موهای تو خانه ماهی هاست (شهرستان ادب)
سال نشر : 1400
تعداد صفحات : 92
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 65634
10003022
معرفی کتاب
رمان موهای تو خانه ماهی هاست، اثر محمدرضا شرفی خبوشان است. او که خود اهل ورامین است قصۀ قیام مردم ورامین را با روایت پسربچهای نوجوان شرح میدهد. راوی کوچکی از حادثهای بزرگ که در لابهلای نیزارها چشمش به دختر غاضریه میافتد، دختری که گاه پیدا و گاهی ناپدید میشود. داستانی که با رگههای عشق و محبت پیش میرود و برای نوجوانان از تاریخهای فراموششده کشورمان میگوید.این رمان به حوادث منتهی به واقعه 15 خرداد سال 42 در اعتراض مردم ورامین به دستگیری امام خمینی (ره) می پردازد. کتاب موهای تو خانه ماهی هاست به قلم محمدرضا شرفی خبوشان، در انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
اینجا اومدی چیکار؟
- منم اومدم نی ببرم.
- تو؟ خوب نیست دختر بیاد اینجا. با کی اومدی؟
به من گفت که از غاضریه اومده؛ پرسیدم: غاضریه کجاست؟ گفت: میفهمی! گفتم: فقط برای نی اومدی؟ گفت: غروب میفهمی. گفتم: با کی اومدی؟ گفت: تنها.
نیها را باد بهم زد؛ صورتش را ندیدم اما خودش گفت که دختر است. دختر بود، من از صدایش فهمیدم. چون همان اول که دیدمش، یک پارچه، یک ملافه و یک کرباس سفید دیدم که بالای نیهای سرم تکان میخورد. بعد فهمیدم سر دارد، تن دارد. ترسیده بودم اول؛ لای آن نیها با آن جوری که باد میخورد و تکانش میداد، آدم بزرگها را هم میترساند چه برسد به من. تازه باد یک دفعه آمد؛ نمیدانم باد کجا بود که آمد؛ انگار آمده بود که نیها را تکان بدهد؛ انگار با تکان نیها بود که میشد دیدش.
- منم اومدم نی ببرم.
- تو؟ خوب نیست دختر بیاد اینجا. با کی اومدی؟
به من گفت که از غاضریه اومده؛ پرسیدم: غاضریه کجاست؟ گفت: میفهمی! گفتم: فقط برای نی اومدی؟ گفت: غروب میفهمی. گفتم: با کی اومدی؟ گفت: تنها.
نیها را باد بهم زد؛ صورتش را ندیدم اما خودش گفت که دختر است. دختر بود، من از صدایش فهمیدم. چون همان اول که دیدمش، یک پارچه، یک ملافه و یک کرباس سفید دیدم که بالای نیهای سرم تکان میخورد. بعد فهمیدم سر دارد، تن دارد. ترسیده بودم اول؛ لای آن نیها با آن جوری که باد میخورد و تکانش میداد، آدم بزرگها را هم میترساند چه برسد به من. تازه باد یک دفعه آمد؛ نمیدانم باد کجا بود که آمد؛ انگار آمده بود که نیها را تکان بدهد؛ انگار با تکان نیها بود که میشد دیدش.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1400
-
چاپ جاری7
-
تاریخ اولین چاپ1397
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات92
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن133
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 27 اردیبهشت 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 10 آبان 1402
-
شناسه65634
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط