ماه به روایت آه
5 (1)
سال نشر : 1393
تعداد صفحات : 144
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 11566
10003022
معرفی کتاب
کتاب ماه به روایت آه، روایتی از زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس (ع) – ماه بنی هاشم – است. نویسنده ابوالفضل زرویی نصرآباد در این کتاب کوشیده تا از زبان دوازده راوی، ناگفته هایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق، روایت کند.بر خلاف انتظار در کتاب ماه به روایت آه، به شکل و شیوه ی شهادت حضرت ابوالفضل (ع) اشاره ای نشده و نویسنده عمده ی همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کرده که با وجود جذابیت برای مخاطب، متاسفانه کمتر بدان ها پرداخته شده است؛ اموری همچون خانواده ی مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطه ی دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار.
از دیگر جذابیت های کتاب ماه به روایت آه، ذکر تاریخ شمسی تمامی رخدادهاست که خواننده ی فارسی زبان را با زمان وقوع حوادث در روز و ماه و سال هجری شمسی آن وقایع آشنا می کند. مولف در نگارش این دوازده روایت، با تکیه بر منابع دست اول تاریخی و مطالعه و فیش برداری از قریب شصت کتاب، ضمن رعایت ایجاز، پرهیز از اطناب و نگاه احساسی، متنی خواندنی و قابل اعتماد و استناد فراهم آورده است؛ متنی که در عین سادگی ساختار ادبی محکم و قابل تاملی دارد.
به جز یک راوی (زید بازرگان) تمام راویان کتاب ماه به روایت آه (مسلم بن عقیل، فاطمه کلابیه، حضرت زینب، امام حسین علیه السلام، ام کلثوم، لبابه، عبدالله بن ابی محلّ، کزمان، شبث بن ربعی، سرجون و عبیدالله بن عباس) شخصیت های واقعی اند.
آموختهام که هر گاه عمویم علی با پدرم به صحبت مینشیند، پس از ادای سلام و احترام، از آنان فاصله بگیرم تا ناخواسته، مزاحم کلام و گفتارشان نباشم. اما آن روز پیش از آن که برخیزم، دست مهربان اما زبر و پینه بسته عمو، به نرمی دور بازویم حلقه شد و مرا دعوت به ماندن کرد. سرم را به بازوی سِتَبر و سینه گرمش تکیه میدهم.
کاش تمامی مردمِ دنیا، مرا در این حال میدیدند تا به آنها میگفتم: ببینید. این علی است؛ عموی من، جانشین و داماد پیامبر، جنگاور افسانهای، صاحب ذوالفقار، همبازی کودکان یتیم، داناترین مرد جهان، بخشندهترین انسان روی زمین، شیر خدا و کارگر سختکوش و روزمزد نخلستانهای مدینه که اگر زُمُختی دستان تَرَک خوردهاش مانع نبود، گرمی سرانگشتِ مهربانش را از گونههایم دریغ نمیکرد. و این منم؛ مسلم پسر عقیل، نوه ابیطالب، برادرزاده علی، همو که عموی من است، جانشین و داماد پیامبر، جنگاورِ افسانهای... در خاندان ابیطالب، همه راهها به عمویم علی ختم میشود.
عمویم لب به سخن باز میکند: «برادرم، عقیل، میدانم که تو بیش از هر کس به شجره و انساب قبایل عرب آگاهی. برایم از شجاعترین خاندانهای عرب، همسری اختیار کن.»
ترجمان و تفسیر لبخند پدرم، واضحتر از آن است که افزودن جملهای به آن لازم باشد. لبخندی سرشار از قدرشناسی و اقرار. کوتاه و مختصر، آن که: نازنین برادرم، سپاسگزارم که با پرسش آنچه خود بهتر از هر کس میدانی، احساس مفید بودن و دانایی را در من زنده نگاه میداری، دانش محدودم را ارج میگذاری و با آن که بینیاز از واسطهای، مرا به واسطه سن بیشتر، طرف مشورت و وکیل خود قرار میدهی. ضمن آن که با تکریم من در نزد فرزندم، مرا در چشم او بزرگ میکنی و احترام به والدین و بزرگان خانواده را به او میآموزی.
پدر پس از قدری تأمل گفت: «هر چه فکر میکنم، دختری با این صفات، به اضافه عفت، نجابت، اصالت، شرافت و زیبایی که در عین حال لایق همسری تو باشد، تنها یک نفر را میشناسم: فاطمه.»
با شنیدنِ نام فاطمه، دست عمو بر بازویم بیحرکت ماند. پدر که به ناگاه متوجه ایهام کلام خود شده بود، به سرعت افزود: «... فاطمه، دخترِ حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب. تا آنجا که میدانم، تا به امروز نه هیچ مردی لیاقت و جسارت خواستگاری از او را در خود دیده و نه او به کسی اجازه خواستگاری و همسری داده است. خانواده و نیاکان او از دلیرترین و بیباکترین جنگاوران و شجاعان عربند. وجود فاطمه کلابیه، همچون چشمهای زلال و جانپرور است که از فرط عظمت و چشمنوازی به چشم طالبان، سراب مینماید. در این روزگار، کسی را شایستهتر از او برای همسری ولی خدا و وصی پیامبر نمیشناسم.»
چشمان کم سوی پدر، لبخند رضایتآمیز و معصومانه را در چهره عمویم تشخیص داد و گفت: «اگر خدا بخواهد، مبارک است.»
کاش تمامی مردمِ دنیا، مرا در این حال میدیدند تا به آنها میگفتم: ببینید. این علی است؛ عموی من، جانشین و داماد پیامبر، جنگاور افسانهای، صاحب ذوالفقار، همبازی کودکان یتیم، داناترین مرد جهان، بخشندهترین انسان روی زمین، شیر خدا و کارگر سختکوش و روزمزد نخلستانهای مدینه که اگر زُمُختی دستان تَرَک خوردهاش مانع نبود، گرمی سرانگشتِ مهربانش را از گونههایم دریغ نمیکرد. و این منم؛ مسلم پسر عقیل، نوه ابیطالب، برادرزاده علی، همو که عموی من است، جانشین و داماد پیامبر، جنگاورِ افسانهای... در خاندان ابیطالب، همه راهها به عمویم علی ختم میشود.
عمویم لب به سخن باز میکند: «برادرم، عقیل، میدانم که تو بیش از هر کس به شجره و انساب قبایل عرب آگاهی. برایم از شجاعترین خاندانهای عرب، همسری اختیار کن.»
ترجمان و تفسیر لبخند پدرم، واضحتر از آن است که افزودن جملهای به آن لازم باشد. لبخندی سرشار از قدرشناسی و اقرار. کوتاه و مختصر، آن که: نازنین برادرم، سپاسگزارم که با پرسش آنچه خود بهتر از هر کس میدانی، احساس مفید بودن و دانایی را در من زنده نگاه میداری، دانش محدودم را ارج میگذاری و با آن که بینیاز از واسطهای، مرا به واسطه سن بیشتر، طرف مشورت و وکیل خود قرار میدهی. ضمن آن که با تکریم من در نزد فرزندم، مرا در چشم او بزرگ میکنی و احترام به والدین و بزرگان خانواده را به او میآموزی.
پدر پس از قدری تأمل گفت: «هر چه فکر میکنم، دختری با این صفات، به اضافه عفت، نجابت، اصالت، شرافت و زیبایی که در عین حال لایق همسری تو باشد، تنها یک نفر را میشناسم: فاطمه.»
با شنیدنِ نام فاطمه، دست عمو بر بازویم بیحرکت ماند. پدر که به ناگاه متوجه ایهام کلام خود شده بود، به سرعت افزود: «... فاطمه، دخترِ حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب. تا آنجا که میدانم، تا به امروز نه هیچ مردی لیاقت و جسارت خواستگاری از او را در خود دیده و نه او به کسی اجازه خواستگاری و همسری داده است. خانواده و نیاکان او از دلیرترین و بیباکترین جنگاوران و شجاعان عربند. وجود فاطمه کلابیه، همچون چشمهای زلال و جانپرور است که از فرط عظمت و چشمنوازی به چشم طالبان، سراب مینماید. در این روزگار، کسی را شایستهتر از او برای همسری ولی خدا و وصی پیامبر نمیشناسم.»
چشمان کم سوی پدر، لبخند رضایتآمیز و معصومانه را در چهره عمویم تشخیص داد و گفت: «اگر خدا بخواهد، مبارک است.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1393
-
چاپ جاری6
-
تاریخ اولین چاپ1391
-
شمارگان1200
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات144
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن244
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 30 شهریور 1391
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 29 شهریور 1402
-
شناسه11566
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
مرضیه آرزومندی
عالی عالی عالی
فوق العاده
حتی از کتاب "سقای آب و ادب" استاد سیدمهدی شجاعی هم بنظرم کامل تر و بهتر بود
21 فروردین 1400