آبنبات هل دار: طنز
5 (1)
سال نشر : 1402
تعداد صفحات : 416
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 26174
10003022
معرفی کتاب
کتاب آبنبات هل دار: طنز، داستان روزمره زندگی همه ماست؛ ولی وقتی بانکته بینی ها و طنز همراه می شود؛ دنیایی زیبا، فرا روی خواننده مینهد. در آبنبات هل دار، هر داستانی یک راوی دارد؛ گوینده ای که جریان یا جریان هایی را نقل می کند. گوینده داستان آبنبات هل دار، راوی قهرمانی است که با فاصله زمانی از اصل رویدادها، اکنون از زاویه دید درونی، اتفاق ها و ماجراهای مربوط را نقل می کند.از این منظر و با توجه به توضیح ابتدایی کتاب در مورد واقعی نبودن داستان «آبنبات هل دار»، به نظر می رسد مؤلف از خاطره گونگی داستان به طور ماهرانه ای به عنوان یک تمهید در ایجاد باورپذیری این روایت بهره برده است؛ به طوری که فضای نوستالوژیک و خاطره انگیز داستان ـ که سرشار از عناصر آشنای دهۀ شصت، اعم از سریال ها، فیلم های سینمایی و کارتونی... و حتی شایعات این دهه چون وجود درصدی از طلا در سکه های پنج تومانی است ـ به علاوه لحن صمیمی و ساده راوی در بستر طنز ملایم اما مؤثر این داستان، همراهی پیوسته مخاطب را تا انتهای داستان با «مهرداد صدقی» در پی دارد.
یشترین توفیق مهرداد صدقی در آبنبات هل دار، در این است که راوی ـ به رغم بُعد زمانی و حتی مکانی با روایت ـ واقعاً از دل وقایع و داستان با مخاطب حرف می زند. او توانسته به خوبی موقعیت شخصیت ها را در دل حوادث بازیافت کند؛ بنابراین، داستان به رغم طنز درونی اش، بسیار موثق به نظر می رسد و حتی همین بیان طنز، هم افزایی مؤثری با سایر تمهیدات اثر داشته است.
کتاب آبنبات هل دار: طنز، داستان طنزی از زندگی محسن است به قلم مهرداد صدقی نوشته شده و در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. آبنبات هل دار، جلد اول از مجموعه ماجراها و خاطرات شخصیت محسن است. جلد های دیگر شامل آبنبات پسته ای، آبنبات دارچینی و آبنبات نارگیلی است که مخاطب را به دنیای شیرین آبنباتی میبرد!
در بخشی از فصل قدم نو رسیده می خوانیم:
وقتی آقا برات با چای برگشت با لبخند از من پرسید: خب محسن جان چه احساسی داری؟
-خوشحالم... همه ش میترسیدم بچه دختر بشه و من دایی بشم. ولی شانس آوردم که پسر شد و عمو شدم!
همه خندیدند. وقتی دیدم توانسته ام بقیه را بخندانم، سعی کردم نطقم را ادامه دهم.
- ولی اگه الان خود داداش محمدم اینجا بود، بیشتر خوشحال بودم.
از این جمله هم همه استقبال کردند. حتی، به رغم اینکه فکر می کردم فضا را احساسی می کند، کلمه «بیشتر» لبخند بر لب ها آورد.
- ماشاء الله چه بچه فهمیده ای شده...
- ها، الان دیگه بزرگ شده د... گذشت آن زمانی که هیچی نمی فهمید.
تعریف و تمجیدها همچنان ادامه داشت. من هم که مثل خر داشتم کیف می کردم و بلبل شده بودم سعی کردم میخ آخر را بکوبم.
- اصلا احساس مکنم روح داداش محمد اینجایه و داره ما رو می بینه.
برخلاف جملات قبلی، این جمله علاوه بر اینکه موجب ترکیدن بغض همه شد، عتاب آقاجان را هم در پی داشت.
- بچه احمق... زبانت گاز بگیر! هنوز که هیچی معلوم نیست که.. من مدانم که محمد هنوز زندیه و شهید نشده...
وقتی آقا برات با چای برگشت با لبخند از من پرسید: خب محسن جان چه احساسی داری؟
-خوشحالم... همه ش میترسیدم بچه دختر بشه و من دایی بشم. ولی شانس آوردم که پسر شد و عمو شدم!
همه خندیدند. وقتی دیدم توانسته ام بقیه را بخندانم، سعی کردم نطقم را ادامه دهم.
- ولی اگه الان خود داداش محمدم اینجا بود، بیشتر خوشحال بودم.
از این جمله هم همه استقبال کردند. حتی، به رغم اینکه فکر می کردم فضا را احساسی می کند، کلمه «بیشتر» لبخند بر لب ها آورد.
- ماشاء الله چه بچه فهمیده ای شده...
- ها، الان دیگه بزرگ شده د... گذشت آن زمانی که هیچی نمی فهمید.
تعریف و تمجیدها همچنان ادامه داشت. من هم که مثل خر داشتم کیف می کردم و بلبل شده بودم سعی کردم میخ آخر را بکوبم.
- اصلا احساس مکنم روح داداش محمد اینجایه و داره ما رو می بینه.
برخلاف جملات قبلی، این جمله علاوه بر اینکه موجب ترکیدن بغض همه شد، عتاب آقاجان را هم در پی داشت.
- بچه احمق... زبانت گاز بگیر! هنوز که هیچی معلوم نیست که.. من مدانم که محمد هنوز زندیه و شهید نشده...
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1402
-
تاریخ اولین چاپ1392
-
شمارگان5000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات416
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن476
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 14 اردیبهشت 1394
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 29 مهر 1402
-
شناسه26174
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
مهدی مهدیه
به خاطر طنز بودنش خریدم و شروع کردم به موندن ولی داستان اونقدر جذابه که دیگه برام طنازی هاش مهم نبود. از بس داستانش زیباست. توصیه می کنم بخونید.
16 اردیبهشت 1398
زهرا رعیت
سلام.ادم باید لحظه به لحظه ی زندگیش اینجور کتابها کنار دستش باشن که حالش رو خوب کنن
24 دی 1397
عرفان
خیلی جالبه من دوسش داشتم
16 شهریور 1395