در آغوش آتش
تعداد صفحات : 144
معرفی کتاب
گردان تخریب به عنوان یکی از گروه های نظامی نقش مهم و موثری در شناسایی مناطق مین گذاری شده، خنثی کردن مین ها در دل خاک، ایجاد معبر و گذرگاه در درون میدان های مین، خنثی سازی بمب های عمل نکرده پس از بمباران های هوایی و.... در طول 8 سال دفاع مقدس داشت و شهدای بسیاری را نیز تقدیم انقلاب کرده است. اخیرا کتاب «در آغوش آتش» یادنامه فرمانده گردان تخریب علیرضا عاصمی که نقش مهمی در شکل گیری گردان تخریب در سپاه داشت منتشر شده که به ابعاد زندگی این شهید پرداخته است.نویسنده این کتاب، مجید جعفرآبادی، که در طول جنگ تحمیلی یکی از سربازان این گردان و نزدیکان به علی عاصمی بوده، برای نوشتن بخشی از این کتاب به خاطرات علیرضا عاصمی که دست نوشته های باقی مانده از او که در دوران جنگ نوشته شده، رجوع کرده و بخش دیگری از آن را با مصاحبه از خانواده، دوستان و آشنایان علی تکمیل کرده است. موضوعات و خاطرات فراوانی از علی رضا در این کتاب نقل شده است که دوران کودکی تا شهادت او را در بر می گیرد و نویسنده آنها را در شش فصل گرد آوردی و تنظیم کرده است.
علیرضا عاصمی جزو اولین گروه هایی بود که با آغاز حمله عراق به ایران، به فرمان امام روانه جبهه جنگ شد. علی و دیگر همراهان که به عنوان اولین گروه های اعزامی برای شرکت در خط مقدم و بازپس گیری خرمشهر روانه اهواز شده بودند، با ورود به اهواز شرایط متفاوتی را می بینند.
علی پس از گذشت یک هفته در یادداشت های خود از شرایط جبهه و انتقاد از سیاست های بنی صدر می نویسد:
«در این یک هفته، خبری از خط مقدم نبود. بچه ها که به امید جبهه، آمده بودند، پس از گذشت یک ماه هنوز رنگ جبهه را ندیده بودند. صبح ها پس از صبحانه، منتظر ظهر بودیم که ناهار بخوریم و پس از ناهار منتظر شب که شام بخوریم. از بیکاری، بعضی ها فوتبال، بعضی والیبال، و عده ای هم، سه به سه قطار بازی می کردند. غافل از اینکه توطئه بنی صدر، همین خسته کردن بسیج بود ... هر روز عراقی ها پرتحرک تر می شدند و ما بیکار تر. یک دفعه گفتند بروید دور اهواز میله بکارید ... خلاصه هدف این بود که از ما بیگاری بکشند و ما را خسته کنند تا ما خودمان از جنگیدن بیزار شویم؛ زیرا نه به ما پول می دادند، نه هیچی. حتی یک روز یکی از برادران پول حمامش را از من گرفت.»
شهید عاصمی در خصوص آشنا شدنش با مین و پیوستنش به گردان تخریب در یادداشت های خود می نویسد:
«داخل سنگر بودم که یکی آمد گفت: علی! در دویست متری ما جعبه های سفیدی است که در سبز دارد. عکس تاج هم روی آن است. یک مقدار خاک روی آن ریخته اند و اگر نزدیک آنها بشویم منفجر می شویم... رفتیم به ارتشی ها گفتیم. گفتند اسم اینها مین است... گفتیم خب، اگر این طوری است، بدهید ببریم جلو عراقی ها بگذاریم... جناب سروان به من گفت: بچه بسیجی اینها دو سال دوره دارد.» با انفجار برخی از این مین ها و به شهادت رسیدن بسیجی ها، علی مصمم می شود دنبال آموزش مین برود.
«در این یک هفته، خبری از خط مقدم نبود. بچه ها که به امید جبهه، آمده بودند، پس از گذشت یک ماه هنوز رنگ جبهه را ندیده بودند. صبح ها پس از صبحانه، منتظر ظهر بودیم که ناهار بخوریم و پس از ناهار منتظر شب که شام بخوریم. از بیکاری، بعضی ها فوتبال، بعضی والیبال، و عده ای هم، سه به سه قطار بازی می کردند. غافل از اینکه توطئه بنی صدر، همین خسته کردن بسیج بود ... هر روز عراقی ها پرتحرک تر می شدند و ما بیکار تر. یک دفعه گفتند بروید دور اهواز میله بکارید ... خلاصه هدف این بود که از ما بیگاری بکشند و ما را خسته کنند تا ما خودمان از جنگیدن بیزار شویم؛ زیرا نه به ما پول می دادند، نه هیچی. حتی یک روز یکی از برادران پول حمامش را از من گرفت.»
شهید عاصمی در خصوص آشنا شدنش با مین و پیوستنش به گردان تخریب در یادداشت های خود می نویسد:
«داخل سنگر بودم که یکی آمد گفت: علی! در دویست متری ما جعبه های سفیدی است که در سبز دارد. عکس تاج هم روی آن است. یک مقدار خاک روی آن ریخته اند و اگر نزدیک آنها بشویم منفجر می شویم... رفتیم به ارتشی ها گفتیم. گفتند اسم اینها مین است... گفتیم خب، اگر این طوری است، بدهید ببریم جلو عراقی ها بگذاریم... جناب سروان به من گفت: بچه بسیجی اینها دو سال دوره دارد.» با انفجار برخی از این مین ها و به شهادت رسیدن بسیجی ها، علی مصمم می شود دنبال آموزش مین برود.
-
زبان کتابفارسی
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1390
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات144
-
ناشر
-
گردآورنده کتاب
-
وزن204
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 22 دی 1390
-
شناسه10036
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط