loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

عاشقانه ترین روزهای دنیا

ناشر سوره مهر

نویسنده مجتبی مجرد

زیر نظر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری

سال نشر : 1397

تعداد صفحات : 133

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 103952 10003022
25,000 23,800 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

داستان از یک روز گرم در سرزمین عربستان شروع می‌شود. خدیجه در حیاط منتظر است و گرما کلافه‌اش کرده است. او منتظر است تا نفیسه برگردد زنی که برای کار مهمی رفته است. او قرار است از مردی خواستگاری کند. خدیجه به محمد(ص) علاقه‌مند شده است و بدون توجه به حرف‌هایی که ممکن است مردم درباره‌اش بگویند از او خواستگاری کرده است.
در این کتاب جذاب قدم به قدم کنار حضرت خدیجه(س) زندگی می‌کنیم و سرگذشت این بانوی بزرگوار را می‌بینم. داستان کم‌کم پیش می‌رود و ما با شخصیت والا و بزرگ حضرت خدیجه(س) آشنا می‌شویم. زنی قدرتمند و ثروتمند در قریش.
نویسنده کتاب، مجتبی مجرد، برای نوشتن این کتاب از منابع معتبری مانند السیره النبویه و طبقات الکبری، تاریخ یعقوبی، وسائل الشیعئ إلی تحصیل مسائل الشریعی، دلائل النبوئ و معرفئ احوال صاحب الشریعئ و … استفاده کرده است.
نویسنده کتاب عاشقانه ترین روزهای دنیا برای ایجاد اطمینان بیشتر در پایان کتاب منابع تحلیلی روایت‌ها را به صورت دقیق مشخص کرده است. این کتاب زبانی روان و جذاب دارد و خواننده را با خود همراه می‌کند و توسط نشر سوره مهر منتشر شده است.

- برادران و خویشان، نخست سپاس‌گزار خالقی هستم که ما را از نسل ابراهیم و اسماعیل قرار داد و توفیق سقایی و پرده‌داری کعبه را به ما عنایت نمود. شما همه محمد را می‌شناسید؛ او برادرزاده و بلکه فرزند من است؛ نه مالی دارد و نه ثروتی... و به‌راستی مگر دارایی جهان چیست جز سایه‌ای ناپایدار و گذرا!... ثروت حقیقی محمد پاک‌دامنی و نجابت اوست و کیست که نداند هرکه را با محمد در این صفات بسنجند، کفهٔ ترازویش شرمناک و سبک خواهد بود.

محمد سر به زیر و آرام نشسته بود، گونه‌های سرخش شرم و حیای او را روایت می‌کرد. عده‌ای از حاضران زیرچشمی او را می‌پاییدند تا ببینند چه می‌کند. ابوطالب نفسی تازه کرد و ادامه داد:

- محمد دل در بانو خدیجه بسته و خواستگار اوست.

مجلس به اوج هیجان رسیده بود و نفس‌ها بی‌صدا و پاورچین رفت‌وآمد می‌کردند. ابوطالب گفت: «من خود ضامن مهریهٔ او خواهم شد. بگویید تا سخنتان را بر دیده نهم.»

سکوت دوباره مجلس را فراگرفت. حاضران گاه محمد را می‌پاییدند و گاه زیرچشمی به ابوطالب و عمرو بن اسد می‌نگریستند. بالاخره، عمرو سکوت را شکست:

- یابن عبدالمطلب، من نیز عموی خدیجه‌ام، اما به‌ حقیقت پدر او بوده و هستم. ما همه محمد را می‌شناسیم و می‌دانیم جایگاهش در میان جوانان مکه کجاست؛ پس چرا اما و اگر در کار بیاوریم و کامیابی این دو را ناکام سازیم. ما فضایل بنی‌هاشم را می‌دانیم و کیست که نخواهد با شما هم‌پیمان شود؟

عمرو نفس عمیقی کشید و ادامه داد:

- من از طرف خدیجه خواستگاری محمد را می‌پذیرم.

ناگهان مجلس به صدا درآمد و بارانی از «مبارک باد» و «به خیر و خوشی» بر سر میزبان و میهمان فروریخت.

خدیجه، که از پشت پرده ماجرا را می‌دید و می‌شنید، پرده را رها کرد و پشت به دیوار نفس عمیقی کشید. کنیزان، که مانند شهبانویشان سکوت کرده بودند، اطراف او را گرفتند و غرق شادباشش کردند. اشکِ بی‌اختیارِ خدیجه پیام‌آور زیباترین لحظات زندگی‌اش بود؛ لحظاتی که حتی لبخند هم نمی‌توانست آن‌همه شادی را بر دوش بکشد. صدای عمرو بن اسد دوباره بلند شد:

- اگر موافق باشید، بیست شتر مهریهٔ آنان باشد.

ابوطالب جواب داد:

- بیست شتر مهریه باشد و من خود ضامن خواهم بود. سوگند می‌خورم که این محمد به‌زودی مایهٔ سرافرازی ما و شما می‌شود.

خانهٔ خدیجه غرق شادی و لبخند بود. حاضران به سوی محمد می‌آمدند و او را در آغوش می‌کشیدند و تبریک می‌گفتند.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما