعه جهانی است.
2/3 ـ طرح سه دیدگاه پیرامون استراتژی حرکت انقلاب
حال در خصوص استراتژی انقلاب اسلامی این سؤال مطرح است که انقلاب اسلامی در آینده به چه چیزی نیاز دارد و چه رویهای را بایستی در پیش گیرد؟ در این خصوص سه دیدگاه مطرح است:
2/3/1 ـ دیدگاه اول: مدرنیته اسلامی
دیدگاه اول مربوط عزیزانی است که معتقد به «مدرنیته اسلامی» هستند. به این معنا که میگویند تجدد امری تجزیه پذیر است و لذامی توان خوبیهایش را اخذ کرد آنگاه به آن آهنگ اسلامی بخشید.
ـ رد دیدگاه اول: تجزیه بردار نبودن مدرنیته
دو دیدگاه در مقابل آنها وجود دارد که این دو دیدگاه معتقدند تجدد و مدرنیته تجزیه بردار نیست. چرا که تجدد غیر از جنبههای کمی و ملموس مانند سد، جاده، خیابان، برق، ماهواره، صنعت و ... حتی غیر از ساختارهای دموکراتیک، روح عمیقتری نیز دارد و آن توسعه انسانی و تحول انسانی است که در مغرب زمین اتفاق افتاده است ولذا توصیه میشود که بایستی توسعه را از آنجا آغاز کرد و الا مانند ساختن برج از طبقة پنجم است. مگر میتوان تجدد را بدون لایههای باطنی وعمیق آن وارد کرد. اصولاً غرض از این بحث که میگویند توسعه سیاسی مقدم است همین مطلب است. یعنی توصیه میکنند که بایستی از لایههای باطنی شروع کرد و آن توسعه انسانی است. بنابراین، این دو تفکر مقابل، معتقدند تجدد یک مجموعه است منتهی در عین حال دقیقاً دو نوع تفکراند.
2/3/2 ـ دیدگاه دوم: پذیرش کامل مدرنیته واصلاح قرائت دینی متناسب با جریان مدرنیته
یک تفکر (دیدگاه دوم) میگوید زیر بنا و روبنای تجدد خوب بوده وتنها راه حیات بشری در سایة مدرنیته است و تنها راه پیش روی انقلاب اسلامی و جامعه ما مدرنیزاسیون میباشد. وقتی از آنها سؤال میشود که پس با دین جامعه بایستی چه کار کرد؟ در پاسخ میگویند: بایستی قرائت دینی اصلاح گردد و حتی این مسئله را بوسیله تئوریهایی مانند قبض و بسط و نظریههای هرمنوتیکی، تئوریزه میکنند. البته تئوری قبض و بسط نمودی از همان نظریه هرمنوتیک و زبان شناسی حسی و تأویل زبانی مغرب زمین است که در قالب ادبیات شرقی ارائه شده است.
پس این اندیشه میگوید اصولاً نمیتوان مدرنیته راتجزیه کرد. مگرمی شود صنعت و هنر را از اقتضائات خودش تجزیه نمودو اصولاً تجدد از صنعت آغاز نشده است بلکه از توسعه انسانی آغاز گردیده است. لیبرالیزم و قبل از آن اومانیزم، روح تجدداند. انسان مداری همان چیزی است که امروزه در علم حقوق بنام حقوق انسان طبیعی تعریف میشود و آن، حق در مقابل تکلیف است یعنی انسان حتی در مقابل خدای متعال هم مکلف نیست و این اساس اندیشة سیاسی برخی از روشنفکران مسلمانان نیز میباشد.
2/3/3 ـ دیدگاه سوم: مردود بودن تمامی مدرنیته، و ایجاد تمدن اسلامی
اما دیدگاه سوم میگوید تا این قسمت از سخن درست که نمیتوان تجدد را براحتی تجزیه کرد و هرگز دینی شدنی هم نیست بنابراین اسلامی کردن مدرنیته هم تخیلی بیش نیست. اگر مدرنیته در الگوی صنعتی و تعریفی که از رفاه طبیعی انسان میکند پذیرفته شود، در همه حوزهها بایستی پذیرفته شود. لذا دیدگاه سوم معتقد است چون مدرنیته، اسلامی شدنی نیست، از زیر تا بم قابل قبول نیست و پیشنهاد آن هم «تمدنی اسلامی» است. به همین جهت به شدت با مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی ـ یعنی اینکه دین به نفع مدرنیته قرائت شود و به تعبیر دیگر دین تحریف شود ـ مخالفت میکند هر چند برای آن منطقی درست شود مانند تأویل حسی (هرمنوتیک) یا تئوری قبض و بسط یا دینامیزم قرآن و مانند آنها که اینها همه بمعنای تأویل دین به نفع عینیت است و همان منطق تحریف قرآن و معارف دینی است؛ نه تفسیر معارف دینی. پس دیدگاه سوم مدعی تمدن اسلامی است و خواستار تلاش جدی در این زمینه هستند. این انقلاب سیاسی عظیمی که همه مرزهای دنیا را طی کرده ودنیای مادیت را در چالش جدید قرار داده و موازنه را به نفع مذهب تغییر داده است بایستی نرمافزار خودش را هم در همه حوزهها تولید کند. چرا که با تکیه به نرمافزار تجدد و علم سکولار هرگز نمیتوان تمدن اسلام را پی ریزی کرد و اصولاً صنعت سکولار که صنعت اسلامی نیست.
ـ لزوم مدیریت تحقیقات جهت ایجاد نظام تولید وتوزیع مفاهیم اعتقادی تا مفاهیم کاربردی و ایجاد ساختار مناصب اجتماعی
این نکته قابل ذکر است که سخن این دانشمندان این نیست که صنعت کاملاً تعطیل شود هم چنین سخن آنها نیز از این نیست که بشر به ما قبل تجدد برگردند و به اسب و الاغ و ابزارهای ارتباط قدیم روی بیاورند. بلکه سخن آنها این است که مسیر جریان انقلاب به کدام سو بایستی هدایت شود. آیا میتوان گفت اقتصاد مربوط به دین نیست! یعنی گفته شود که اسلام را حذف کنیم تا علم سخن بگوید! آیا مراد علم و صنعت سکولار است؟! الگوی مطلوب ما در هیچ عرصهای الگوی مطلوب تجدد نیست. اصولاً اشتراک در عناصر در مدل به حساب نمیآید اما اگر یک متغیر در مدل اضافه شود کل خاصیتها به هم میخورد. در هیچ حوزه و عرصهای الگوی مطلوب مشترک وجود ندارد. لذا معتقدند شیب تحقیقاتی بایستی عوض شود.
بنابراین ادعای دیدگاه سوم این است که بایستی ابتداء نظام مفاهیم، از مفاهیم اعتقادی تا مفاهیم کاربردی تولید شده و سپس نظام توزیع هماهنگ و توزین مدارک و آنگاه درجه بندی عوض بشود و سپس ساختار مناصب متناسب با آن درست شود و آنگاه مجاری حسی بشر در زمینه توسعه معنویت کنترل شود؛ لذا آنها پیشنهاد علم جدید و صنعت جدید در الگوی مطلوب میدهند.
ـ لزوم تئوریزه کردن مبانی فلسفه و تولید ادبیات اداره در تمامی سطوح جهت ایجاد تمدن اسلام
معتقدند انقلاب اسلامی در این مرحله بایستی دو کار انجام دهد. اولاً بایستی مبانی فلسفی خود رادر چالشی که قرار گرفته تئوریزه کند. اصولاً یک انقلاب در ابتدای پیروزی، وقتی میخواهد با ادبیات دیگران کشور را اداره کند و موضوع کار خود را هدایت نماید، چون ادبیات دیگران آهنگ اهداف و مبانی آنها را دارد به بن بست بر میخورد؛ آنگاه تعارض بین راهکارها و ایدهها ظهور میکند، عدهای از راهکارها حمایت میکنند و بر ایدهها خط میکشند و میگویند ایدهها علمی نیستند اما عدهای از ایدهها حمایت میکنند و بدنبال ادبیات علمی جدید و زبان جدید علمی برای گفتگو هستند، و میخواهند از زبان تخصصی تا زبان عامیانه جامعه را بر محور ادبیات دین تغییر دهند. پس طرفداران تمدن اسلامی، مدرنیته اسلامی و مدرنیزاسیون را قبول ندارند و معتقد به اصلاح قرائت دینی هم نیستند بلکه میگویند برای بنای تمدن اسلامی بایستی از اصلاح قرائت بشری نسبت به حیات، عالم و انسان شروع شود.
3 ـ استاد حجت الاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی الهاشمی پایه گذار اندیشة جدید
3/1 ـ اعتماد او به لزوم جامعیت دین و عدم کارآمدی الگوهای موجود در حل دردهای بشر
این بزرگ مرد از بنیانگذاران این اندیشه است و حتی یک لحظه در جامعیت و حقانیت دین و در اینکه دین میتواند چنین الگوهایی را به بشر ارائه کند آنهم الگویی که میتواند دردهای مزمن وکهنه بشریت را ـ که این دردها در دوره مدرنیته کهنه تر شده است ـ درمان کند. آیا واقعاً مدرنیته درد آزادی بشر را درمان کرده است؟ ! نرمافزاری کردن بردهداری آیا به معنای ایجاد آزادی است؟! کنترل تصمیم گیری از طریق تصمیم سازی و بدست داشتن مجاری تصمیم سازی جامعه جهانی آیا به معنای توسعه آزادی است؟ یا به معنای بردهداری نفاق میباشد؟ حاکمیت شرکتهای اقتصادی بر همه مناسبات جهانی حتی در توسعه انسانی تا جایی که در مسیر توسعه طبیعی، عواطف انسانی را مثل منابع طبیعی خرج میکنند. ادعا میکنند که مطابق سفارش صورت گرفته آدم میسازند؛ یعنی همانطور که در مهندسی متالوژی یک قطعه با نقطه مختصات خاص میسازند، آدم با نقطه مختصات متناسب با کارخانه و رشد سرمایه (توسعه سرمایه داری) میسازند. البته غرض بحث مهندسی ژنتیک نیست، بلکه بحث توسعه انسانی بر پایه علوم انسانی است. بنابراین آنها مجاری حسی را کنترل میکنند، آنگاه اخلاق میسازند و در نتیجه انسان جدید ایجاد میشود.
3/2 ـ اعتماد ایشان به لزوم تولید تعاریف و معادلات حاکم بر ادارة عالم بر پایه دین
این اندیشمند بزرگ نظرش این بود که انقلاب اسلامی در ابتداء در چالش قرار گرفته و بین ایدههای انقلاب و ادبیات ابتدائی تعارض واقع شده است، عدهای بر اساس این ایدهها روی فلسفه سیاسی انقلاب خط میکشند. فلسفه سیاسی انقلاب یک کلمه بیشتر نیست و آن این که: دین باید عدالت اجتماعی، در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد را تعریف کند، دین باید بر عرصة تعاریف حاکم بر مناسبات جهانی بنشیند و باید تعاریف حاکم بر ادارة عالم را تغییر بدهد. به عبارت دیگر توسعه تعاریف باید بر محور دین و ادبیات دین صورت گیرد؛ نه اینکه بر پایة تعاریف حاکم بر جهان، ساختار مناسبات آن تولید شود. آنگاه ما درون آن ساختار دنبال حق خود باشیم، این «طوفان در فنجان چای» است! و این «آزادی در زندان» است! همان چیزی که امام میفرمودند اسلام باید سنگرهای کلیدی عالم را فتح کند وآن سنگرها فقط سیاسی نیستند بلکه مهمتر از سنگرهای سیاسی، سنگرهای فرهنگی عالم اند. اگر ما نتوانیم تعاریف حاکم بر معادلات جهانی را تغییر بدهیم وتعریف جدید بجای آن بنهیم پس بخاطر چه با دنیا مبارزه کنیم؟! آیا بر سر اینکه من باشم و تو نباشی بجنگیم؟! اگر ادبیات اداره همان است که هست، پس اسلام چه کاره است؟ بر سر چه با دنیا میجنگیم؟!
الحمدالله انقلاب اسلامی به این نقطه رسیده است که تعارض بین ادبیات اداره وفلسفه سیاسی دین تمام شده است و جامعه به خوبی این مطلب را میفهمد. متفکرین میفهمند که یا بایستی ایدهها را بگیریم و یا راهکارها و سازوکارهای عملی را؛ و این نقطه مناسب برای شروع کار است که ما بایستی نرمافزار اداره وادبیات اداره را تولید نمائیم و سپس به دنبال سختافزاری اداره برویم. ما تا نتوانیم سختافزاری و نرمافزاری اداره را تولید کنیم چگونه میتوانیم ادعای تمدن اسلامی کنیم؟! چگونه میتوانیم بگوئیم اسلام در همة حوزهها حرف دارد؟
این اندیشمند بزرگ از کسانی بودند که نسبت به این مطالب میاندیشیدند؛ با اینکه هرگز مورد استقبال قرار نگرفتند و دلیل هم دارد. چرا که وقتی جامعه بخواهد به بلوغ یک اندیشه پی ببرد زمان میبرد وبزرگان هم بایستی نبض جامعه را بگیرند. لذا هیچ توقع و جای گلایهمندی نیست؛ ولی حقیقت این است که این مرد بزرگ از طرف دوستان هم مورد کم لطفی قرار میگرفت، اما مهم این بود که ایشان با صلابت تمام میایستاد. در این اواخر به من میفرمودند: به من میگویند تو مهمل گویی میکنی! آیا سخن مهمل است؟! من میگویم هیچ چیزی نباید بالای دست ائمه طاهرین(ع) باشد، علم عقلی و حسی همه فرو دست معارف اهل بیت (ع) هستند و اصولاً عقل و حس در خدمت وحیاند و من دنبال تولید ادبیات اداره بر این مبنا هستم و بعد میفرمودند: وقتی این مطلب به ذهنم آمد، زیارت امیرالمؤمنین (ع) (غدیریه) را میخواندم که: «و لقد انزل الله تعالی فیک ... لایخافون لومه لائم»[1] خودم از حضرت خجالت کشیدم که وقتی به خانة حضرت هجوم آوردند، حضرت خم به ابرو نیاورد.
3/3 ـ تولید «فلسفه نظام ولایت»، «روش علوم»، «روش استنباط» محصول فکری این مرد بزرگ
لذا این مرد بزرگ با توسل و تفکر توانست فلسفه جدیدی بنام «فلسفه نظام ولایت» تأسیس کند که کارآمدی عینی دارد و میتواند حلقه پیوند اعتقادات و عمل اجتماعی قرار گیرد و بدنبال آن، «روش علوم» را پی ریزی کردند و در این اواخر هم به «توسعه روش استنباط» پرداختند. به هر حال آثار گرانقدری از این مرد بزرگ به جای مانده است که ذخیرهای برای دنیای اسلام و تشیع خواهد بود که امیدواریم در آینده مورد استفاده قرار گیرد انشاء ا...
«...ضرب الله مثلاً کلمة طیبةٍ کشجرةٍ طیبةٍ، اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها حین باذن ربها ...»[2]
پی نوشت:
[1] ـ مفاتیح، زیارت المیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر.
[2] ـ قرآن، سوره ابراهیم، آیات 24 و 25.
* متن فوق سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری در مراسم ترحیم اندیشمند گرانمایه مرحوم علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی(ره) میباشد که در تاریخ 17/12/79 در مسجد الجواد تهران ارائه گشته است.
*منبع: سایت فرهنگستان علوم اسلامی قم
http://www.foeac.ir/
* گفتنی است همه آثار استاد میرباقری و دفتر فرهنگستان علوم اسلامی در فروشگاه موسسه کتاب فردا و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.