loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بچه معمولی و ماشین سایه ها

بچه معمولی 3

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 10882 10003022
80,000 76,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب بچه معمولی و ماشین سایه ها نوشته کریس اسمیت و گرگ جیمز است و با ترجمه زهرا کابلی و مرضیه نژاد شیر در انتشارات محراب قلم منتشر شده است.
مورف کوپر یک پسر خیلی خیلی معمولی است که در یک مدرسه غیرمعمولی درس می خواند؛ مدرسه ای که همه بچه های آن از ابرتوانایی خاصی برخودار هستند. او اکنون عضو بهترین تیم اتحادیه ی قهرمانان است که تبهکاری به نام زاغ قصد دارد آن را به یک جنگ تمام عیار وارد کند و برای این که قدرتش را نشان بدهد و به همه ثابت کند حق با اوست هر کاری می کند، حتی شیطانی ترین کارها.
اما یک چیزی در این میان هست که باعث می شود شرایط آن طور که زاغ می خواهد پیش نرود، آن هم دست کم گرفتن مورف به عنوان یک پسربچه ی معمولی است، او نمی داند که همین پسر بچه ی معمولی می تواند با او و نقشه هایش کاری کند که دهان همه باز بماند.

ابرناتوانان پشت سر عالی مقام جاسپر از راهروی سنگ فرش شده ای به سمت پشت تالار تمشک راه افتادند. راهرو کم کم شلوغ و شلوغ تر می شد. گروه های پاکسازها با لباس فرم مشکی و تیم های قهرمانانی که قبلا آن ها را ندیده بودند، همه به یک سمت می رفتند.

مورف متوجه شد هیلدا هیجان زده به دور و برش نگاه می کند و ظاهرا خیلی دلش می خواهد با یکی از قهرمانانی که از کنارشان رد می شدند، گفت و گو کند. بیش تر زنان و مردان اتحادیه مشغول صحبت با دوستان خودشان بودند. لباس هایی کم و بیش معمولی پوشیده بودند، اما خیلی از آن ها ماهیچه های برآمده ای داشتند که از زیر لباس هم معلوم بود، و بعضی ها با خودشان کیف دستی و کوله پشتی آورده بودند.

یکی از کیف ها کمی باز مانده بود و از داخلش یک نوع دستگاه فلزی نقره ای پیدا بود. هیلدا به آن اشاره کرد و توی گوش مورف گفت: «واقعا محشر است.»

و بعد ادامه داد: «پایگاه واقعی اتحادیه ی قهرمانان واقعی و حقیقی و واقعی و زنده! حتما این آدم ها دیشب حسابی مشغول کار بوده اند!»

مورف دوباره یاد خبرنامه ای افتاد که آن روز صبح از رادیوی آشپزخانه شنیده بود. با خودش فکر کرد: «یعنی قهرمانانی که در کنار آن ها راه می رفتند هم درگیر شعله های آتش و نورهای درخشان آسمان دیشب بوده اند؟»

پشت سر جمعیت از در دولنگه ی پشت خانه ی بزرگ گذشتند و به سمت چمنزار وسیعی رفتند. ته چمنزار، سکوی بزرگی قرار داشت. قهرمان ها و پاکسازها جلوی آن منتظر ایستاده بودند. پشت سکو یک پرده ی نمایش بزرگ قرار داشت و روی آن نماد اتحادیه ی قهرمانان نمایش داده شده بود، یعنی یک حرف «ق» وسط یک دایره.

خانم فلینت، رئیس اتحادیه، از راه رسید. کت و شلوار مشکی شیکی به تن داشت و آراسته به نظر می رسید. از پله های پشت سکو بالا رفت و برای ساکت کردن جمعیت به میکروفن چند ضربه زد: تق تق! همان طور که انتظارش هم می رفت صدای هیس هیس بین قهرمانان به راه افتاد.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما