loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

نگاه فرهنگستان علوم اسلامی به انقلاب اسلامی

نویسندگان مرتبط : سید محمدمهدی میرباقری | فرهنگستان علوم اسلامی قم

در ابتداء اختصاراً به تبیین رویکرد این مرد بزرگ (حضرت حجت الاسلام والمسلمین حسینی الهاشمی«ره») به مباحث اجتماعی و رهآوردهایی که این رویکرد برای دنیای اسلام داشته است می­پردازم که انشاء الله جامعه ما در آینده با آنها آشنا خواهد شد و از آنها بیشتر بهره­مند خواهد گردید. البته بحث را با یک مقدمه­ای آغاز می­کنم که برای روشن شدن جایگاه اندیشه­های متعالی و بنیادی این عزیز ضروری است.

1 ـ بررسی جریان مدرنیته (تمدن مادی)
1/1 ـ مادی بودن مبادی، مبانی وغایات مدرنیته
یک تحولی در جامعه جهانی و بشری در حدود پنج قرن قبل اتفاق افتاده است که از آن به عنوان «رنسانس یا نوزائی» یاد می­شد. این تحول منشأ پیدایش و شکل گیری تمدنی شده است که جریان تحول اجتماعی آن ـ که محصول این انقلاب است ـ بنام «تجدد و مدرنیته» شناخته می­شود که همه ما کم و بیش با آن آشنا هستیم.
این جریان تجدد، حرکتی است که بر محور انسان شکل گرفته؛ اما نه براساس لایه­های عمیق وجود انسانی بلکه بر محور طبیعت و حس انسان و هدفی جز دستیابی به لذت جوئی حسی در شکل متنوع تر و توسعه یافته تر ندارد. بدون شک این مطلب بر احدی از اهل بصیرت پوشیده نیست که آرمان این حرکت جهانی، به حداکثر رساندن لذایذ حسی بشر می­باشد. طبیعی است مبادی و مبانی هم که بر آن تکیه دارد، اصولی هستند که بر همین جنبة انسانی تکیه می­کنندو آن انسان مداری (اومانیسم)، لیبرالیسم(آزادی از تقیدات معنوی و قدسیات)، راسیونالیسم و تکیه به عقل نقاد و جزئی نگر و خود بنیاد انسان و اعلام استغناء از وحی در همة عرصه­ها و لااقل در حوزة معیشت انسان است.
این اصولی که ذکر شدند، متفکرین و غرب شناسانی که غرب را به خوبی می­شناسند، آنها را گوهر تجدد می­نامند و معتقدند که تجدد غیر از این پوسته محسوس و ملموس قابل اندازه گیری و پیمایش (مانند سد و خیابان و ماهواره و شبکه­های ارتباطی جدید و نظامها و ساختارهای دموکراتیک) بر یک روحی تکیه دارد که روح و جانمایه این تجدد همان تحولات بنیادین انسانی است که در جامعه مغرب زمین اتفاق افتاده است.

1/2 ـ سه رکن اساسی مدرنیته (تمدن مادی)
1/2/1 ـ نظام تولید مفاهیم از علوم پایه تا علوم کاربردی
این تمدن با این مبادی و آن غایات از یک انقلاب هنری آغاز شده که همان هنر معماری و نقاشی است و سپس سخت­افزار و نرم­افزار خودش را تولید نموده است، این تمدن به سه رکن اساسی تکیه دارد: 1 ـ نظام تولید؛ که نظام مفاهیمی متناسب با آن مبادی و غایات بر پایة حس­گرائی تولید کرده است. مفاهیمی که ممکن است به حسب ظاهر متکثر باشند ولی در واقع از یک انسجام برخوردارند؛ بگونه­ای که فلسفه فیزیک و فلسفه حیات به منزلة «اصول عقاید» این نظام مفاهیم جدید هستند. به عبارت دیگر فلسفه فیزیک حسی و فلسفة حیات حسی، به منزلة نظامِ محوری و اصول اعتقادات نظام مفاهیم مدرنیته است. پس این دستگاه تولید، یک نظام مفاهیمی با کارآمدیهای حسی تولید نموده است.

1/2/2 ـ نظام توزیع مفاهیم جهت تعیین کلاسه­های افراد جامعه
آنگاه نظام آموزشی، توزیع و ساختارهای جهانی توزیع آن مفاهیم را ـ از رده­های تخصص و فوق تخصص گرفته تا رده­های ابتدائی ـ تنظیم کرده است. بنابراین یک شبکة تولید و توزیع مفاهیم ـ از مفاهیم محوری و اعتقادی گرفته تا مفاهیم کاربردی و عملی برای ادارة حیات بشر ـ تولید کرده است و سپس متناسب با این نظام تولید شدة مفاهیم و نظام توزیع مفاهیم که علوم با گرایشهای مختلف و کلاسه علوم ـ که هر رده­ای چه عنوانی پیدا کند و فرد چه میزانی از اطلاعات را بداند ـ می­باشند، ساختار توزیع مناصب را درست کرده اند. به این معنا که برای مناصب، موقیتهای علمی تعریف نموده­اند تا مشخص نمایند که هر کسی با این حد از آموزه­های علمی، کدام منصب را می­تواند به عهده بگیرد و در کلاسه چه قواعدی، روابط اجتماعی را فرم دهد.

1/2/3 ـ ایجاد ساختار مناصب اجتماعی بر پایة نظام مفاهیم جهت ساماندهی روابط اجتماعی
بنابراین نظام تولید و توزیع مفاهیم و ساختار مناصب بر محور همان مفاهیم، جهت ساماندهی روابط اجتماعی صورت گرفته است، به دنبال آن بستر و مجاری حسی و سنجشی انسانها و نظام ارزشی جامعه را محدود کرده است. گرچه ممکن است به حسب ظاهر به نظر برسد که این نظام فقط به روابط اجتماعی انسان ختم می­شود ولی اینگونه نیست. یعنی وقتی که ساختار مناصب تعریف می­شود، دقیقاً مشخص می­شود کسی که در منصب یک وزارتخانه می­نشیند یا کسی که معلم یک کلاس است و یا کسی که سفیر است بایستی بر اساس قواعد خاصی روابط خود را تنظیم نماید. قواعد تنظیم روابط اجتماعی، قواعد مدون شده­ای بر پایة همان اصول اعتقادات حسی (فلسفه حسی، فلسفه حیات و فلسفه ریاضی محض) است.

1/3 ـ تغییر نظام ارزشی جامعه و حذف معنویت حاصل جریان مدرنیته
وقتی مجاری حسی بشر کنترل شد، دیگر بسیار مشکل خواهد بود تا بشر بتواند اعتقادات خودش را حفظ کند. البته ممکن است در ابتداء وقتی نظام تولید و ارضاء نیاز اجتماعی وارد می­شود انسان بتواند مقاومت کند ولی وقتی الکتریسیته، شبکه­های ارتباطی، ماهواره، اینترنت وخلاصه این مدل زندگی جدید می­آید مگر می­توان در مقابل آنها مقاومت نمود. چه انسانهایی بودند که مدتها در خانة خویش از لامپ و انرژی الکتریسیته استفاده نمی­کردند ولی مگر به مرور زمان بستر عینی آنها را مجبور کرد تا از این ابزار استفاده نمایند.
به هر حال تجدد وارد زندگی بشر شد و در ابتداء متکی بر روح ماتریالیستی و آن سه اصل شناخته شده (اومانیسم، لیبرالیسم و راسیونالیسم) بود. این تمدن در ابتداء راه، داعیه فراگیری همه عرصه­های حیات بشر را نداشت، بلکه فقط مدعی جدایی دین از سیاست بود. ولی تمامیت خواهی این تمدن، این تفکیک را نقض کرد و طولی نکشید تا پرچمداران اندیشه تجدد ـ چه در جناح لیبرال دموکراسی و چه در جناح سوسیالیسم و کمونیزم ـ روی اصل دیانت و معنویت خط زدند؛ یکی گفت اعتقاد به خدا محصول واژگونگی اوضاع اقتصادی جامعه است لذا اگر اوضاع اقتصادی به روال عادی خود بر گردد، در جامعه آرمانی دیگر خبری از دین نیست. دین زائدة روابط تولید نابهنجار است. هنجار روابط اقتصادی به نفی دین تمام می­شود، یا گفتند دین افیون توده­هاست و دیگری گفت؛ اصل اعتقاد به خدا، اعتقادی ناشی از جهالت و ترس است.

1/4 ـ تحقیر شعار محوری انبیاء (توحید) نقطة اوج مدرنیته و تجدد
من این نقطه را نقطة امتلاء عالم از جور تلقی می­کنم و امتلاء عالم از جور این است که اصل کلمة توحید و شعار محوری انبیاء در جامعه جهانی تحقیر شود. و این نقطه نقطة اوج تجدد است که در آن شعار محوری تجدد تا حدی پیش می­رود که به هر کجا نگریسته شود ـ اعم از محافل روشنفکری و غیر روشنفکری ـ اصل اعتقاد به خدای متعال مایة ننگ است. در همین دانشگاه تهران، یک جوان مسلمان خجالت می­کشید که تنها نماز بخواند و یا حتی بگوید مسلمان است؛ و در مقابل کمونیستها در سالهای 54 و 55 با افتخار سر خود را بالا می­گرفتند با وجود اینکه در کانون تشیع هم بودند. وقتی جوانان مشرق زمین برای تحصیل به اروپا می­رفتند، اسلام خود را مخفی می­کردند. این امر محصول تجددی است که در ابتداء می­گفت کاری با دیانت ندارد و فقط می­خواهد حوزة سیاست را تفکیک کند.
اصولاً «طرح توسعه پایدار» مفهومی غیر از تمامیت خواهی تجدد ندارد چرا که دولت حداکثریِ علم حسی، راهی برای دین باقی نمی­گذارد. مجاری حس و مجاری اندیشة بشر را در فضایی قرار می­دهد که محصول آن توسعه مادیت است. این تمدن به نقطة اوج شکوفائی خودش رسیده است که همان نقطه­ای است که شعار و پرچم محوری آن دائم در حال پیشروی است و در محافل روشنفکریِ جامعه جهانی، دین علامت عقب افتادگی و تحجر معرفی می­شود.

2 ـ انقلاب اسلامی و استراتژی حرکت آن
2/1 ـ انقلاب اسلامی حرکتی از لایه­های باطنی جامعه جهانی علیه تمدن مادی
بدنبال بروز این تمدن، حرکتی از لایه­های باطنی جامعة جهانی علیه این حرکت جهانی اتفاق افتاد که نقطة ظهورش در انقلاب اسلامی است. بی تردید انقلاب اسلامی یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری است، ولی قطعاً تعریف در این حد، ستم در حق آن است. انقلابی که در فاصلة بیست سال مرزهای خود را فتح می­کند و به همه جهان سایه می­افکند و یکی از رقبای جدی خود یعنی سوسیالیزم را شکست می­دهد که بدون تردید مهمترین عامل شکست کمونیزم، انقلاب اسلامی است هر چند ضعف درونی آن و نبود برخی از آزادیهای فردی که غربیها بر آن تکیه می­کند تأثیر داشته است. شاهد گویای این مطلب این است که در سال 57 تمام نهضتهای دنیا ـ غیر از انقلاب اسلامی ـ کمونیستی است. ولیدر سال 58 بعد از فتح لانة جاسوسی حتی یک انقلاب کمونیستی در دنیا وجود نداشت بلکه همة انقلابات مذهبی بودند؛ این امر نقطه شروع فروپاشی و افول قدرت سیاسی شوروی است و از جهت قدرت اقتصادی هم که از اول دچار مشکل بود. کوبا در سال 57 در 17 کشور آفریقایی لشکر داشت و از مبارزات کمونیستی دفاع می­کرد ولی در سال 58 در هیچ جایی لشکر نداشت.
هم چنین انقلاب اسلامی جناح دوم (لیبرال دموکراسی) را نیز در معرض خطر جدی قرار داده است. با این بیان که بعد از فروپاشی شرق، برخی پایان تاریخ را ادعا می­کردند و می­گفتند: حالا لیبرال دموکراسی پیروز شده و تاریخ به مرحلة پایانی خودش رسیده است. یک تئوریسین بزرگ آمریکا ـ که نظریه پرداز شورای روابط خارجی آمریکاست و نظریه او به منزله مبنای عمل روابط خارجی آمریکاست ـ متوجه شد که این چنین نیست بلکه عالم وارد فضای جدیدی می­شود، هویتهای تمدنی شکل می­گیرد وهمین تئوریسین دوره جنگ سرد که تمام جنگ عالم را خلاصه در جنگ مادی بر سر دنیا بین لیبرال دموکراسی و سوسیالیزم می­دید، نظریه «برخورد تمدنها» را مطرح کرد و گفت عالم در شرایط جدیدی قرار گرفته است، به گونه­ای که هویتهای تمدنی و هویت بر محور فرهنگ در حال شکل گیری است و از گسل بین این تمدنها، لبهای خونینی عالم در آینده پدید خواهد آمد. یعنی متوجه شد که محور چالشها در عالم از محور دنیا بر دینی به محور دنیا و خدا منتقل می­شود. عده­ای از روز اول هم با جهانی شدن انقلاب مخالف بودند، ولی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، انقلاب جهانی شده واین امر از دست ما خارج است، چرا که محور حرکت در دست دیگری و از لایه­های عمیق­تر باطن عالم است و آن دستی که این چالش جهانی را ایجاد کرده، دست وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه است که همان دست خدای متعال است.

2/2 ـ افول تمدن مادی در جهان و جهانی شدن انقلاب اسلامی ( تغییر مدرنیته به نفع دین)
انقلاب اسلامی، تمدن مادی غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. قبلاً نیز بیان شد که ظهور یک تمدن بوسیله بروز شعار محوری آن است که به منزلة پرچم آن تمدن می­باشد.
اکنون اصولاً شعار محوری تمدن غرب دیگر در میان جامعه جهانی طرفدار ندارد؛ فوج فوج در داخل مغرب زمین گرایش به معنویت اسلام پیدا می­شود. یعنی دیگر هیچ کسی در دنیا احساس ننگ نمی­کند که بگوید مسلمان است. سیاه پوستان آمریکا که ضعف نژادی نیز دارند در تجمعات خودشان شعار دینی می­دهند. وقتی مغز متفکر هسته­های چریکی کمونیستها دستگیر می­گردد و در تلویزیون نشان داده می­شود، شعار الله اکبر سر می­دهد. این معنایش این است که در موازنة جهانی، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است و عجله­ای هم در کار نیست. جابجایی تمدنها تمام شده است ولی از دید فلسفة تاریخ بدون شک نقطة سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده است. چون شعار محوریش در حال غروب است. همه سروصداهایی که به گوش می­رسد، سرو صدای تمدن در حال عقب نشینی از میدان جامعه جهانی است.

2/3 ـ طرح سه دیدگاه پیرامون استراتژی حرکت انقلاب
حال در خصوص استراتژی انقلاب اسلامی این سؤال مطرح است که انقلاب اسلامی در آینده به چه چیزی نیاز دارد و چه رویه­ای را بایستی در پیش گیرد؟ در این خصوص سه دیدگاه مطرح است:

2/3/1 ـ دیدگاه اول: مدرنیته اسلامی
دیدگاه اول مربوط عزیزانی است که معتقد به «مدرنیته اسلامی» هستند. به این معنا که می­گویند تجدد امری تجزیه پذیر است و لذامی توان خوبیهایش را اخذ کرد آنگاه به آن آهنگ اسلامی بخشید.
ـ رد دیدگاه اول: تجزیه بردار نبودن مدرنیته
دو دیدگاه در مقابل آنها وجود دارد که این دو دیدگاه معتقدند تجدد و مدرنیته تجزیه بردار نیست. چرا که تجدد غیر از جنبه­های کمی و ملموس مانند سد، جاده، خیابان، برق، ماهواره، صنعت و ... حتی غیر از ساختارهای دموکراتیک، روح عمیقتری نیز دارد و آن توسعه انسانی و تحول انسانی است که در مغرب زمین اتفاق افتاده است ولذا توصیه می­شود که بایستی توسعه را از آنجا آغاز کرد و الا مانند ساختن برج از طبقة پنجم است. مگر می­توان تجدد را بدون لایه­های باطنی وعمیق آن وارد کرد. اصولاً غرض از این بحث که می­گویند توسعه سیاسی مقدم است همین مطلب است. یعنی توصیه می­کنند که بایستی از لایه­های باطنی شروع کرد و آن توسعه انسانی است. بنابراین، این دو تفکر مقابل، معتقدند تجدد یک مجموعه است منتهی در عین حال دقیقاً دو نوع تفکراند.

2/3/2 ـ دیدگاه دوم: پذیرش کامل مدرنیته واصلاح قرائت دینی متناسب با جریان مدرنیته
یک تفکر (دیدگاه دوم) می­گوید زیر بنا و روبنای تجدد خوب بوده وتنها راه حیات بشری در سایة مدرنیته است و تنها راه پیش روی انقلاب اسلامی و جامعه ما مدرنیزاسیون می­باشد. وقتی از آنها سؤال می­شود که پس با دین جامعه بایستی چه کار کرد؟ در پاسخ می­گویند: بایستی قرائت دینی اصلاح گردد و حتی این مسئله را بوسیله تئوری­هایی مانند قبض و بسط و نظریه­های هرمنوتیکی، تئوریزه می­کنند. البته تئوری قبض و بسط نمودی از همان نظریه هرمنوتیک و زبان شناسی حسی و تأویل زبانی مغرب زمین است که در قالب ادبیات شرقی ارائه شده است.
پس این اندیشه می­گوید اصولاً نمی­توان مدرنیته راتجزیه کرد. مگرمی شود صنعت و هنر را از اقتضائات خودش تجزیه نمودو اصولاً تجدد از صنعت آغاز نشده است بلکه از توسعه انسانی آغاز گردیده است. لیبرالیزم و قبل از آن اومانیزم، روح تجدداند. انسان مداری همان چیزی است که امروزه در علم حقوق بنام حقوق انسان طبیعی تعریف می­شود و آن، حق در مقابل تکلیف است یعنی انسان حتی در مقابل خدای متعال هم مکلف نیست و این اساس اندیشة سیاسی برخی از روشنفکران مسلمانان نیز می­باشد.

2/3/3 ـ دیدگاه سوم: مردود بودن تمامی مدرنیته، و ایجاد تمدن اسلامی
اما دیدگاه سوم می­گوید تا این قسمت از سخن درست که نمی­توان تجدد را براحتی تجزیه کرد و هرگز دینی شدنی هم نیست بنابراین اسلامی کردن مدرنیته هم تخیلی بیش نیست. اگر مدرنیته در الگوی صنعتی و تعریفی که از رفاه طبیعی انسان می­کند پذیرفته شود، در همه حوزه­ها بایستی پذیرفته شود. لذا دیدگاه سوم معتقد است چون مدرنیته، اسلامی شدنی نیست، از زیر تا بم قابل قبول نیست و پیشنهاد آن هم «تمدنی اسلامی» است. به همین جهت به شدت با مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی ـ یعنی اینکه دین به نفع مدرنیته قرائت شود و به تعبیر دیگر دین تحریف شود ـ مخالفت می­کند هر چند برای آن منطقی درست شود مانند تأویل حسی (هرمنوتیک) یا تئوری قبض و بسط یا دینامیزم قرآن و مانند آنها که اینها همه بمعنای تأویل دین به نفع عینیت است و همان منطق تحریف قرآن و معارف دینی است؛ نه تفسیر معارف دینی. پس دیدگاه سوم مدعی تمدن اسلامی است و خواستار تلاش جدی در این زمینه هستند. این انقلاب سیاسی عظیمی که همه مرزهای دنیا را طی کرده ودنیای مادیت را در چالش جدید قرار داده و موازنه را به نفع مذهب تغییر داده است بایستی نرم­افزار خودش را هم در همه حوزه­ها تولید کند. چرا که با تکیه به نرم­افزار تجدد و علم سکولار هرگز نمی­توان تمدن اسلام را پی ریزی کرد و اصولاً صنعت سکولار که صنعت اسلامی نیست.
ـ لزوم مدیریت تحقیقات جهت ایجاد نظام تولید وتوزیع مفاهیم اعتقادی تا مفاهیم کاربردی و ایجاد ساختار مناصب اجتماعی
این نکته قابل ذکر است که سخن این دانشمندان این نیست که صنعت کاملاً تعطیل شود هم چنین سخن آنها نیز از این نیست که بشر به ما قبل تجدد برگردند و به اسب و الاغ و ابزارهای ارتباط قدیم روی بیاورند. بلکه سخن آنها این است که مسیر جریان انقلاب به کدام سو بایستی هدایت شود. آیا می­توان گفت اقتصاد مربوط به دین نیست! یعنی گفته شود که اسلام را حذف کنیم تا علم سخن بگوید! آیا مراد علم و صنعت سکولار است؟! الگوی مطلوب ما در هیچ عرصه­ای الگوی مطلوب تجدد نیست. اصولاً اشتراک در عناصر در مدل به حساب نمی­آید اما اگر یک متغیر در مدل اضافه شود کل خاصیتها به هم می­خورد. در هیچ حوزه و عرصه­ای الگوی مطلوب مشترک وجود ندارد. لذا معتقدند شیب تحقیقاتی بایستی عوض شود.
بنابراین ادعای دیدگاه سوم این است که بایستی ابتداء نظام مفاهیم، از مفاهیم اعتقادی تا مفاهیم کاربردی تولید شده و سپس نظام توزیع هماهنگ و توزین مدارک و آنگاه درجه بندی عوض بشود و سپس ساختار مناصب متناسب با آن درست شود و آنگاه مجاری حسی بشر در زمینه توسعه معنویت کنترل شود؛ لذا آنها پیشنهاد علم جدید و صنعت جدید در الگوی مطلوب می­دهند.
ـ لزوم تئوریزه کردن مبانی فلسفه و تولید ادبیات اداره در تمامی سطوح جهت ایجاد تمدن اسلام
معتقدند انقلاب اسلامی در این مرحله بایستی دو کار انجام دهد. اولاً بایستی مبانی فلسفی خود رادر چالشی که قرار گرفته تئوریزه کند. اصولاً یک انقلاب در ابتدای پیروزی، وقتی می­خواهد با ادبیات دیگران کشور را اداره کند و موضوع کار خود را هدایت نماید، چون ادبیات دیگران آهنگ اهداف و مبانی آنها را دارد به بن بست بر می­خورد؛ آنگاه تعارض بین راهکارها و ایده­ها ظهور می­کند، عده­ای از راهکارها حمایت می­کنند و بر ایده­ها خط می­کشند و می­گویند ایده­ها علمی نیستند اما عده­ای از ایده­ها حمایت می­کنند و بدنبال ادبیات علمی جدید و زبان جدید علمی برای گفتگو هستند، و می­خواهند از زبان تخصصی تا زبان عامیانه جامعه را بر محور ادبیات دین تغییر دهند. پس طرفداران تمدن اسلامی، مدرنیته اسلامی و مدرنیزاسیون را قبول ندارند و معتقد به اصلاح قرائت دینی هم نیستند بلکه می­گویند برای بنای تمدن اسلامی بایستی از اصلاح قرائت بشری نسبت به حیات، عالم و انسان شروع شود.

3 ـ استاد حجت الاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی الهاشمی پایه گذار اندیشة جدید
3/1 ـ اعتماد او به لزوم جامعیت دین و عدم کارآمدی الگوهای موجود در حل دردهای بشر
این بزرگ مرد از بنیانگذاران این اندیشه است و حتی یک لحظه در جامعیت و حقانیت دین و در اینکه دین می­تواند چنین الگوهایی را به بشر ارائه کند آنهم الگویی که می­تواند دردهای مزمن وکهنه بشریت را ـ که این دردها در دوره مدرنیته کهنه تر شده است ـ درمان کند. آیا واقعاً مدرنیته درد آزادی بشر را درمان کرده است؟ ! نرم­افزاری کردن برده­داری آیا به معنای ایجاد آزادی است؟! کنترل تصمیم گیری از طریق تصمیم سازی و بدست داشتن مجاری تصمیم سازی جامعه جهانی آیا به معنای توسعه آزادی است؟ یا به معنای برده­داری نفاق می­باشد؟ حاکمیت شرکتهای اقتصادی بر همه مناسبات جهانی حتی در توسعه انسانی تا جایی که در مسیر توسعه طبیعی، عواطف انسانی را مثل منابع طبیعی خرج می­کنند. ادعا می­کنند که مطابق سفارش صورت گرفته آدم می­سازند؛ یعنی همانطور که در مهندسی متالوژی یک قطعه با نقطه مختصات خاص می­سازند، آدم با نقطه مختصات متناسب با کارخانه و رشد سرمایه (توسعه سرمایه داری) می­سازند. البته غرض بحث مهندسی ژنتیک نیست، بلکه بحث توسعه انسانی بر پایه علوم انسانی است. بنابراین آنها مجاری حسی را کنترل می­کنند، آنگاه اخلاق می­سازند و در نتیجه انسان جدید ایجاد می­شود.

3/2 ـ اعتماد ایشان به لزوم تولید تعاریف و معادلات حاکم بر ادارة عالم بر پایه دین
این اندیشمند بزرگ نظرش این بود که انقلاب اسلامی در ابتداء در چالش قرار گرفته و بین ایده­های انقلاب و ادبیات ابتدائی تعارض واقع شده است، عده­ای بر اساس این ایده­ها روی فلسفه سیاسی انقلاب خط می­کشند. فلسفه سیاسی انقلاب یک کلمه بیشتر نیست و آن این که: دین باید عدالت اجتماعی، در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد را تعریف کند، دین باید بر عرصة تعاریف حاکم بر مناسبات جهانی بنشیند و باید تعاریف حاکم بر ادارة عالم را تغییر بدهد. به عبارت دیگر توسعه تعاریف باید بر محور دین و ادبیات دین صورت گیرد؛ نه اینکه بر پایة تعاریف حاکم بر جهان، ساختار مناسبات آن تولید شود. آنگاه ما درون آن ساختار دنبال حق خود باشیم، این «طوفان در فنجان چای» است! و این «آزادی در زندان» است! همان چیزی که امام می­فرمودند اسلام باید سنگرهای کلیدی عالم را فتح کند وآن سنگرها فقط سیاسی نیستند بلکه مهمتر از سنگرهای سیاسی، سنگرهای فرهنگی عالم اند. اگر ما نتوانیم تعاریف حاکم بر معادلات جهانی را تغییر بدهیم وتعریف جدید بجای آن بنهیم پس بخاطر چه با دنیا مبارزه کنیم؟! آیا بر سر اینکه من باشم و تو نباشی بجنگیم؟! اگر ادبیات اداره همان است که هست، پس اسلام چه کاره است؟ بر سر چه با دنیا می­جنگیم؟!
الحمدالله انقلاب اسلامی به این نقطه رسیده است که تعارض بین ادبیات اداره وفلسفه سیاسی دین تمام شده است و جامعه به خوبی این مطلب را میفهمد. متفکرین می­فهمند که یا بایستی ایده­ها را بگیریم و یا راهکارها و سازوکارهای عملی را؛ و این نقطه مناسب برای شروع کار است که ما بایستی نرم­افزار اداره وادبیات اداره را تولید نمائیم و سپس به دنبال سخت­افزاری اداره برویم. ما تا نتوانیم سخت­افزاری و نرم­افزاری اداره را تولید کنیم چگونه می­توانیم ادعای تمدن اسلامی کنیم؟! چگونه می­توانیم بگوئیم اسلام در همة حوزه­ها حرف دارد؟
این اندیشمند بزرگ از کسانی بودند که نسبت به این مطالب می­اندیشیدند؛ با اینکه هرگز مورد استقبال قرار نگرفتند و دلیل هم دارد. چرا که وقتی جامعه بخواهد به بلوغ یک اندیشه پی ببرد زمان می­برد وبزرگان هم بایستی نبض جامعه را بگیرند. لذا هیچ توقع و جای گلایه­مندی نیست؛ ولی حقیقت این است که این مرد بزرگ از طرف دوستان هم مورد کم لطفی قرار می­گرفت، اما مهم این بود که ایشان با صلابت تمام می­ایستاد. در این اواخر به من می­فرمودند: به من می­گویند تو مهمل گویی می­کنی! آیا سخن مهمل است؟! من می­گویم هیچ چیزی نباید بالای دست ائمه طاهرین(ع) باشد، علم عقلی و حسی همه فرو دست معارف اهل بیت (ع) هستند و اصولاً عقل و حس در خدمت وحی­اند و من دنبال تولید ادبیات اداره بر این مبنا هستم و بعد می­فرمودند: وقتی این مطلب به ذهنم آمد، زیارت امیرالمؤمنین (ع) (غدیریه) را می­خواندم که: «و لقد انزل الله تعالی فیک ... لایخافون لومه لائم»[1] خودم از حضرت خجالت کشیدم که وقتی به خانة حضرت هجوم آوردند، حضرت خم به ابرو نیاورد.

3/3 ـ تولید «فلسفه نظام ولایت»، «روش علوم»، «روش استنباط» محصول فکری این مرد بزرگ
لذا این مرد بزرگ با توسل و تفکر توانست فلسفه جدیدی بنام «فلسفه نظام ولایت» تأسیس کند که کارآمدی عینی دارد و می­تواند حلقه پیوند اعتقادات و عمل اجتماعی قرار گیرد و بدنبال آن، «روش علوم» را پی ریزی کردند و در این اواخر هم به «توسعه روش استنباط» پرداختند. به هر حال آثار گرانقدری از این مرد بزرگ به جای مانده است که ذخیره­ای برای دنیای اسلام و تشیع خواهد بود که امیدواریم در آینده مورد استفاده قرار گیرد انشاء ا...
«...ضرب الله مثلاً کلمة طیبةٍ کشجرةٍ طیبةٍ، اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها حین باذن ربها ...»[2]

پی نوشت:
[1] ـ مفاتیح، زیارت المیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر.
[2] ـ قرآن، سوره ابراهیم، آیات 24 و 25.

* متن فوق سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری در مراسم ترحیم اندیشمند گرانمایه مرحوم علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی(ره) می‏باشد که در تاریخ 17/12/79 در مسجد الجواد تهران ارائه گشته است.
*منبع: سایت فرهنگستان علوم اسلامی قم
http://www.foeac.ir/

* گفتنی است همه آثار استاد میرباقری و دفتر فرهنگستان علوم اسلامی در فروشگاه موسسه کتاب فردا و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.

چهارشنبه 20 بهمن 1389
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط