هنوز هم بسیاری از اهالی شعر و ادب کشور نمیدانند حمیدسبزواری، نامی مستعار برای حسین ممتحنی، شاعر انقلاب است اما کوچک و بزرگ با کلمه کلمه سرودهای «خمینی ای امام»، «الله اکبر»،«این بانگ آزادی است»، «برخیزید ای شهیدان» و «ای مجاهد شهید مطهر» زندگی کردهاند و پس از 30 سال هنوز هم شنیدن این شعرها حال و هوای روزهای انقلاب، روزهای گذشت و شهادت را در دل زنده میکند. تعریف شعر انقلاب را باید از زبان شاعر انقلاب در گفتگو با خبرگزاری فارس، شنید.
*تعریف شما از شعر انقلاب چیست؟
شعر انقلاب، شعر دگرگونی جامعه است. شاعر باید به چیزهایی بپردازد که مردم به آن دسترسی ندارند در آن زمینه شعر بگوید، مردم را آگاه کند و نتیجه این آگاهی تلاش برای دگرگونی فکر و اندیشه مردم است.
شاعر وقتی در تنگنا قرار میگیرد و همه درها را به روی خود و مردمش بسته میبیند، مقابل نارواییها زبان به اعتراض باز میکند و این اعتراض در شعرش منعکس میشود. آرمانخواهی، توجه به مسائل عاطفی و انسانی و مبارزه با ستمگری از ویژگیهای شعر انقلاب است. معنی شعر انقلاب در خودش نهفته است. بعضی از شاعران بیهدف شعر میگویند، بعضی مردم را نصیحت میکنند وعدهای هم از نفسانیات خود میگویند، این مدل شعر گفتن خجالتآور است، اما شعر انقلاب مردم را وادار به حرکت میکند. با حرکت مردم، شاعر به آرمانش میرسد و مردم به جایگاهی که حقشان است. پیش از انقلاب مردم ما سرکوب شده بودند.
شاه برگزیده مردم نبود، پدرش هم با کودتا سرکار آمد. زمان رضاخان، حاکم اصلی انگلیسیها بودند و زمان پسرش آمریکاییها و ملت ما در محرومیت به سر میبردند.
*پس از پیروزی انقلاب هم میتوانیم شعر انقلابی داشته باشیم؟
شعر انقلابی پس از انقلاب باید با آرمانهایی آمیخته باشد که بتواند هدفهای ملی را محقق کند تا مردم قدمهای بزرگتری بردارند و مملکت خود را آباد کنند.
در هر کشوری همیشه عدهای هستند که ضد ملت حرکت میکنند حتی پس از انقلاب! اینها معمولا از سوی کشورهای دیگر خریده میشوند بنابر این تا وقتی ملتی وجود دارد، دشمنهای خارجی هم وجود دارند، پس شعر انقلاب باید وجود داشته باشد تا مردم مهیای حفظ حقوق و دفاع از حقشان باشند، شاعر یا نویسنده فرقی نمیکند. برای حفظ منافع ملی در به روی کسی بسته نیست. همه وظیفه دارند، هر کس فکر میکند و آگاه است باید بگوید.
*شعر انقلاب ایران می تواند مخاطب غیر ایرانی داشته باشد؟
بله، الان با وسایل ارتباط جمعی چیزی از مردم دنیا پوشیده نیست. مردم این دوره را با دورههای گذشته نمیشود مقایسه کرد. مردم هر لحظه با رادیو و تلویزیون و ماهواره در جریان آخرین خبرهای دنیا قرار میگیرند. برخورد حق و باطل، ظالم و مظلوم در همه جا وجود دارد و آرمانها برای مردم کشورهای دیگر هم قابل درک است.
**شعرهای انقلابی ما برای مردم عراق هم آموزنده است.
*ترجمه شعر انقلاب به شکل و محتوای شعر آسیب نمیزند؟
اگر در ترجمه خیانت نشود، نه! مثلا کتابهای انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه در کتابخانههای ما بود و ما آنها را میفهمیدیم و از آنها استفاده میکردیم. شعرهای انقلابی ما برای مردم عراق هم آموزنده است. جبهه ما جبهه هشیاری مردم است. نباید بگذاریم مردم بخواند یا غرق دنیا شوند، منتها شکل شعر در زمانهای متفاوت فرق میکند به ویژه اینکه ما مسلمانیم. پیامبران نمیتوانستند پرواز کنند اما با کلامشان پیام الهی را به همه میرساندند. زبان انقلاب اسلامی، انسانی است؛ حرکت ملتی که برای ملتهای دیگر درس شد.
*زمان انقلاب، شعر چقدر روی مردم تاثیر میگذاشت؟
تاثیر شعر انقلاب را باید از حرکت انقلابی مردم درک کنید. تنها شعر انقلابی نبود، شعر یک حوزه بود حوزه دیگر منبرها و عالمانی بودند که در تکیهها و مسجدها حرف میزدند یا معلمهایی که شاگردها را آماده میکردند. آنهایی که از جهانبینی بیشتری برخوردار بودند و احساس وظیفه میکردند، بروز میدادند. کسانی هم که دلشان را به اندک کمک دشمن خوش کرده بودند ساکت میماندند. ما باید خادم را از خائن بشناسیم.
*در مبارزههای انقلابی هم شرکت داشتید؟
من هیچ شعری را از روی هوس نگفتم. از نظر تفکر به جایی رسیدم که احساس کردم مردم شعری را میخواهند که در شعر شاعران متقدم نیست. دیدم مردم وطن دنبال اسلحه است. صاحب کلمهها میتواند کار یک سرباز را انجام دهد حتی گاهی نقش یک فرمانده را بازی میکند.
*اولین شعری که درباره انقلاب سرودید چه بود؟
مدتها قبل از حادثههای انقلاب اسلامی شعر انقلابی گفتم. زمانی که صنعت نفت را ملی کردند، باز هم منافع دست بیگانگان بود و ثروت مردم را میبردند شعری گفتم با این مطلع«نفت ملی وطن گرو رفته» البته نتوانستم این شعر را جایی چاپ کنم. آن زمان معلم بودم. به من خاتمه خدمت دادند و در مشهد محاکمه شدم. بیست و یکی، دو سالی داشتم. پس از مدتی بانک تجارت سبزوار افتتاح شد. در بانک امتحان دادم و قبول شدم و به عنوان معاون شعبه مشغول کار شدم اما عدهای با همکاری رئیس بانک، از پولها برداشت غیرقانونی کرده و در بازار سبزوار هم کاریهای خلاف مالی میکردند به مرکز گزارش دادم. رئیس عوض شد رئیس بعدی هم به دلیل گزارشهایی که به مرکز میدادم از اول با من خوب نبود. به من گفتند با این وضعیت و روحیه نمیتوانی در سبزوار بمانی و پیشنهاد دادند به مشهد یا تهران بروم. مشهد زمین داشتم اما به خاطر فامیلهای خانمم که تهران بودند، به تهران آمدیم. در تهران هم شعر میگفتم. آرشیو شعرهایم را میتوانید در نشریه ادارهها پیدا کنید.
*دلیل سرود گونه بودن شعرهای شما چیست؟
دلیل سرود گونه بودن شعرهایم مشقهای موسیقی دوران دبستانم است. قلندریان معلم موسیقی من بود. از کلاس پنجم موسیقی میدانستم. اولین شعرم را هم در همین سن گفتم. جد و پدرم و پدر بزرگم هم شاعر بودند. مثلا پدربزرگم در معدن کار میکرد و درباره معادن شعر میگفت. به قسمت های مختلف کشور هم سفر میکرد و دیدههایش را در قالب شعر میریخت. یکی از شعرهای او با این بیت شروع میشد:«معدناتی که کشف شد به جهان / قم و کاشان و یزد تا کرمان»
در دوران کودکی پدرم تشویقم میکرد که در اعیاد و مناسبتها درباره امامان معصوم(ع) شعر بگویم. من هم شعر میگفتم ولی آن سرودهها خیلی ضعیف بود. امدن به تهران و شرکت در جلسههای ادبی خیلی به قوام شعرم کمک کرد.
تا دیپلم بیشتر درس نخواندم. فکر کردم عربی بیشتر به کارم میآید؛ به همین دلیل عربی خواندم در محضر آدم هایی مانند حبیب جوینی که خدا رحمتش کند. فرد دیگری هم که بسیار به من کمک کرد، هاشم تقدیری بود. الان ایشان آیتالله شده و در غرب کشور زندگی میکند. زمانی که جوان بودم آیتالله تقدیری در سبزوار کفاشی میکرد؛ یعنی هم درس میخواند و هم از راه کفاشی زندگیاش را میگذراند. پشت دستگاه کفاشیاش یک دنیا دانش بود و من از او درس میگرفتم.
*اولین شعری که برای نهضت مردمی امام خمینی(ره) سرودید چه بود؟
قبل از اینکه حضرت امام بیایند، یکسری شعرهای انقلابی میگفتم که زمینهساز انقلاب بود. در جلسههای هفتگی خانه آیتالله طالقانی شرکت میکردم و در محضر ایشان شعر میخواندم. یک بار به قدری از شعرم خوششان آمد که حاج احمد خیاط را صدا کرد و گفت کت و شلواری برای این آقا بدوز که من گفتم لزومی ندارد و لباس دارم اما ایشان اصرار کردند. یکی از شعرهایی که خدمت ایشان خواندم چنین جملههایی در آن داشت: « نیک مردان بسته زندان، دردها بسیار، دردمندان تشنه درمان، دور، دور ریزه خواران است و ...»
*به دلیل شرکت در این جلسهها، از طرف رژیم مشکلی برای شما پیش نمیآمد؟
زمانی که خدمت آیتالله طالقانی میرفتم، کسی مرا نمیشناخت. بعد از مدتی دیدم که با داشتن کار دولتی نمیتوانم شعر انقلابی بگویم و بالاخره روزی از کار برکنار خواهم شد به همین دلیل خودم را بازنشسته کردم. آن زمان معاون شعبه لالهزار بانک تجارت بودم؛ چون میدانستم اگر گیر میافتادم دیگر نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم.
*بالاخره چه شد، دستگیر شدید یا نه؟
همیشه عدهای خانه را زیر نظر داشتند. چند مرتبه هم بازجویی شدم اما در جریان نهضت امام حتی بسیاری از ماموران حکومت هم دل خوشی از رژیم نداشتند.
*از کجا میدانید؟
این نارضایتیها کاملا در رفتارشان دیده میشد. روشنگریهای آیتالله طالقانی را نمیشود فراموش کرد. صحبتهای ایشان مقدمه حرکت بود. این ماموران هم چیزهایی میدیدند اما رو بر میگرداندند و خود را به ندیدن میزدند اما حضرت امام طور دیگری بودند. همه پردهها را از جلوی چشم مردم برداشتند. آنچه مخفی بود را نشان میدادند و شاه را رسوا میکردند. امام برای همه برنامه داشت. مردم هم آگاه میشدند و میدیدند دسترنجشان تباه میشود. با شروع نهضت امام بسیاری در ساواک خود را کنار کشیدند. یادم میاید سال 56 از تهران به سبزوار رفتیم تا به دروازه شهر رسیدیم، قطاری از ماشینهای ارتش را دیدیم که پشت دروازه صف بسته بودند، حتی شنیدم که دستور تیر هم داشتند. وارد شهر که شدیم همه جا خون بود.
خیابانها پر از مجروح و شهید بود. شیشههای شکسته نشان از درگیری شدیدی میدادند. به قدری منقلب شدم که با گریه به خانه رفتم و شعر گفتم. بیشتر شعرهای کتاب سرود درد من مال همان سالها بود.
*قبل از انقلاب جریان شعری و جلسات شعری چگونه بود؟
من در انجمنهای ادبی شرکت میکردم.در انجمن گاهی شعری از من چاپ میشد در انجمن صائب شعرهایی از من هست. اوایل کسی جرات نمیکرد حرف انقلابی بزند اما من اول شعر انقلابی میگفتم یا به گونهای اشارهای میکردم. جلسهها در خانه اعضای انجمن تشکیل میشد هر کس شعر خودش را میخواند.اما رفتار سایر اعضای انجمن به دلیل سرودن شعرهای انقلابی با من درست نبود. در انجمن شعر و شاعر انقلابی وجود نداشت. از اعضای انجمن هم، روشن کردستانی، مشتاق کاشانی، محمدعلی مردانی و مزوجی را یادم میآید.
**در و پنجرهها را پتو میزدیم و بچهها سرود خمینی ای انقلاب تمرین میکردند
*شعرهایتان چه طور تبدیل به سرود شد؟ آن هم سرودی که برای استقبال از امام خوانده شود؟
شمسایی و دیگران شعرهای مرا در نشریه صائب دیدند و سراغم آمدند. شمسایی رابط من با این بچهها بود که شعرها را پیش امام خواندند. اولین بار که خواست از شعرهایم استفاده کند، به او گفتم باید آنها را بدون کم و کاست بخوانی. شعرهای من گوشههایی داشت. این بچهها که شعر خمینیای امام را مقابل حضرت امام اجرا کردند، چند باری هم به خانه ما آمدند. در و پنجرهها را میبستیم و پتو میزدیم.
آن موقع اینجا (قلهک) دور تا دور باغ بود. ضبط صوت میآوردند و شعر تمرین میکردند.
*خمینی ای امام را همان روزها یعنی در بحبوحه انقلاب سرودید؟
شعر خمینی ای امام را سال 42 سرودم. زمانی که حضرت امام(ره) از ایران به عراق تبعید شدند، اما 13 سال زمان لازم بود تا این شعر در محضر امام(ره) خوانده شود؛ یعنی روز 12 بهمن سال 57؛من 12 بهمن در 4ـ 3 کیلومتری فرودگاه مانده بودم و نتوانستم اجرای شعرم را مقابل امام ببینم! البته من در بحبوحه انقلاب و به مناسبتهای گوناگون هم شعر میسرودم؛ یکی از حادثههایی که دل همه مردم ایران را به دردآورد و عمق بیرحمی رژیم شاهنشاهی را نشان داف قیام نوزدهم دی بود.ددر قیام نوزدهم دی سال 56 پس از کشتار تظاهرات کنندگان در قم، مردم شهرهای دیگر، اربعین شهیدان قم را برگزار کردند و این قیامها به پیروزی سال 57 منتهی شد. من هم در رسای شهیدان قم شعری گفتم و در شعر ساحل خاموش این اتفاق را زمینه انقلاب پیشبینی کردم.
*اولین باری که امام، کسی که برایش شعرها سروده بودید، را دید کی بود؟
اولین باری که امام را دیدم هیچ وقت فراموش نمیکنم. دوستانی که در حزب تمدن اسلامی بودند به من زنگ زدند و گفتند آقای سبزواری اگر میخواهی امام را ببینی الان وقتش است.
شعرهای من در روزنامه این حزب چاپ میشد. من هم با خوشحالی همراه آنها به دیدن حضرت امام رفتم. حدود 30 نفر میشدیم. در آن جلسه از تبسم امام و لطفی که نسبت به ما داشتند، خوشم آمد و همان موقع هم شعر «خوش آمدی امام ما» را سرودم.
**آیت الله خامنهای گفت: آقای حمید! چرا شعرهایت را چاپ نمیکنی؟
*در محضر امام هم شعر خواندهاید؟
خیر اصلا وقت نمیشد. 6.5 بار با یک جمع 30 نفره خدمت حضرت امام رسیدم.امام اصلا این حوصلهها را نداشت. ایتالله خامنهای موضوعشان فرق میکند. ایشان در جریان کارهای ادبی بودند و به کارهایم اشراف داشتند.
*ارتباط و مقام معظم رهبری با شما و واکنش ایشان نسبت به شعرهای شما چگونه است؟
حضرت آیتالله خامنهای هم از قبل انقلاب شعرهای مرا دنبال میکرد سال 62 زمانی که رئیس جمهور بودن به من گفتند: آقای حمید! چرا شعرهایت را چاپ نمیکنی؟ به شوخی جواب دادم: آقا! منتظر دست خط شماست. ایشان فرمودند: برای هیچ کس این کار را نکردم، اما برای شما میکنم. بعد هم مقدمه کتاب سرود درد را خطاطی شده برای من فرستادند. در مقدمه کتاب آمده: انتشار آثار شاعر انقلابی و مخلص جناب اقای حمید سبزواری، پیشگامی برای غنیسازی گنجینه ادبیات انقلاب و عرضه آن به مشتاقان و هنر شناسان است.
*گفتوگو وتنظیم: مهناز سعیدحسینی