شاهزاده و گدا (افق / وزیری)
سال نشر : 1395
تعداد صفحات : 132
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 103330
10003022
معرفی کتاب
تام گدازادهای که با شاهزاده ادوارد در یک روز به دنیا آمده است، روزی به دعوت ادوارد به قصر میرود و به خواست شاهزاده، لباسش را با او عوض میکند. این جابهجایی آغاز ماجراهایی عجیب و خواندنی است.شاهزاده و گدا اثر مشهور مارک توین است. این رمان سالهاست که در سراسر دنیا به زبانهای مختلف ترجمه و منتشر میشود.
مارک توین در کودکی ترکتحصیل کرد و با ماجراجویی وارد شغلهای گوناگونی چون حروفچینی، کارگری، کشتیرانی و کار در معادن و جستوجوی طلا شد. او سرانجام با آموختهها، سفرها و قلم آتشیناش به شهرتی جهانی رسید.
نشر افق مجموعه رمانهای جاویدان جهان را در دو قطع جیبی (جلد سخت) و وزیری (جلد شومیز) با عنوان کلکسیون کلاسیک و با طرحهای متفاوت منتشر کرده است.
صبح روز بعد گروه رافلر به قصد دزدی به راه افتادند. اولین فکر ادوارد، بعد از آنکه تحت فشار هوگو برای گدایی و دزدی به راه افتاد، این بود که چطور فرار کند. وقتی ادوارد از انجام این کار سر باز زد، هوگو به او دستور داد روش او را دنبال کند. آنقدری نگذشته بود که سر و کلۀ غریبهای در خیابان پیدا شد. هوگو چشمهایش را چند بار چرخاند، نالهای سر داد، تلوتلو خورد، جلوِ پای غریبه به زمین افتاد و به پیچ و تاب خوردن ادامه داد.
مرد غریبه گفت: «آه عزیزم! ای بیچاره، بذار کمکت کنم.»
هوگو نفسزنان گفت: «نه، نه آقای عزیز. هر وقت میگیره حالم این جوری میشه. برادرم حالا راجع به وضعم بهتون میگه که وقتی بیماری صرع سراغم میاد چی میشه. یک پنی لطفا. آقا یک پنی بدید تا کمی غذا بخورم.»
«یک پنی؟ بهت سه پنی میدم پسر بیچاره.»
بعد سه پنی از جیبش درآورد و ادوارد را صدا کرد: «پسر، بیا اینجا. بیا بهم کمک کن تا این برادر مریضت رو جابهجا...»
پادشاه حرف او را قطع کرد: «من برادرش نیستم. اون هم دزد و هم گداست. اون نه فقط ازتون پول میگیره بلکه جیبتون رو هم میزنه. اون واقعا مریض نیست ولی اگه میخواید معالجهاش کنید، با عصاتون بزنیدش.»
ولی هوگو منتظر نماند. مثل باد شروع به دویدن کرد و در این حال مرد به دنبالش به راه افتاد.
مرد غریبه گفت: «آه عزیزم! ای بیچاره، بذار کمکت کنم.»
هوگو نفسزنان گفت: «نه، نه آقای عزیز. هر وقت میگیره حالم این جوری میشه. برادرم حالا راجع به وضعم بهتون میگه که وقتی بیماری صرع سراغم میاد چی میشه. یک پنی لطفا. آقا یک پنی بدید تا کمی غذا بخورم.»
«یک پنی؟ بهت سه پنی میدم پسر بیچاره.»
بعد سه پنی از جیبش درآورد و ادوارد را صدا کرد: «پسر، بیا اینجا. بیا بهم کمک کن تا این برادر مریضت رو جابهجا...»
پادشاه حرف او را قطع کرد: «من برادرش نیستم. اون هم دزد و هم گداست. اون نه فقط ازتون پول میگیره بلکه جیبتون رو هم میزنه. اون واقعا مریض نیست ولی اگه میخواید معالجهاش کنید، با عصاتون بزنیدش.»
ولی هوگو منتظر نماند. مثل باد شروع به دویدن کرد و در این حال مرد به دنبالش به راه افتاد.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1395
-
چاپ جاری19
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعوزیری
-
اندازه قطع17*24
-
تعداد صفحات132
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن210
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 26 بهمن 1401
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتپنجشنبه 11 خرداد 1402
-
شناسه103330
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط