loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روابط ایران و آفریقا در گفتگو با دکتر بخشی

«در هیچ دوره ای پس از انقلاب برای رابطه با کشورهای آفریقایی استراتژی نداشته ایم.» این جمله را احمد بخشی عضو هیات علمی مرکز مطالعات آفریقا در دانشگاه تربیت مدرس می گوید. او با علاقه ای شدید به مطالعه مسایل مختلف کشورهای آفریقایی و مقایسه نقش کشورهای مختلف در این قاره پرداخت و سالیان سال را در این زمینه قلم زده است. او واگویه های زیادی در خصوص نگاهی که مطالعات آفریقا و کار در مباحث این قاره را به انزوا کشانده دارد. بخشی آغاز گفت و گوی خود در کافه خبر بررسی تعاملات تاریخی ایران در قاره سیاه را با همین درددل ها آغاز کرد و در خاتمه با مقایسه حضور ایران با چند کشور شامل چین، ترکیه و هند در قاره آفریقا بحث را خاتمه داد.

***
* اولین مواجه ایران با آفریقا به چه زمانی باز می گردد؟
درباره اطلاق‌ نام‌افریقا بر این‌قاره‌، محققان ‌نظرهای ‌متفاوتى ‌ابراز داشته‌اند که ‌از میان ‌آنها دو نظر واجد اهمیت‌است‌: گروهى ‌برآنند که‌ نام‌ افریقا از ریشة واژة فینیقى‌«فرک‌» پدید آمده ‌که ‌به‌ معنای ‌«جداشده‌» از دریای ‌مدیترانه ‌است‌. گروه ‌دیگر بر این ‌عقیده‌اند که‌ افریقا از نام ‌قبیله‌ای‌ بربر با عنوان‌ اوریگ‌، یا افاریک‌، افری‌، افر پدید آمده‌است‌. رومیان‌ در معنای‌ محدودتر، این‌ نام‌ را برای ‌سرزمینى‌ به ‌کار بردند که ‌در قلمرو دولت‌ «کارتاژ» بود. به لحاظ تاریخی ایران در زمان هخامنشیان بخشی از قاره آفریقا (مصر) را در قلمرو خود داشت. پس از ظهور اسلام بخشی از روابط ایران و این قاره در سایه دین مشترک بود. بخش دیگری از ارتباط ایرانیان با کشورهای این قاره با مهاجرت شیرازی ها به شرق آفریقا شکل گرفت و تمدن «کیلوا» را شیرازی ها در آفریقا بنا نهادند.

با وجود این سابقه تاریخی باید جایگاه ایران در آفریقا را در زمان حاضر بررسی کرد. متاسفانه نوع نگاه ما نسبت به آفریقا منفی است. ایران در قاره آفریقا عقبه فرهنگی و تاریخی دارد اما جایگاه کشورمان متناسب با این عقبه تاریخی نیست.

وجود عقبه تاریخی غنی، اشتراک دین اسلام میان ایران و کشورهای آفریقایی و فقدان سابقه استعماری ایران در این قاره همگی بستر حضور ایران در قاره سیاه را فراهم کرده است. همین بسترها باعث شده که کشورهای آفریقایی برای پیشنهاد پروژه هایشان به ایران اولویت دهند. با این حال ارتباط ایران با کشورهای آفریقایی و حضور کشورمان در این قاره اندک است.

* پیش از بررسی ارتباط ایران و آفریقا در دوره پس از انقلاب اسلامی، این سوال مطرح است که در دوره معاصر و به خصوص دوران پهلوی چه نوع ارتباطی میان ایران و آفریقا وجود داشت؟
در دوران قاجاریه ایران تنها در مصر کنسولگری داشت. مصر هم جزء قلمرو عثمانی بود. در زمان پهلوی اول نیز ارتباط زیادی میان ایران و آفریقا وجود نداشت. اما همزمان در دوران پهلوی دوم آغاز استقلال کشورهای آفریقایی را شاهدیم. از این زمان به بعد هویت بین المللی کشورهای آفریقایی لزوم برقراری ارتباط با دیگر کشورها را برای آنها ایجاد کرد.

در سال 1343 اداره ششم وزارت امور خارجه وقت موضوع آفریقا را در دستور کار قرار داد. از این زمان به بعد تلاش می شود که در کشورهای آنگلوفون و فرانکوفون سفارت خانه های ایران تاسیس شود. در میان کشورهای فرانسوی زبان، ساحل عاج و سنگال و در میان کشورهای انگلیسی زبان، کشورهای کنیا و تانزانیا را مد نظر قرار می گیرد که سال 1348 شروع روابط سیاسی می باشد.

در دوران پهلوی دوم نیز روابط با قاره سیاه گسترده نیست به طوریکه تا قبل از انقلاب ایران تنها در 9 کشور آفریقایی سفارت خانه دارد.

عاملی که حضور ما را در آفریقا در دوره پهلوی دوم پر رنگ می کند حضور رضا شاه در این قاره است. او ابتدا به جزیره موریس تبعید می شود و سپس به آفریقای جنوبی می رود. از این زمان به بعد با رفت و آمد خانواده شاه به این کشور آفریقایی ارتباط با قاره سیاه بیشتر می شود.

عامل دیگر همگرایی ایدئولوژیک ایران با برخی کشورهای قاره آفریقا بود. ایران و اتیوپی، سنگال، کنیاٰ، تونس و آفریقای جنوبی در زمره کشورهای غرب گرا در دوره جنگ سرد بودند. ایران و اسرائیل و آفریقای جنوبی نیز سه ضلع مثلث را در حاشیه اقیانوس هند و دریای سرخ در مقابل سوسیالیسم شکل می دهند.

به این ترتیب قاره آفریقا، عملا تا قبل از انقلاب جزء اولویت های سیاست خارجی ایران قرار نداشت.

* در همین مقطع زمانی ازدواج محمدرضا پهلوی با فوزیه که زنی مصری است و ارتباط بالای ایران و مصر را شاهد بودیم. این مساله در روند ارتباط گیری ایران و قاره آفریقا چه نقشی داشت؟
رابطه با مصر را باید جداگانه بررسی کرد هرچند که تاکید دارم در بحث آفریقا کل مجموعه کشورهای آفریقایی به طور همزمان مد نظر قرار گیرند. با این وجود ارتباط با مصر فراز و نشیب داشت. زمانی شاه ایران با دختری مصری ازدواج می کند و اوج روابط را شاهدیم و زمانی دیگر با آمدن جمال عبدالناصر و دیدگاه های سوسیالیستی او روابط ایران و مصر تیره می شود.

* آیا روابط فرهنگی ایران و آفریقا تا قبل از انقلاب محدود به ایران و مصر می شود؟
گستردگی فرهنگی با کشورهای آفریقایی بسیار اندک بود. بیشتر ارتباط فرهنگی ایران با کشورهای شمال آفریقا و کشورهای همسایه مصر مانند تونس و الجزایر بود. دولت بر روابط فرهنگی با مصر تاکید داشت. تولیدات فرهنگی به مراتب بیشتر از سایر کشورهای آفریقایی بود و بر همین اساس حضور فرهنگی مصر در ایران هم بیشتر ملموس بود.

از سوی دیگر مصر کشوری اسلامی است و ارتباط با مصر برای رژیم برای نشان دادن ارتباط با کشورهای سلامی اهمیت دارد.

* به این ترتیب پهلوی نفوذ ویژه ای در قاره آفریقا نداشت. درست است؟
خیر نفوذی نداشت اما همزمان بحث گروه های ازادی بخش ایران مطرح می شود. در این مقطع می بینیم که تاثیر انقلاب الجزایر بر انقلاب ایران کم نیست. بحث اندیشه فرانسو فانون و بر شریعتی کم تاثیر نیست. اما بیشتر موضوعات شامل ارتباطات فرهنگی با مصر است. ایران در همان زمان با آفریقای جنوبی ارتباط سیاسی به مراتب بیشتر از مصر داشت اما خروجی از این ارتباط در ایران را شاهد نیستیم. اما مصر از آنجا که تولید کننده در بخش فرهنگی است، تولیداتش در ایران بیشتر نمود پیدا می کند.

* به این ترتیب می توان گفت که روابط ایران در دوره پهلوی دوم محدود به روابط تعریف شده ایدئولوژیک میان ایران و آفریقای جنوبی، روابط فرهنگی با مصر و روابط تعریف شده دیپلماتیک با 9 کشور آفریقایی بود.

بله آن هم 9 کشوری که گرایش به غرب دارند. در واقع نوع نگاه به کشورهای آفریقایی ایدئولوژیک است و در مقطعی که جمال عبد الناصر در مصر با گرایش های سوسیالیستی می آید روابط ایران با مصر کاهش پیدا می کند. به عنوان مثال در جشن های 2500 ساله نمایندگانی از آفریقا به ایران دعوت می شوند که به غرب گرایش دارند. مثلا از اتیوپی و سنگال دعوت می شود.

همزمان ایران تلاش دارد که در این کشورها پروژه های زیربنایی اجرا کند به عنوان مثال قرار بود در سنگال شهرک صنعتی تاسیس کند. این نوع ارتباطات هم موجود بود اما محدود. چراکه نوع نگاه در روابط با آفریقا ایئولوژیک بود.

* پس از انقلاب فعالیت جنبش های آزادی بخش آفریقا را به محل توجه ایران تبدیل می کند. در این دوره تعامل ایران با کدام کشورهای آفریقایی است و آیا تعامل ایران در سال های اول انقلاب با کشورهای آفریقایی است یا با جنبش ها و نهضت های آزادی بخش؟

هم در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و هم در بخش سیاست خارجی آن اولویت هایی تعیین شده است؛ اولویت اول کشورهای همسایه هستند چراکه عمق استراتژیک هر کشور، همسایگان آن هستند. اولویت دیگر ارتباط با کشورهای مسلمان است. نیمی از اعضای سازمان کنفرانس اسلامی آفریقایی هستند. اولویت سوم ارتباط با کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه یا کشورهای جنوب است. کشورهای آفریقایی در این چارچوب می گنجند. اولویت چهارم هم ارتباط گیری با کشورهایی است که به نحوی نیازهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران جمهوری اسلامی ایران را برآورده سازند.

بر اساس این اولویت ها مندرج در قانون اساسی کشور، ارتباط گیری با کشورهای قاره آفریقا کاملا توجیه پذیر است.

در ابتدای انقلاب نوع نگاه به آفریقا در برخی موارد شامل ارتباط گیری با جنبش های اسلامی بود.

در ابتدای انقلاب اولویت ایران ارتباط گیری با کشورهای خط مقدم شامل زامبیا، زیمباوه، آنگولا و تانزانیا بود که در مقابل آفریقای جنوبی و مخالف رژیم آپارتاید بودند. حتی دو بار رئیس جمهور وقت(آیت الله خامنه ای) به آفریقا سفر کردند و حمایت های مالی نیز انجام شد. علاوه بر این حمایت از جنبش پولیساریو و دیگر جنبش های اسلامی را نباید از یاد برد.

استقلال طلبی کشورهای آفریقایی، مسلمان بودن آنها و پیگیری اهداف انقلاب اسلامی ایران در دیگر نقاط جهان زمینه های ارتباط ایران و آفریقا را فراهم کرد.

در زمان جنگ هم ایران با کشورهای شمال آفریقا ارتباط هایی داشت تا از این کشورهای عربی در مقابل اعراب خلیج فارس که در جنگ عراق علیه ایران بودند، استفاده شود که نمونه بارز آن لیبی قابل ذکر است.

اما به طور کلی پس از انقلاب نیز آفریقا جزء اولویت های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار نگرفت. در دهه اول با بروز بحران های داخلی و سپس جنگ نتوانست به مسائل سیاست خارجی توجه لازم را داشته باشد. در این دوره هر نوع اقدام در عرصه سیاست خارجی در راستای مدیریت جنگ بود.

* در واقع این مقطع نگاه ایران به آفریقا جنبه حمایتی داشته است. در همین مقطع جهاد سازندگی در کشورهای آفریقایی فعال شد.
بله. در زمان تاسیس جهاد سازندگی فعالیت های برون مرزی این نهاد نیز مد نظر قرار گرفت. در همان زمان جهاد سازندگی در تانزانیاٰ سودان و شرق آفریقا وسپس در غنا و بعضی از کشورهای غرب آفریقا فعالیت هایی داشت. این نهاد تلاش داشت در عین توسعه الگوی انقلاب اسلامی، اقدامات سازندگی و عمرانی را هم دنبال کند. این نهاد ارائه یک چهره مثبت از جمهوری اسلامی ایران را در بین کشورهای آفریقایی مد نظر داشت. در ارزیابی فعالیت های جهاد سازندگی در دهه اول اینگونه گفته می شود که آنها در آن مقطع چندان اقتصادی نشده بودند و صرفا با خلوص به فعالیت می پرداختند اما دهه هفتاد برای جهاد صرفه اقتصادی فعالیت هایش مد نظر قرار گرفت.

* پس از جنگ در دوران سازندگی و دولت آقای هاشمی رفسنجانی آیا ایران توانست حضور جدی خود را در قاره آفریقا توسعه دهد؟
در دوره سازندگی همزمان بحث سازندگی با نگاه اقتصادی و بازسازی خسارات ناشی از جنگ در اولویت قرار گرفت. در سیاست خارجی هم اولویت های کشور اولویت های منطقه ای شد. به نظر می رسد در این دوره سیاست نه شرقی و نه غربی جای خود را به سیاست شمالی - جنوبی داد. به این معنا که با فروپاشی اتحاد شوروی کشورهای شمالی مستقل شکل گرفت و ارتباط با آنها برای ایران اهمیت یافت و همزمان تلاش می شد نوعی تنش زدایی با کشورهای حوزه خلیج فارس پیگیری شود.

این سیاست منطقه ای شمالی و جنوبی را برای ایران شکل داد. در این میان آفریقا بازهم در اولویت های سیاست خارجی ایران جای نگرفت هر چند به این معنا نبود که اقداماتی در خصوص توسعه ارتباط با کشورهای آفریقایی انجام نگرفت. بسیاری از زیرساخت های ارتباط با قاره آفریقا در همین زمان پایه ریزی شد.

حضور ایران در همین دوره در آفریقا نهادیه شد. فعالیت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در آفریقا و رایزنی های فرهنگی ایران و کشورهای آفریقایی از همین زمان آغاز شد. فعالیت هلال احمر، ایجاد کیلنیک های پزشکی و حضور صندوق توسعه صادرات در کشورهای آفریقایی در همین زمان (در دولت دوم هاشمی رفسنجانی) انجام شد.

اما باید گفت که تمرکز دولت بر مسائل داخلی اجازه نمی دهد که آفریقا در اولویت های سیاست خارجی ایران قرار گیرد. در همین زمان حتی تلاش می شود به نوعی سیاست تنش زدایی با غرب هم پیگیری شود.

از سوی دیگر ذهنیت اقتصادی کارگزاران و تلاش برای ارائه یک الگوی اسلامی موفق از ایران باعث شد که بهبود روابط با دیگر کشورها و سیاست نگاه به شرق شکل گیرد. در همین زمان دولت متوجه آفریقا شد.

توجه دولت های ایران به قاره سیاه همواره تحت تاثیر دو عامل بود: بالا و پایین رفتن قیمت نفت و تنش یا روابط حسنه با غرب.

در دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی مساله میکونوس باعث تنش ایران و غرب شد و نهایتا ایران را متوجه آفریقا کرد. در همین زمان سفارت خانه های ایران در آفریقا از 9 سفارتخانه به 20 سفارتخانه افزایش یافت. اکنون این تعداد در دولت آقای احمدی نژاد به 27 سفارتخانه رسیده است. طرح ایجاد رایزن های بازرگانی در کشورهای آفریقایی نیز در همین زمان مطرح شد اما در اواخر دولت آقای خاتمی اجرایی شد.

کمک های انسان دوستانه به کشورهای آفریقایی نیز در این دوره افزایش یافت. ارتباطات فرهنگی نیز رو به گسترش گذاشت.

با این وجود در دوران سازندگی نیز ارتباط با قاره آفریقا در اولویت سیاست خارجی ایران قرار ندارد. در این دوره سفر مقامات ایران به قاره آفریقا بسیار محدود بود. سال 1375 کمتر از یک سال مانده به پایان دولت سازندگی، آقای هاشمی به آفریقا سفر می کند؛ این سفر متاسفانه دیر انجام شد. هر چند در این سفر بازدید هایی از چند کشور انجام شد و حتی موافقت نامه صلح سودان و اوگاندا تا حدودی با وساطت ایران امضا شد اما تاکید بر این است که این نوع فعالیت ها اندک و در یک کلمه دیر هنگام بود. به طوریکه آقای هاشمی در بازگشت از سفر اذعان می کند که متاسفانه این سفر دیر انجام گرفت.

آقای هاشمی پس از دوران ریاست جمهوری خود نیز در یک جلسه ای تاکید کرد که «آفریقا تنها فضای تنفسی ایران است.» علت این تاکید آن بود که ایران در دوران سازندگی حتی در توسعه روابط با کشورهای آسیای مرکزی و همسایگان به عنوان یک اولویت چندان موفق نبود.

* در دوره آقای خاتمی آیا این «فضای تنفس» مورد توجه قرار گرفت؟
متاسفانه دولت های ایران هیچ کدام به دست آوردهای دولت قبل از خود توجهی ندارند و این یک آسیب بزرگ برای منافع ملی ما می باشد. دولت آقای خاتمی رویکرد فرهنگی به مسائل را جایگزین نگاه اقتصادی دولت سازندگی کرد. در این میان باز هم قاره آفریقا جزء اولویت های سیاست خارجی ایران نیست.

با آمدن آقای خاتمی ذهمیت کارگزاران کشور از اقتصادی به فرهنگی تغییر می کند و در عین حال قیمت نفت به شدت کاهش می یابد. در این شرایط ارتباط با غرب دنبال می شود. افزایش فشار اقتصادی دولت را متوجه داخل می کند و بسیاری از سفارتخانهها و نمایندگی ها در خارج از کشور در این مقطع بسته می شود که این موضوع شامل قاره افریقا نیز می گردد.

در دهه 70 این تصور در میان کشورهای آفریقایی شکل گرفت که بسته شدن سفارتخانه های ایران در کشورهایشان تحت تاثیر فشارهای اقتصادی نشانه بی اهمیتی جمهوری اسلامی ایران به قاره آفریقاست.

در آن زمان استراتژی مشخصی برای توسعه ارتباط با آفریقا وجود نداشت و همچنان نیز جای این استراتژی خالی است. حتی آقای متکی در ابتدای کار دولت نهم معتقد بود که برای توسعه ارتباط با کشورهای آفریقایی استراتژی جنوب- جنوب در حال تدوین است اما هنوز پس از پنج سال این استراتژی موجود نیست.

سفر آقای خاتمی به آفریقا هم در سال پایانی دوران ریاست جمهوری ایشان انجام گرفت. ایشان نیز در پایان سفر از بی توجهی به آفریقا اظهار تاسف کرد. امل به نظرم این تاسف دیگر از آقای خاتمی پذیرفته نیست زیرا که تجربه دولت آقای هاشمی رفسنجانی را داشتند. پس از بازگشت آقای هاشمی رفسنجانی از آفریقا در سال 1375 ایده ایجاد" ستاد آفریقا" شکل گرفت اما اجرایی نشد. اجرای این ایده را در زمان آقای خاتمی شاهد بودیم. این شورا خروجی محسوسی نداشت اما همین شورا در دولت نهم به سطح ستاد نزول یافت و عنوان آن به" ستاد کمک های توسعه ای و آفریقا" تغییر کرد.

اما با اوج گیری بحران دارفور ارتباط های تهران و خارطوم افزایش یافت
در دوره آقای خاتمی تلاش وزارت خارجه کاهش دامنه بحران دارفور در سودان بود. آقای خاتمی در این دوره به سودان رفت و وزیر امور خارجه بازدیدی از دارفور داشت. ایران تلاش هایی را در راستای صلح منطقه بین کشورها انجام داد اما چندان موفقیت آمیز نبود.

به دولت نهم و ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد می رسیم. در این دوران بیشترین سفرهای مقامات کشور به قاره آفریقا را شاهدیم و شرایط نشان می دهد که کشورهای آفریقایی در اولویت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. اما در همین دوران با فرودهایی در روابط با قاره سیاه مواجه می شویم که بی سابقه است. این دوران را در ارتباط با کشورهای آفریقایی چطور می بینید؟
آقای احمدی نژاد پس از کسب رای اعتماد برای دولت خود از مجلس بلافاصله در مصاحبه ای اعلام می کند که دو اصل را در اولویت دارد: اول تغییر ساختار وزارت نفت و دوم همکاری های جنوب- جنوب.

سیاست اعلام شده از سوی دولت با عنوان سیاست تعامل سازنده معرفی می شود. دولت نهم در همین حال استراتژی تهاجمی را تشریح می کند و معتقد است که نمی خواهد به مانند دولت اصلاحات به بسیاری از مسائل بله بگوید و تابع سیاست های غرب باشد بلکه ایران حرف برای گفتن دارد. دولت در این زمان تلاش دارد که به عمق استراتژیک غرب وارد شود و در این میان آفریقا و آمریکای لاتین اهمیت پیدا می کند.

در این دوران تنش با غرب و افزایش قیمت نفت ایران را به همکاری های جنوب- جنوب و توسعه ارتباط با کشورهای آفریقایی سوق داد. روابط ایران با آفریقا بسیار توسعه یافت. همزمان در کومور آقای «عبدالله سام بی» بر سر کار آمد. او تحصیل کرده ایران در قم است.

تعداد سفارتخانه های ایران در آفریقا افزایش یافت. فعالیت کمیته امداد ایران در کشورهای آفریقایی از جمله کومور با موفقیت توسعه یافت. روابط ایران با گامبیا هم شکل می گیرد. آقای احمدی نژاد در سال اول ریاست جمهوری خود و به عنوان اولین سفر خارجی خود به آفریقا سفر می کند. رئیس جمهور برای شرکت در اجلاس اتحادیه آفریقا به گامبیا می رود. چند سفر بعد از آن نیز انجام می شود که بیشتر به کشورهای غرب آفریقاست. علاوه بر این سفر به کشورهای سودان، کنیا، جیبوتی، کومور و الجزایر را به این لیست اضافه کرد.

پس از 5 سال کاملا مشخص می شود که سیاست های ایران در آفریقا اعلامی است نه اعمالی. روابط ایران و آفریقا در این دوره به لحاظ سفر مقامات و رفت و آمد هیات ها بهبود یافت و یادداشت تفاهم هایی به امضا رسید.

دولت در عین حال به تمام نهادهایی که با قاره آفریقا همکاری داشتند اعلام کرد که سطح روابط خود را از وضعیت موجود یک درجه ارتقا دهند. به عنوان مثال در وزارت خارجه، اداره کل آفریقا به معاونت آفریقا تبدیل شد.

اما به علت ذهنیت منفی نسبت به آفریقا در داخل ایران تنها ابراز علاقه برای توسعه همکاری ها با قاره آفریقا صرفا در سطح رئیس جمهور و دولت باقی ماند.

فقدان استراتژی در رابطه با قاره آفریقا و تنش ایران با غرب موجب شد که توسعه همکاری با کشورهای قاره سیاه در سایه حل و فصل این تنش ها قرار گیرد. سفر به آفریقا از سوی مقامات نیز در این دوران برای کسب حمایت و رای آنها از فعالیت های هسته ای کشور و موضوع حقوق بشر در ایران بود که این خود بخشی از سیاست خارجی کشورها است اما باید توجه داشت که دیگر ابعاد روابط را تحت تاثیر قرار ندهد.

در سال های84 و 85 روابط ایران و قاره آفریقا به لحاظ تجاری افزایش داشت اما از سال 86 تاکنون روابط اقتصادی ایران و آفریقا تحت تاثیر بحران اقتصاد جهانی و سپس تحریم های بین المللی علیه ایران کاهش یافت.

فقدان استراتژی و زیرساخت های مورد نیاز برای توسعه همکاری ها با کشورهای آفریقایی مانع از آن شد که به واقع این توسعه همکاری در دولت نهم هم به منصه ظهور برسد. اکنون بسیاری از طرح های ایران در آفریقا به علت آنکه از حمایت ها ی دیگر بخش ها برخوردار نبود، نیمه کاره باقی مانده است. تاجران ایران برای فعالیت در آفریقا با مشکلات بسیاری مواجه هستند.

در یک جمله باید گفت که سیاست اعلامی حداکثری و اعمالی حداقلی حاصل کار دولت در پنج ساله اخیر در قبال قاره آفریقا بوده است.

* آقای بخشی! نقاط ضعف ایران در توسعه روابط با قاره آفریقا را اگر خواسته باشید اجمالا بررسی کنید به چه نکاتی اشاره خواهید کرد؟
ذهنیت منفی ایرانی ها نسبت به آفریقا، جایگاه اندک و منفی مسائل آفریقا در بخش رسانه ای ایران، تعاملات بسیار کمرنگ ایران و کشورهای آفریقایی علی رغم سابقه تاریخی ایران در این قاره، عدم تدوین استراتژی مشخص در مورد توسعه همکاری ها با آفریقا، عدم هماهنگی میان نهادهای مربوط به آفریقا در سیاست خارجی، فقدان زیرساخت های لازم برای حضور فعال و موثر در آفریقا، سیاست اعلامی حداکثری و اعمالی حداقلی به این معنا که از ابتدای انقلاب تاکنون 400 یادداشت تفاهم و موافقت نامه میان ایران و کشورهای آفریقایی امضا شده که بسیاری از بندهای آن عملیاتی نشده است که این خود هم در حال حاضر و هم در آینده می تواند برای حضور ما در این قاره ایجاد مشکل نماید. اهمیت این موضوع در سالهای اخیر به نحوی بوده است که در کمسیون های مشترک و یاداشت تفاهم ها یک بند برای اجرایی شدن قولها و تعهدات قبلی آورده شده است. برای مثال بسیاری از ابعاد روابط ایران و سودان و تانزانیا در کمیسیون های مشترک اقتصادی مربوط به چانه زنی هایی است که برای تصویه کمک های ایران در ابتدای انقلاب به این کشورها صورت می گیرد. اکنون دولت ها ی افریقایی در هزاره جدید و از سال 2000 به بعد توسعه همکاری ها با قاره آفریقا را بر اساس طرح نپاد( مشارکت نوین برای توسعه آفریقا) و طرح توسعه هزاره پیش می برند. در این شرایط کشورها با هم مقایسه می شوند و صحنه، صحنه حرف نیست بلکه عمل ملاک است.

* ضروری است که برای مشخص شدن جایگاه و نفوذ ایران در قاره آفریقا، مقایسه ای میان عملکرد کشورمان با کشورهای موفق و پیشرو در این قاره ارائه شود. در این خصوص ارزیابی شما چیست؟
بیشترین مقایسه را می توان میان ایران و چین یا ایران و ترکیه داشت. هر چند که مقایسه چین با ایران در آفریقا ممکن است از نظر بسیاری از کارشناسان چندان متجانس نباشد اما در مقایسه بحث روشها مد نظر است. در مورد چین باید گفت که در سال 2000 مبادلات تجاری این کشور با آفریقا 10 میلیارد دلار بود. مقامات این کشور به این نتیجه رسیدند که از این سال به بعد هر سه سال یک بار اجلاس تحت عنوان "کنفرانس همکاری های چین و آفریقا" را برگزار کنند. آخرین دور این اجلاس در سال 2009 در شرم الشیخ بود و مقرر که در سال 2011 نشست مقدماتی در سطح وزرا در پکن برای نشست اصلی در سال 2012 برگزار شود.

در این نشست ها برای روابط با آفریقا برنامه ریزی شد. چینی ها در دهه 60 و 70 میلادی با آفریقا روابط ایدئولوژیکی داشت اما پس از حادثه میدان تیان آن من که غرب چین را کنار زد، و با موضوع حقوق بشر فشارهایی را به این کشور وارد کرد، چینی ها به فکر توسعه روابط با کشورهای آفریقایی در تمام ابعادافتادند. از آن سال به بعد حجم مبادلات اقتصادی چین با آفریقا افزایش یافت. چین هم به لحاظ اقتصادی و هم سیاسی و بین المللی بروی کشورهای آفریقایی سرمایه گذاری کرد. در بعد سیاسی و بین المللی چین، آفریقا را به عنوان یک بلوک در نظر گرفت و امتیازاتی را کسب کرد. علاوه بر فشارهای بین المللی بر چین، باید رشد اقتصادی چین و نیاز به مواد اولیه، بازار فروش کالاهای چینی و از همه مهمتر بحث دستابی به نفت ارزان و تنوع بخشی به کشورهای وارد کننده را از دیگر دلایل گسترش روابط این کشور با قاره افریقا ذکر کرد.

در مقایسه ایران از سال 81 و 82 موضوع کنفرانس اقتصادی ایران و آفریقا را آغاز کرد. در واقع می توان گفت که ایران زودتر از ترکیه و تقریبا همزمان با چین رویکرد توسعه روابط با آفریقا را آغاز کرد. چین در سال 2006 حجم مبادلات اقتصادی خود با آفریقا را به 55 میلیارد دلار رساند و اعلام کرد که این رقم را تا سال 2009 به 100 میلیارد دلار برسانند. اما آنها این رقم را در سال 2008 به 8/106 میلیارد دلار رساندند. اما هم اکنون حجم مبادلات غیر نفتی ایران زیر یک میلیارد دلار( در حدود 700 میلیون دلار) می باشد و قرار بود در کنفرانس همکاریهای اقتصادی ایران و آفریقا در اوایل دهه هر دو سال این کنفرانس برگزار گردد که متاسفانه از طرف وزارت خارجه پیگیری نشد که شاید مهم ترین دلیل تاخیر آن روی کار امدن دولت جدید بود. در دولت آقای احمدی نژاد هم جناب آقای متکی از سال 2008 هر سال اعلام کرده اند که امسال سال افریقا است و قرار است که نشست سران ایران و افریقا برگزار گردد اما متاسفانه در سه سال گذشته تنها شاهد اجلاس هم اندیشی ایران و افریقا در شهریور امسال بودیم که ان هم به گفته بسیاری از کارشناسان در راستای نشست سران نمی باشد و نشستی جداگانه از چارچوب اجلاس سران است. این در حالی است که اگر قرار است اجلاسی موفق در سطح سران برگزار گردد باید توجه داشت که قبل از ان باید اجلاس کارشناسان و وزرا خارجه ، اقتصاد و ... برگزار شود تا راههای همکاری و گسترش روابط را بررسی کرده و تفاهم نامه هایی رابرای اجلاس نهایی آماده نمایند و اگر این رخ ندهد تنها بر تعداد تفاهم نامه های طرفین اضافه می گردد و ممکن است شرایط اجرا همانند بسیاری از تفاهم نامه ها فراهم نباشد و در تنهایت موجب کاهش روابط گردد. این نکته را نیز مد نظر داشته باشید که ایران بر اساس مصوبه اتحادیه آفریقا شریک استراتژیک این قاره محسوب می گردد.

در مقابل، چینی ها در آفریقا به صورت کلونی کار می کنند و این گروهها، هر چه در توسعه تجارت موفق تر باشند از تسهیلات بیشتری برخوردار خواهند شد.

استراتژی چین در آفریقا بی توجهی به مسائل داخلی کشورهای آفریقایی و تمرکز بر توسعه روابط اقتصادی است. مدل چینی توسعه در آفریقا بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفته است.

چین بر خلاف ایران تنها به دادن وعده محدود نمی شود. و نتایج فعالیت های خود را بر داشت می نمایند. بر اساس آخرین آمار در سال 2010 ،حجم مبادلات اقتصادی چین و قاره آفریقا به 120 میلیارد دلار رسیده است.

کشورهای آفریقای نیز در جهان امروز بر طبق منافع خود عمل می کنند و زمانی که کمک های برخی کشورهای بسیار قابل توجه است، به سوی آن کشورها سوق پیدا می کنند. از سوی دیگر چین نیز از منابع نفتی و دیگر منابع آفریقا به سود خود استفاده می کند. هزینه یک بشکه نفت در چین بین 12 تا 24 دلار هزینه دارد اما همان بشکه نفت در آفریقا برای چین بین 3 تا 10 دلار هزینه دارد. چین با سرمایه گذاری در آفریقا برای منابع انرژی خود تنوع بخشی ایجاد می کند. این کشور در سودان مشغول استخراج نفت است. با تمام کشورهای آفریقایی ارتباط دارد و در 48 کشور آفریقایی سفارتخانه و نمایندگی دارد. چین در بحث همکاری های آموزشی و فرهنگی نیز اقدام به مبادله استاد و دانشجو، تاسیس مدارس کنفوسیوس و تدریس زبان چینی و... در کشورهای آفریقایی کرده است.

اما ایران در بحث آموزشی در کشورهای آفریقایی در قالب سازمان مدارس علمیه خارج از کشور تنها به آموزش مسائل دینی می پردازد اما وزارت علوم در تبادل استاد و دانشجو منفعل است. اقدامات آموزشی ما تک بعدی است و باید در کنار آموزش های دینی، به آموزش نیازهای فنی، مهندسی ، پزشکی و... این قاره توجه کرد.

از سوی دیگر ترکیه در کشورهای آفریقایی در بخش آموزشی سالانه دو هراز دانشجوی آفریقایی را تربیت می کند. یا چین اعلام کرده که ظرف مدت سه سال حدود بیست هزار دانشجوی آفریقایی را تربیت خواهد کرد و علاوه براین اموزشهای کشاورزی، دوره های کوتاه مدت فنی، پزشکی و غیره را باید به این لیست اضافه کرد. از اواخر دهة 1980 مبادلات تجاری بین شرکت‌های خصوصی ترکیه و طرف آفریقایی شروع شد. در اوایل سال 1998 دولت ترکیه، برنامه‌ایی را تحت عنوان بازگشایی به سوی آفریقا را اعلام کرد. در دهة 1990 منافع ترکیه در آفریقا به سرعت افزایش یافت و در سال 2000 ترکیه، آرزو گشایش درها برای آفریقا به یک واقعیت تبدیل شد و توسط دولت دوره‌ای برای اجرایی کردن آن اعلام شد. در سال 2003 استراتژی ترکیه در مورد توسعه روابط اقتصادی با آفریقا تدوین شد و به دنبال آن آفریقا سال 2005 را سال آفریقا اعلام کرد و که این خود ناشی از سیاست‌های جهانی شدن اعلام گردید. در سطح روابط بین دولتی منافع دولت به 2 بخش سیاسی و اقتصادی تقسیم گردید. ترکیه با اعلام اینکه نفوذ اقتصادی کشور می‌تواند بر عرصه نفوذ سیاسی آن کشور در کشور دیگر تاثیرگذار باشد شروع به فعالیت در قاره آفریقا کرد.

از سال 2003 همکاریهای تجاری و اقتصادی بین ترکیه و آفریقا در حال رشد بوده است حجم مبادلات تجاری ترکیه و قاره آفریقا تا سال 2003 4/5 میلیارد دلار (1/2 درصد از کل تجارت ترکیه با جهان) بود و در همان سال تلاش‌هایی صورت گرفت که این رقم به 3 درصد افزایش یابد در سال 2005 این رقم به 10 میلیارد دلار افزایش یافت و این رقم در سال 2006 به 8/12 میلیارد رساند که این رقم افزایش 120 درصدی را نشان می‌دهد. میزان صادرات ترکیه به آفریقا از 1/2 میلیارد دلار در سال 2003 به 1/9 میلیارد در سال 2008 و میزان واردات از 3/3 میلیارد در سال 2003 به 8/7 میلیارد دلار در سال 2008 افزایش یافت. یعنی حجم تجارت از 4/5 میلیارد به 9/16 میلیارد دلار رسید. این در حالی است که حجم تجارت ترکیه و آفریقا در سال 1994، 7/1 میلیارد دلار بود.

قراردادهای سرمایه‌گذاری ترکیه و آفریقا در سالهای اخیر در حال افزایش است ترکیه از سال 1972 تا 2008، 532 پروژه ساختمانی را در این قاره به ارزش 24 میلیارد دلار معادل 6/19 درصد کل قراردادهای خارجی ترکیه را به اجرا درآورده‌اند. که نمونه این تاسیسات می‌توان به ساخت بزرگراه، ساختمان‌های دولتی، تاسیسات نظامی،‌بیمارستان، سکونت‌گاهها، شهرک صنعتی باشد، سیستم‌های تصفیه آب و ساخت بنادر و مجموعه‌‌های صنعتی در این قاره نام برد از این تعداد به تنهایی 347 پروژه در لیبی و 85 پروژه در الجزایر به اجرا در آمده است و دیگر پروژه‌ها در جیبوتی، گامبیا، غنا، کنیا، سیرالئون، اتیوپی و نیجریه به اجرا در آمده است.

حجم کمک‌های خارجی این کشور به 714 میلیون دلار رسید که جمع آن با گسترش بخش خصوصی به رقم 7/1 میلیارد دلار می‌رسد که این کشور را در رده کشور‌های کمک‌کننده مهم جهان قرار داده است.

ترکیه هم در آفریقا اقدام به توسعه زیرساخت ها کرده است. این کشور به نحوی با آفریقا همسایه است. قاره آفریقا آن سوی دریای مدیترانه است. بخش های از شمال آفریقا پیشتر تحت تسلط امپراطوری عثمانی بود. اکنون وزیر خارجه ترکیه آقای داوود اوغلو در قالب استراتژی نئوعثمانی گرایی تلاش دارد با کشورهایی که در قلمرو امپراطوری عثمانی قرار داشتند، ارتباط کشورش را توسعه دهد.

ترکیه با کشورهای شمال آفریقا، مصر، الجزایر، تونس و مراکش روابط بسیار خوبی دارد. این کشور در راستای تنوع بخشی به سیاست خارجی خود در آفریقا تلاش می کند. در زمانی که عضو غیر دائم شورای امنیت بود در خصوص کشورهای آفریقایی بسیار تلاش کرد و توانست خود را به عنوان قدرت منطقه ای مطرح کند. این کشور سفارتخانه های گسترده ای را در آفریقا تاسیس کرده است. مقامات ترک اعلام کردند که تا سال 2012 حجم روابط خود را با کشورهای آفریقایی به سی میلیارد دلار خواهند رساند. اکنون حجم روابط ترکیه و قاره آفریقا بیست میلیارد دلار است. این در حالی است که نفت سهم اندکی در این حجم از روابط دارد.

هند نیز در بخش نرم افزاری و اینترنتی در آفریقا بسیار قوی است. و در بخش تقویت زیرساختهای آموزشی های اینترنتی و دولت الکترونیکی فعالیت دارد. این کشور توانسته است حضور هندی های ساکن آفریقا(نزدیک دو میلیون هندی در آفریقای جنوبی ساکن هستند) استفاده لازم را ببرد. هند به عنوان یک قدرت نوظهور در حال پشبرد پروژه های مختلف و کلان در قاره آفریقاست. هندی ها کشورهای غرب اقیانوس هند را همسایگان خود می داند و تلاش دارد که امنیت هند را به امنیت این منطقه پیوند بزند.

هند در راستای تحقق اهداف خود در شورای امنیت و سازمان های بین المللی اقدام به تاسیس یک سازمان منطقه ای با برزیل و آفریقای جنوبی کرده است. این سازمان ایبسا( (IBSAنام دارد و یک سازمان منطقه ای است و تلاش دارد در مقابل کشورهای شمال، صدای جنوب باشد. اکنون همکاری های منطقه ای بر اساس هویت ها و منافع مشترک شکل می گیرد ونه تنها اصل همسایگی.

اکنون رقبای ایران نسبت به حضور ایران در قاره سیاه بسیار هوشیار هستند. وجود برخی موانع اجرایی و تصمیم گیری موجب می شود که عرصه برای فعالیت رقبای ما در قاره آفریقا باز شود. در همین زمینه مقامات رژیم صهیونیستی پس از آخرین سفر رئیس جمهور ایران به این قاره سفر داشتند و تلاش کردند حضور ایران را در این قاره مخرب نشان دهند.

دولت در کنار اجرایی کردن به وعده ها باید زیرساخت های لازم ایجاد خطوط هوایی منظم، خطوط کشتیرانی، پوشش بیمه ای و خدمات بانکی و...را به عنوان بخشی از اصول اولیه حضور اقتصادی ایران در این قاره فراهم کند و گرنه حتی با حضور تجار و برنده شدن در بسیاری از پروژه ها به دلیل عدم وجود زیر ساختها و عدم حمایت داخلی، آنها نتوانسته اند، موفقیتی در این قاره کسب نمایند. امید است با تدوین یک استراتژی مدون، شاهد تعریف جایگاه و نقش این قاره در سیاست گذاری و کانون توجه دولتمردان باشیم ومتناسب با درصد اهمیت برای آن برنامه ریزی نماییم. این تاکید به این معنی نمی باشد که به دیگر مناطق توجه ننماییم بلکه اگر ما خواسته باشیم در راستای سیاست دیپلماسی تعامل سازنده فعالیت نماییم می بایست به تمام مناطق( با توجه به وزن و اهمیت) توجه داشته یاشیم و نگاه به مناطق با تحت تاثیر تغییر دولتها قرار نگیرد.

منبع: سایت خبر انلاین

پنجشنبه 21 بهمن 1389
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط