ممنوع الخروج: روایت پرفراز و فرود اعزام یک مدافع حرم
تاریخ شفاهی جبهه مقاومت اسلامی / رزمندگان مدافع حرم 1
5 (2)
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 216
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 104662
10003022
معرفی کتاب
کتاب ممنوع الخروج، روایت پرفراز و فرود اعزام یک مدافع حرم است. این کتاب را اسماعیل هاشم آبادی و محمد حکم آبادی نوشته اند که در نشر راه یار منتشر شده است.شجرۀ مدافعان حرم، درختی است که ریشۀ آن را انقلاب اسلامی و تنۀ آن را سلیمانیها و همدانیها و شاطریها تشکیل دادهاند. این درخت امروز تنومند شده؛ پر از میوههای ریز و درشت، پر از شاخه، پر از ساقه و گره و جوانه، پر از برگ. همه دست هم را گرفتهاند تا این شجره، سرسبز و سرپا باشد.
هر برگ روایتی دارد: یکی تلخ، یکی شیرین. گاهی بغضشان فریاد میشود و گاهی سرپوشیده میمیرد؛ روزی دستهجمعی میخندند، شبی با دلواپسی گریه میکنند؛ در عملیاتی حماسهساز میشوند و در کمینی گرفتار؛ یکی پشت دوشکا ایستاده، یکی پای دیگ ناهار؛ یکی پشت ضدهوایی نشسته، یکی پشت وانت آبرسانی. هرکدام روایتی دارد؛ هم آنکه شهید یا اسیر شده، هم آن چشمانتظاری که برای دفاع از حرم ثبتنام کرده و هنوز روی نیمکت ذخیره، منتظر خبر اعزام است. هر روایتی بالاوپایین خودش را دارد و کنار هم تصویر کاملی از پازل را به رخ میکشند.
کتاب پیشِرو تکهای از این پازل هزارتکه است؛ تکهای که تلاش شده غبار رویش تکانده شود؛ تکهای که قصۀ جنگ را روایت میکند؛ جنگ جوانی 27ساله با ناامیدی و خستگی و بلاتکلیفی، برای رسیدن به سوریه و دفاع از حرم؛ جنگی که فیلافکن است و میتواند هرکسی را از پای دربیاورد. کافی است کمی سستی کند...
«یکییکی اسمها را میخواندند تا از گیت رد شویم. توی دلم مداحی نریمانی را میخواندم: «منم باید برم، آره برم سرم بره / نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره... .» گاهی هم ذکر میگفتم؛ مخصوصاً «یا زینب». اسمم را صدا کردند تا وارد گیت شوم و تمام. گذرنامهام را تحویل دادم تا پلیس گذرنامه مهر خروج از کشور را بکوبد. گذر را برد زیر نور قرمز اسکنر، مهر را آورد بالا که بکوبد توی گذرنامه؛ اما انگار چیزی گفت. گوش تیز کردم و سرم را بردم جلو.
آقای سجادی با شمام.
در خدمتم.
نمیتونی بری برادر. برگرد.
آب دهانم را قورت دادم و سرم را تکان دادم.
نمیتونم برم؟! برای چی؟!
ممنوعالخروجی.
من ممنوعالخروجم؟ من همۀ کارهام درسته آقا! ممنوعالخروجی برای چی؟ یه بار دیگه بزن.»
آقای سجادی با شمام.
در خدمتم.
نمیتونی بری برادر. برگرد.
آب دهانم را قورت دادم و سرم را تکان دادم.
نمیتونم برم؟! برای چی؟!
ممنوعالخروجی.
من ممنوعالخروجم؟ من همۀ کارهام درسته آقا! ممنوعالخروجی برای چی؟ یه بار دیگه بزن.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1401
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات216
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن250
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 6 اردیبهشت 1402
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتپنجشنبه 7 اردیبهشت 1402
-
شناسه104662
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط