مسکوی کوچک افغانستان: بر اساس روایت زندگی نجیبه اصغری، مادر شهید لشکر فاطمیون، احمد شکیب احمدی
سال نشر : 1402
تعداد صفحات : 232
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 110303
10003022
معرفی کتاب
کتاب مسکوی کوچک افغانستان، نوشته معصومه حلیمی است و در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. مسکوی کوچک افغانستان بر اساس زندگی «نجیبه اصغری» مادر «احمد شکیب احمدی» از شهدای لشکر فاطمیون است.کتاب شرح زندگی و مشقتهای بانویی است که به دلیل وضعیت متلاطم زندگی در زادگاهش، دایم در میان کشورهای افغانستان و پاکستان و ایران در سفر است و ابتدا اعضای خانوادهاش را در جنگهای افغانستان از دست میدهد و در ادامه، احمد تنها پسرش را هم در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) فدا میکند.
داستان از خانه کودکی نجیبه در کابل آغاز میشود و در ادامه به نسلکشی قوم هزاره و شهادت خانواده نجیبه میرسد و تا آن جا ادامه پیدا می کند که احمد تنها امید و انگیزه زندگی نجیبه تصمیم میگیرد برای حضور در جبهه سوریه درس و دانشگاه را در کابل رها کند و به ایران بیاید. در نهایت شهید شکیب احمدی در سال 1395 به سوریه اعزام میشود و دو سال بعد به شهادت میرسد.
کتاب سراسر واگویههای مادرانه است که نگرانی و عشق یک مادر به تنها فرزندش را به تصویر میکشد.«مسکوی کوچک افغانستان» در 45 فصل، 232 صفحه توسط سوره مهر در بازار کتاب و دسترس علاقمندان قرار دارد.
سعی کردم چشمهایم را ببندم و بخوابم. اما هرچه به پلکهایم فشار آوردم خواب به چشمانم نیامد. کمی که از دردم کاسته شد، چشم گشودم. احمدم غرق کتاب بود. صدایش زدم احمد جان چه میخوانی؟ نمیخوای بخوابی؟ کتاب را بست و لبخند روی لبش آمد.
– زندگانی حضرت زینب(س). از جایش بلند شد و به تختم نزدیک شد.
– مادر یک چیز جالب!
– چی مادرجان؟
– شما مثل حضرت زینب هم دختر شهید هستید، هم خواهر شهید.کمی مکث کرد.
– ان شاالله مادر شهید هم میشوی.
دوباره درد به سرم چنگ انداخت. خشم تمام وجودم را پر کرد.
– احمد همین فردا با من بر میگردی! برو وسایلت را جمع کن.
خندهی چاپلوسانه روی صورتش آورد و به من نزدیک شد. دستهایم را گرفت و بوسه باران کرد.
– مامان شوخی کردم. کو تا شهادت!!! شهادت لیاقت میخواد که ما نداریم.
فردای آن روز برگشتم، اما دلم را هم در حرم بانوی دمشق جا گذاشتم.
– زندگانی حضرت زینب(س). از جایش بلند شد و به تختم نزدیک شد.
– مادر یک چیز جالب!
– چی مادرجان؟
– شما مثل حضرت زینب هم دختر شهید هستید، هم خواهر شهید.کمی مکث کرد.
– ان شاالله مادر شهید هم میشوی.
دوباره درد به سرم چنگ انداخت. خشم تمام وجودم را پر کرد.
– احمد همین فردا با من بر میگردی! برو وسایلت را جمع کن.
خندهی چاپلوسانه روی صورتش آورد و به من نزدیک شد. دستهایم را گرفت و بوسه باران کرد.
– مامان شوخی کردم. کو تا شهادت!!! شهادت لیاقت میخواد که ما نداریم.
فردای آن روز برگشتم، اما دلم را هم در حرم بانوی دمشق جا گذاشتم.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1402
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1402
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات232
-
ناشر
-
نویسنده
-
ویراستار
-
وزن308
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 25 آذر 1402
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 4 دی 1402
-
شناسه110303
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط