loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

ادبیات انقلاب ودفاع مقدس در گفتگو با امیرخانی

نویسندگان مرتبط : رضا امیرخانی

رضاامیرخانی را باید از شاخص ترین نویسندگان و داستان نویسان متعلق به تفکر انقلاب اسلامی به حساب آورد که آثار قابل اعتنایی را در این سال ها و با حال و هوای متاثر از انقلاب اسلامی خلق کرده و البته مخاطبان فراوانی را نیز با خود همراه کرده است. بخصوص برخی آثار داستانی او مثل«ارمیا»، «من او» و آخرین رمانش «بیوتن» که امیرخانی با سفر به آمریکا آن را نوشت توانسته اند با عموم مردم و همچنین نخبگان جامعه ارتباط برقرار کنند. در رمان بیوتن امیرخانی قهرمان داستانش«ارمیا» را به خیابان هفتم نیویورک می فرستد تا تقابل جامعه آرمانی ایران و جامعه مدرن آمریکا را نشان دهد این اثر تنها رمان ادبیات انقلاب اسلامی است که تاکنون این ایده را در دل خود پرورش داده و تقابل دنیای آرمانی نسل انقلاب و جنگ و دنیای مدرن و مادی شهروندان آمریکایی را به تصویر می کشد. نویسنده محبوب ادبیات ایران این روزها مشغول ویرایش سفرنامه «جانستان کابلستان» _سفرنامه افغانستان_ می باشد تا به زودی این اثر او وارد بازار نشر شود. امیرخانی سخت تن به مصاحبه با رسانه‌ها می‌دهد اما اگر مصاحبه کند حرف‌های نوی بسیاری برای گفتن دارد. حرف های او همیشه مثل نوشته‌هایش تازه و شنیدنی است. گفت وگوی ما با رضا امیرخانی در باره ادبیات انقلاب بود که البته بحث به ادبیات مهم جنگ هم کشید. این گفت و گو پیش روی شماست.

* آقای امیرخانی انقلاب تمام زندگی مردم ایران را در ابعاد مختلف تحت تاثیر خود قرار داد و دگرگون کرد اما این دگرگونی در عرصه ادبیات معاصر ما چندان جدی نبود به این معنا که هنوز هم پس از گذشت سه دهه از انقلاب ما رمان ها یا داستان های قوی در مورد انقلاب نداریم در حالی که وقتی چند ماه بعد ازپیروزی انقلاب جنگ روی داد خیلی از نویسندگان ما به این واقعه مهم پرداختند دلیل این که نویسندگان ما حتی نویسندگان مذهبی و انقلابی سراغ این واقعه سترگ نرفتند چه بود؟

جامعه ایران تحت تاثیر دو واقعه بسیار مهم و البته به لحاظ زمانی نزدیک به هم قرار گرفت واقعه اول انقلاب اسلامی و واقعه دوم جنگ تحمیلی بود هر دوی این وقایع مهمترین حوادث نیم قرن اخیر در فضای اجتماعی ایران بوده است. یکی از مسائل مهم و شبهات جدی تفاوت میان ادبیات مرتبط با واقعه انقلاب اسلامی با ادبیات مرتبط با جنگ است به طور غیرطبیعی و غیرروشنی وضعیت ادبیات جنگ بسیار بهتر از ادبیات انقلاب اسلامی است چه به لحاظ کیفیت و چه به لحاظ کمیت.

تعداد آثاری که در زمینه جنگ منتشر شده بسیار بیشتر از آثاری است که درباره انقلاب نوشته شده این سوال بسیار مهم است که چرا نویسندگان ما راجع به جنگ زیاد نوشتند و راجع به انقلاب کمتر نوشته‌اند؟ به نظر من برای حل این مسئله باید به چند نکته توجه کنیم اولا اینکه باید بدانیم چه کسانی داستان جنگی نوشته‌اند؟ به اعتقاد من نویسندگان جنگ کسانی بودند که از واقعه جنگ تاثیر گرفته‌اند و بعدتر نویسنده شدند به نظر من بار اصلی ادبیات جنگ روی دوش نویسندگان پیش از انقلاب یا نویسندگانی که در زمان وقوع جنگ نویسنده بودند نبود بلکه بار اصلی روی دوش بچه های جنگ بود و خود آنها تصمیم گرفتند تا به نوشتن جنگ بپردازند پس عده ای از افرادی که در جنگ حضور داشتند تصمیم گرفتند ادبیات جنگ را سامان دهند و آن را بیافرینند.

*اما سوال مهمی که پیش می آید این است که پس چرا افرادی که در انقلاب شرکت داشتند که تعداد آنها هم بیشتر بود به این نتیجه نرسیدند که ادبیات انقلاب اسلامی را بنویسند؟

من فکر می کنم فارغ از فضاهای رسانه ای که در این زمینه وجود دارد قصه ساده تر از این حرفهاست و ما به این مسئله هیچ وقت توجه جدی نداشتیم زیرا در ادبیات رسانه‌ای ما هم انقلاب مردمی است و هم جنگ. بنابراین تفاوت‌های میان انقلاب و جنگ را خیلی نمی توانیم به نسل بعدی منتقل کنیم. تصور من این است که بین جنگ و انقلاب از نظر مردمی بودن یک تفاوت جدی وجود دارد که همین باعث می شود ادبیات جنگ ما قوی تر باشد به عقیده من عده ای از سر تکلیف و احساس وظیفه به ادبیات جنگ روی آوردند و همان دلیلی که باعث می شود عده ای سراغ ادبیات انقلاب اسلامی نروند من برخلاف تصور رسانه ای که متاسفانه این روزها تصور همگانی هم هست ادعا می کنم که انقلاب ما مردمی است اما جنگ ما یک جنگ داوطلبانه است و صفت داوطلبانه بودن را در برخی مراتب شریف تر از یک جنگ همگانی و یا حتی مردمی می دانم. عده ای که درگیر جنگ بودند و فضای جنگ را به صورت واقعی تجربه می کردند تعدادشان اینقدر زیاد نیست که ما فکر کنیم همه مردم کشور ما درگیر جنگ بودند اگر بنابر این باشد که هرکس که یک بار صدای آژیر قرمز را شنیده یا به جبهه کمک کرده درگیر جنگ محسوب شود می توان گفت تعداد زیادی از مردم ما درگیر جنگ بودند و اگر بخواهیم به این دلیل جنگ را مردمی بدانیم بله از این لحاظ جنگ مردمی است. اگر این گونه بخواهیم حساب کنیم می توانیم بگوییم مردم کشور ما همان کسانی هستند که بیش از سی درصدشان به سیل زدگان پاکستان کمک کردند اما این معنایش آن نیست که مردم ما تجربه سیل پاکستان را دارند یا مردم ما در تظاهرات روز قدس یا حمایت از غزه تعداد زیادشان شرکت می کنند اما این به آن معنا نیست که ما تجربه جنگ غزه را داریم.

در مورد جنگ خودمان هم من فکر نمی کنم جنگ ما یک جنگ مردمی باشد جنگ مردمی یعنی جنگ جهانی دوم در جبهه متفقین، که مردم به اجبار همه‌شان درگیر جنگ می شدند هر مردی باید به جنگ می رفت و هر زنی متاثر از جنگ بود در کشور ما چنین اتفاقی نیفتاد. عده ای که اتفاقا تعدادشان نسبت به کل جمعیت خیلی هم زیاد نبود داوطلب شدند تا در جنگ حاضر شوند. به همین دلیل است که با وجود این که جمعیت مردم ما سه برابر کشور عراق است اما تعداد نیروهای زمینی ما خیلی بیشتر از نیروهای عراق نبود بنابراین می توان گفت جنگ تحمیلی مردم عراق را بیشتر از مردم ما متاثر کرد.

جنگ ما جنگی داوطلبانه بود به همین دلیل کسانی که در آن حضور داشتند وقتی به پشت جبهه برمی گشتند حرف های زیادی داشتند تا برای مردم بازگو کنند.

این ها باعث شد تا ادبیات جنگ به صورت خودجوش به وجود آید آن هم توسط کسانی که احساس وظیفه کردند تا این حرف را به گوش دیگرانی که جنگ را نمی شناختند برسانند اما در مورد انقلاب قصه متفاوت است. در انقلاب هر روستا و شهری درگیر انقلاب شد آن شور انقلابی در همه مردم ما وجود داشت لذا کسی احساس وظیفه نمی کرد که این شور را برای خود مردم دوباره تعریف کند به همین دلیل است که کسی احساس تکلیف نکرد که کار داستانی انجام دهد و چیزی از انقلاب بنویسد چون کسی احساس نکرد حرف تازه ای دارد این حرف را همه مردم می شناختند ولی در مورد جنگ عده زیادی بودند که حرف جنگ را نشنیده بودند و فقط از طریق رسانه ها با آن آشنا شده بودند بنابراین بچه های جنگ احساس می کردند به طرق مختلف باید آن حقیقتی که نزد آنهاست را به مردم‌شان برسانند. به همین دلیل است که پس از سی سال تازه ما در مورد انقلاب احساس خلاء می‌کنیم چون می بینیم نسلی آمده که راجع به انقلاب ۵۷ چیز زیادی نمی داند این مهمترین تفاوت دو پدیده انقلاب و جنگ بود که باعث شد ادبیات جنگ پرکیفیت و پر کمیت شکل بگیرد اما باید اذعان کنیم که ادبیات انقلاب اسلامی نه به لحاظ کمی و نه به لحاظ کیفی هرگز نمی تواند با ادبیات جنگ برابری کند.

کسانی که جنگ را دیدند که اتفاقا تعدادشان هم به قول شما زیاد نبود این احساس تکلیف را کردند که آن حوادثی که دیگران شاهد آن نیستند را ثبت و ضبط و گرد آوری کنند به همین دلیل از ادبیات جنگ رنگ و بوی تکلیف به مشام می رسد اما در مورد انقلاب این اتفاق رخ نمی دهد در حالی که در انقلاب هم بیشتر طیف های مذهبی درگیر بودند و مردم ما با انگیزه های مذهبی و احساس تکلیف وارد مبارزات انقلاب شدند.

به نظرم تعداد کسانی که درگیر انقلاب بودند، بسیار بیشتر از کسانی است که درگیر جنگ بودند. نکته بعدی هم این که در انقلاب اقشار مختلف مردم درگیر بودند و برخلاف تصور شما من قبول ندارم که بیشتر آدم های مذهبی وارد مبارزات انقلاب شدند. همه اقشار حضور داشتند به همین دلیل هیچ کس احساس نمی کرد چیز پنهانی وجود دارد که لازم است در موردش با دیگران حرف بزند همه نسبت به فضای کلی کشور دید مثبت و شعورمندانه ای داشتند و همه در این فضا شریک بودند پس حرف تازه و پنهانی باقی نمانده بود که کسی بخواهد آن را بگوید و این احساس تکلیف به وجود آید اما در مقابل بعد از گذشت سه دهه در مقابل نسل فعلی این احساس تکلیف به وجود آمده .

* آن نسلی که وارد جنگ شد و خیلی‌های‌شان هم نویسنده نبودند و احساس تکلیف در برابر جنگ آن ها را نویسنده کرد چرا بعد از گذشت سه دهه این احساس خلاء را نکردند که در مورد انقلاب بنویسند مطمئنا خلائی که هم اکنون در مورد ادبیات انقلاب اسلامی وجود دارد مربوط به امسال یا سال گذشته نیست حداقل دو سه دهه‌ای هست که ما متوجه حرف‌های ناگفته فراوانی شده ایم که در مورد انقلاب و رهبران آن وجود دارد اما گفته نشده؟

به این دلیل روشن که آن نویسنده ها برخاسته از تجربه جنگ بودند نه تجربه انقلاب و احساس می کردند هنوز درباره جنگ ناگفته های فراوان دارند از آن سو از حدود سال ۷۶ به بعد ما متوجه این خلاء شدیم که تصویر درستی از انقلاب در میان نسل جوان وجود ندارد. این اتفاق به اعتقاد من تازه است و ده پانزده سالی می شود که ما درگیر آن شده ایم و این سالها فرصت کافی نبوده که بگوییم نویسنده ای باید می نشسته و می‌نوشته. از آن سوی قصه اگر ما رفتار معقول تری با نسل نویسندگان جنگ می کردیم امروز می توانستیم از آنها انتظار بیشتری داشته باشیم به نظرم می رسد دستگاه های فرهنگی ما فارغ از فضاهای سیاسی چپ و راست و این دولت و آن دولت نسبت خوبی نتوانسته اند با نویسندگان جنگ و نویسنده های آرمان خواه انقلاب برقرار کنند تا آنها با این احساس تکلیف وارد این فضا شوند.

* آن معدود کسانی که خاطرات انقلاب را نوشتند به لحاظ فکری به جریان انقلاب اسلامی وابسته بودند یا آن نویسندگان حرفه ای و با تجربه‌ای بودند که به این جریان تعلق خاطر نداشتند؟

اولا باید گفت امروز بعد از گذشت سی سال نویسنده حرفه‌ای و با تجربه در کشور ما همان نویسندگان انقلاب اسلامی هستند یعنی نویسندگان وابسته به جریان چپ و جریان سرمایه داری جهانی که پیش از انقلاب کارمی کردند هیچ کدام‌شان نتوانستند نسلی به جای بگذارند و اگر امروز ما در بازار کتاب تردد کنیم می بینیم جریان کتاب در دست همان نویسندگان انقلاب اسلامی است. منتهی متولیان فرهنگی ما نمی‌خواهند این واقعیت را بپذیرند و بسیاری از بچه های انقلاب اسلامی را خارج از این جریان قلمداد می کنند. اما واقعیت این است که جریان دست بچه های انقلاب اسلامی است و آثار آنها مخاطب دارد و خاطرات انقلاب و جنگ را هم همان‌ها نوشتند.

* والبته یکی از دلایل مهم اینکه کتاب های نویسندگان انقلاب مخاطب داشته اند این است که این نویسندگان توانسته اند خودشان را باانقلاب و مردم و دغدغه های مذهبی و انقلابی آن ها همراه کنند؟

همین طور است این نویسنده ها بجای پاسخگویی به دغدغه های دولت و مسئولان فرهنگی که معمولا هم دغدغه های چندان عمیقی نیست به دغدغه های مردم پاسخ گفتند به نظر من ما امروز چند دسته نویسنده داریم: دسته اول نویسندگانی که برای مردم می نویسند و عمدتا هم آرمان خواه هستند. دسته دوم نویسندگانی که دولتی هستند و برای دولت می نویسند و دسته سوم نویسندگان ضد انقلاب هستند دو گروه آخر به قدری مشکل مخاطب دارند که عملا از جریان اصلی نویسندگی کشور خارج شدند.

* به اعتقاد شما ادبیات جنگی ما وضعیت بسیار بهتری نسبت به ادبیات انقلاب دارد در حالی که ما شاهدیم درادبیات جنگ کمتر به قالب های هنری مثل رمان و داستان که وقت و هنر و دقت بیشتری نیاز دارند پرداخته شده و در مقابل قالب خاطره بیشتر مطرح است و این قالب همچنان بر فضای ادبیات جنگی ما غلبه دارد؟

بله اگر بخواهیم ادبیات جنگ را با عظمت واقعی جنگ بسنجیم آن وقت قطعا به این نتیجه می رسیم که در ادبیات جنگ ما هم کم کاری شده و به این معنا ما هنوز نتوانسته ایم وظیفه مان را در برابر جنگ ادا کنیم. این حرف درست است اما به گمان من ادبیات جنگ را باید در مقایسه با سایر گونه ها و ژانرهای ادبی مثل ژانر تاریخی که در همه جای دنیا از بهترین گونه ها برای نوشتن است مقایسه کرد. اگر این گونه نگاه کنیم به نظر من ادبیات جنگ در کلیت ادبیات ایران در جایگاه بالا و سرافرازانه ای قرار دارد. دلیلش هم این است که فضای گذشته ادبیات ما فضای منسجم و پیشرویی نبوده و ما هیچ وقت در ادبیات داستانی در جهان متاسفانه حرفی برای گفتن نداشته ایم. مردم ما با یک پیشینه قوی از شعر وارد فضای انقلاب اسلامی شدند به همین دلیل است که شعرانقلاب رشد خوبی داشته اما واقعیت این است که فضای رمان ما قبل انقلاب اینقدر غنی نیست که بگوییم ما صاحب یک پیشینه قوی بوده ایم و حالا قرار است روی شانه های آن بایستیم شانه ای قبل از انقلاب در عرصه رمان وجود نداشته که بشود روی آن ایستاد.

اما این که گفتید در فضای ادبیات جنگ خاطره غلبه دارد به خاطر این است که خاطره فراموش شدنی تر است و نهادهای مربوط به خاطره در کشور ما بهتر دارند کار می کنند. بسیاری از این نهادها که راجع به خاطرات فعالیت دارند همه شان مدیون چند نفری هستند که اسامی شریفشان این روزها در ذهن همه ما هست امثال سرهنگی‌ها و بهبودی‌ها و کاظمی ها و دیگرانی که روی ادبیات شفاهی جنگ مشغول کار هستند.

من فکر می کنم بیشتر از اینکه خود خاطرات جنگ و غنای آنها نسبت به رشد، گسترش و یا به دست مخاطب رسیدن به آنها کمک کند بیش از آن رسانه ها دارند به این موضوع دامن می زنند. رسانه های ما اصولا نسبت به خاطره رغبت بیشتری دارند و کتب خاطرات را بیشتر می پسندند تا کتاب های داستانی. دلیلش هم این است که احساس می شود در خاطرات اولا اتفاقات واقعی است و در آن دخل و تصرفی صورت نگرفته که البته این برداشت چندان هم درست نیست و نکته دوم اینکه احساس می شود خاطره گو با گفتن خاطره تمام می‌شود یعنی کسی که یک بار خاطره گفت ما می توانیم به چشم مرده به او نگاه کنیم بنابراین اگر نسبت به کتاب او تبلیغی انجام شود اتفاقی مخالف نظر ما نمی افتد.

این به همان ویژگی رسانه های ما برمی گردد که رسانه ما مرده پرست است سال هاست که ما به غلط می‌گوییم مردم ما مرده پرست هستند اما به گمان من این رسانه های ما هستند که مرده پرست اند.

کتاب خاطرات در نزد رسانه های ما از جنس کتاب اموات است برای اینکه نویسنده آن هرگز بار دیگر سر بر نمی کشد تا نظری مخالف رسانه بگوید به گمان من داستان های جنگی بسیار خوبی وجود دارند که هرگز این فضای رسانه ای برای آنها فراهم نشده است.

* منظورتان از فضای رسانه ای ساخت فیلم و سریال است به هرحال همه ما می دانیم که در کشور ما بین ادبیات داستانی و سینما برخلاف بقیه کشورها فاصله عمیقی وجود دارد و در عرصه داستان نویسی جنگی هم آثار خیلی محدودی از برخی نویسندگان ما در قالب فیلم مطرح شده است؟

نه منظور من صرفا فیلم و سریال نیست یکی از محصولات جانبی ادبیات تبدیل قصه به فیلم است و اصولا قصه‌هایی که می توانند تبدیل به فیلم شوند محدوداند به گمان من فضای تبلیغی رسانه های ما خلاف ادبیات به ویژه داستان و رمان است به ویژه در رسانه های همگانی و پرمخاطب ما هیچ گاه راجع به ادبیات داستانی جنگ صحبت نمی شود اگر می شد مردم ما باید داستان نویسان خوب جنگی ما را بهتر می شناختند.

* شاید هم دلیلش این است که خاطره یک تجربه واقعی و عینی و با ذهن مردم مانوس تر است یعنی رزمندگان و خانواده هایی که درگیر جنگ بودند این خاطرات برایشان تداعی کننده واقعیت است؟

نه من این برداشت شما را چندان قبول ندارم دلیل اصلی اش را همان تبلیغات رسانه ای می دانم البته دلایل دیگری هم دارد مثلا اینکه قالب خاطره یا شکل روایت آن ساده ترین شکل روایت هاست بنابراین ذهن بدون پیچیدگی هم می تواند سراغ خاطره برود و خواندن خاطره عملا از ذهن مخاطب انرژی زیادی نمی‌گیرد. اما به نظر می رسد در گذر زمان مردم ما با رمان ها و داستان های جنگ ارتباط بیشتری برقرار کنند و آثار خوب این عرصه تبدیل به آثار ماندگاری شود به خصوص این که هر چه زمان می گذرد و ما از جنگ فاصله می گیریم فرصت این را پیدا می کنیم که با نگاه عمیق به کنه و عمق جنگ و حواشی و ریشه های آن بپردازیم اتفاقی که در مورد رمان و داستان امکان وقوع آن نسبت به خاطره بیشتراست؟

در گذر زمان مردم ما به ماندگارترین قالب ها روی می آورند

بدون شک این حرف درست است و ما در گذر زمان به ماندگارترین قالب ها روی خواهیم آورد به یقین قالب داستان از خاطره ماندگارتر است و من فکر می کنم این اتفاق حتما می افتد همان طور که تاکنون نیز افتاده است. این که امروز مردم به کتاب هایی که پانزده یا بیست سال پیش در فضای داستانی جنگ نوشته شده مراجعه می‌کنند نشان دهنده اقبال آنها به قالب های داستانی است.

* البته کتاب های خاطره جنگ و انقلاب می تواند در آینده به داستان نویسان و رمان نویسان ما کمک کند تا براساس این خاطرات آثار خود را خلق کنند؟

بله این طور است از محصولات جانبی خاطره یکی این است که به داستان نویسانی که جنگ و انقلاب را ندیده اند کمک می کند که در آینده براساس آن رمان و داستان بنویسند. این خاطرات؛ ناب ترین معادنی است که می تواند اعماق گنج جنگ رابه ما نشان دهد در عین حال واقعیت این است که خاطرات شفاهی از آن دست که امروز دارد گردآوری می شود مهمترین اسناد جنگی هستند که بعدها در اختیار مورخان قرار می گیرند و مورخان نسل بعدی این امتیاز را نسبت به مورخان پیش از خود دارند که تاریخ شفاهی شان از اقشار مختلف جامعه گرفته شده.

* ما در جمع آوری خاطرات جنگ و هم خاطرات انقلاب دچار کندی حرکت هستیم نسلی که انقلاب کرده یا در جنگ حضور داشته در حال پیر شدن و از دست رفتن است و از دست دادن آنها لطمه ای بزرگ به تاریخ شفاهی ما وارد می‌کند اما در کشور ما این طور نیست که نهادی ضابطه مند و دقیق این خاطرات را گردآوری کند. دیدگاه شما چیست؟

به نظرم می آید اگر به مقایسه دستگاه های مختلف فرهنگی کشور بپردازیم می‌بینیم اتفاقا وضعیت گردآوری خاطرات ما بسیار مناسب تر از بقیه موضوعات است مثلا وضعیت موزه های جنگ یا بازسازی مناطق جنگی را اگر شما با خاطرات شفاهی مقایسه کنید می‌بینید ضبط خاطرات شفاهی وضعیت بسیار خوبی دارند همین طور وضعیت گردآوری خاطرات مربوط به انقلاب نسبت به سایر موضوعات بسیار امیدوارکننده است. الان در رسانه های ما بحث هسته ای مهم ترین موضوع کشور ماست اما چند کتاب در این موضوع تاکنون نوشته شده. اگر این مقایسه را انجام دهید پی به وضعیت خوب گردآوری خاطرات جنگ و انقلاب می‌بریم به ویژه آنجا که خاطرات مربوط به قشر پایین دست جامعه است. ما جایی گرفتاری داریم که با قصه‌های کلان جنگ و آدم‌هایی که مدیریت جنگ را انجام دادند و اتاق‌های جنگ را هدایت کردند مواجه می‌شویم.

* جنگ به لحاظ هویتی و تفکری خیلی به انقلاب نزدیک است هر دو اتفاق از یک جنس اند پس از این جهت می توان ادبیات جنگ را ادبیات انقلاب اسلامی تلقی کرد به خصوص اینکه معدود آثاری که بعد انقلاب در دنیا از ما ترجمه شده همان کتاب های مربوط به جنگ هستند؟

صحبت شما یک صحبت توصیفی است و درست هم است یعنی واقعا این اتفاق افتاده و ما به دلیل فقدان ادبیات پیش رو راجع به انقلاب اسلامی مجبور شدیم که روی ادبیات جنگ کار کنیم اما واقعیت دیگر این است که ما هنوز روی ترجمه آثار جنگ آن طور که شایسته است کار نکردیم این که در کشوری که رقم تیراژهای عمومی کتابش بیش از پنجاه هزار نسخه است سه هزار نسخه ترجمه کتاب های ما در فضاهای دانشگاهی توزیع شده معنایش آن نیست که ما توانسته‌ایم ادبیات جنگ مان را خوب بشناسانیم تقریبا می‌شود گفت ما در پله صفرم معرفی ادبیات انقلاب و جنگ به دنیا قرار داریم.

* هر سال در کشور جشنواره های متعدد ادبی برگزار می شود و البته شما همیشه جزو داستان نویسانی بودید که به جریان برگزاری این جشنواره‌ها اعتراض داشتید احتمالا تصورتان این است که این جشنواره ها نتوانسته اند به رشد و تعالی ادبیات انقلاب کمک کنند؟

بخشی از این جشنواره ها متعلق به نویسندگان دولت پسند و بخشی از آنها نیز متعلق به نویسندگان ضد انقلاب است من فکر می کنم اتفاقا نویسندگان مردمی ما هیچ جشنواره ای متعلق به خودشان ندارند و همین باعث می شود که مردم نسبت به این جریانات بی تفاوت باشند امروزه جشنواره ها حتی به اندازه هزار نسخه هم در فروش کتاب موفق نیستند من فکر می‌کنم وقتی در نقطه ای تعدد جشنواره به وجود می‌آید نشان دهنده سیاست گذاری غیرمنصفانه در آن حوزه است. مثلا ما جشنواره ای به نام فیلم فجر داریم که از ابتدای انقلاب تا به حال هر ساله برگزار می شود در کنار جشنواره فجر دو سه جشنواره کوچک دیگر وجود دارد اما همه در مورد منصفانه بودن جشنواره فیلم فجر تا حد زیادی اتفاق نظر دارند. برای همین است که در کنار آن جشنواره‌های دیگر شکل نمی‌گیرد این که در یک دوره ای پنج یا شش جشنواره موازی راجع به داستان برگزار می‌شود نشان می دهد که خود دولتی‌ها متوجه شده اند که مردم نسبت به این جشنواره ها بی اعتنا هستند تا زمانی که فضای ادبیات ما شفاف نشود ما این گرفتاری‌ها را خواهیم داشت در دوره وزارت سیدمحمد خاتمی تصمیم بر این شد که جایزه داستان را به هیچ کتابی ندهند این سنت متاسفانه تا سال‌ها بعد هم ادامه یافت در حالی که آن زمان این تصمیم به این دلیل گرفته شد که احساس عمومی اهل فرهنگ در اواخر دهه شصت این بود که ما نمی توانیم در مقابل داستان های جریان ضد انقلاب داستان خوب داشته باشیم بنابراین چه بهتر که اصلا جایزه ای برگزار نکنیم. تا سال‌ها بعد از دوم خرداد که جایزه ادبیات بیست ساله داده شد این سنت ادامه یافت. دهه سوم انقلاب اتفاقا دوره رشد ادبیات انقلاب بود و نویسندگان مردمی متعهد کارهای خوبی داشتند اما برای من سوال است که چرا جایزه ادبیات سی سال برگزار نشد و به ادبیات دهه سوم انقلاب جایزه ندادند به گمانم دلیلش این است که مسئولان ما نسبت به نویسندگان مردمی سعی می کنند بی اعتنا باشند. به نظر من اینکه در جایزه جلال کتاب بیوتن کاندید شد بیشتر به یک شوخی شبیه بود چون نویسندگان مردمی که برای مردم می نویسند از بایرامی و دهقان گرفته تا مستور و دیگران هیچ وقت این جوایز را نمی‌گیرند. مثل ما و جوایز جشنواره های دولتی شبیه مثال عوام است و مهریه؛ که گفته اند که داده است، که گرفته است این جوایز را کسی به ما نداده، ما هم نگرفته‌ایم.

* آقای امیرخانی گفتید در مورد انقلاب اسلامی ما به آن معنا ادبیات نداریم و بعد گذشت سی سال از انقلاب رمان و داستان خوب به آن شکل که در مورد جنگ به وجود آمده در مورد انقلاب شکل نگرفته و خلاهای جدی در این زمینه وجود دارد خب با این اوضاع چه باید کرد؟

کار خاصی نمی شود کرد به نظر من همین حالا هم این جریان در حال شکل گیری است و چشم انداز آینده روشن است و نباید نگران بود به نظرمن در آینده کمیت آثار مسئول پسند قطعا پایین می آید ونویسندگانی باقی خواهند ماند که فقط برای مردم می نویسند و نویسندگان مردمی سعی خواهند کرد که کیفیت آثارشان را بالا ببرند و نتیجه اش این است که این تعداد تیراژی که مسئولان هم اکنون به آن افتخار می کنند قطعا به لحاظ کمی کاهش محسوس می یابد اما من امیدوارم که به لحاظ کیفی شاهد خلق آثار بهتری در عرصه ادبیات انقلاب اسلامی باشیم.

منبع: دفتر پژوهش های روزنامه خراسان

گفتنی است همه آثار رضا امیرخانی در سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.

یکشنبه 1 اسفند 1389
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط