آن که فهمید...آن که نفهمید...
سال نشر : 1392
تعداد صفحات : 111
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 17281
10003022
معرفی کتاب
« آن که فهمید ... آن که نفهمید » کتابی است که توسط نویسنده شناخته شده دفاع مقدس «حمید داود آبادی» در قالب خاطره عرضه شده است و در انتشارات یا زهرا (س) به چاپ رسیده است. در این کتاب صد و یازده صفحه ای چهار شاخصه با قلم بی پروای نویسنده نمایان است که برای هر کدام از این ویژگی ها می توان خاطرات خوبی از این کتاب نقل کرد: 1) صداقت 2) صراحت 3) صمیمیت 4) شجاعت.قسمت های روشن کتاب که با سلیقه طراح در صفحات سپید انعکاس یافته است، جنبه های مثبت فردی است که داودآبادی راجع به آن خاطره می گوید قسمت های تاریک کتاب که با ذوق طراح انعکاس یافته جنبه های منفی فرد است که بیان می شود.
«آن که فهمید ... آن که نفهمید» خاطراتی با کلمات صمیمی و خودمانی است و توسط کلمات خاص داودآبادی نیز خودمانی تر می شود. مثلاً داستان «شهید محمدرضا تعقلی» که با عنوان شیر پاک خورده در صفحات ابتدایی کتاب آمده است.
در خاطرات، چه در سفیدی ها (برگه های سفید کتاب) و چه در سیاهی ها (صفحات سیاه کتاب) ، نویسنده در پاراگراف آخر خاطره، خودش و وجدانش را قاضی قرار می دهد و نتیجه گیری می کند. یعنی در حقیقت تمام حرفهایی را که در پاراگراف های قبلی بیان ننموده را در این پاراگراف روشن تر و صریح تر و صمیمی تر و شجاعانه تر ذکر می کند.
آخرین پاراگراف «آن که فهمید» را بهتر بنگرید:
«امروز رضا برای خودش تاجری شده میلیاردر. دیگه با هیچ کدوم از بچه های قدیمی نمی پره. مگر این که طرف اهل معامله و تجارت باشه؛ اون هم صابون رضا به تنش نخورده و کلاهش رو برنداشته باشه! رضای میلیاردر، امروز 3 عدد ناقابل همسر ابتیاع فرموده و با اجازه شما، لبی هم به «حقّه» می چسبونه، یعنی «آر پی جی» زن قهاری شده ! البته از نوع جنگی ؛ از اون نوع که باش تریاک تناول می فرمایند.
داودآبادی با توجه به قلم منتقد و مطالبه گری که دارد از دل خاطراتش همین مقوله ها بیرون می آید ، یک شب شهید نادر محمدی با یک چراغ قوه به حسینیه پادگان می رود و چراغ قوه را توی صورت سه چهار نفر می اندازد که مشغول خواندن نماز شب بودند ، یک دفعه داد می زند « بی وجدان ، تو که هرروز از زیر شستن ظرف غذای بچه ها در می ری وقتی نوبت شهرداریت می شه، فرار می کنی و می ذاری بچه ها کارهای تو رو انجام بدن ...
چه نماز شب خون؟ تو غلط می کنی کارهای خودت رو می ندازی گردن این و اون، بعد میای وامیسی جلوی خدا، براش ادا و اطوار در میاری و مثلاً گریه می کنی، نماز شب بزنه به کمرت، بی وجدان! تو چه جور رزمنده ای هستی که حق الناس رو رعایت نمی کنی؟
«امروز رضا برای خودش تاجری شده میلیاردر. دیگه با هیچ کدوم از بچه های قدیمی نمی پره. مگر این که طرف اهل معامله و تجارت باشه؛ اون هم صابون رضا به تنش نخورده و کلاهش رو برنداشته باشه! رضای میلیاردر، امروز 3 عدد ناقابل همسر ابتیاع فرموده و با اجازه شما، لبی هم به «حقّه» می چسبونه، یعنی «آر پی جی» زن قهاری شده ! البته از نوع جنگی ؛ از اون نوع که باش تریاک تناول می فرمایند.
داودآبادی با توجه به قلم منتقد و مطالبه گری که دارد از دل خاطراتش همین مقوله ها بیرون می آید ، یک شب شهید نادر محمدی با یک چراغ قوه به حسینیه پادگان می رود و چراغ قوه را توی صورت سه چهار نفر می اندازد که مشغول خواندن نماز شب بودند ، یک دفعه داد می زند « بی وجدان ، تو که هرروز از زیر شستن ظرف غذای بچه ها در می ری وقتی نوبت شهرداریت می شه، فرار می کنی و می ذاری بچه ها کارهای تو رو انجام بدن ...
چه نماز شب خون؟ تو غلط می کنی کارهای خودت رو می ندازی گردن این و اون، بعد میای وامیسی جلوی خدا، براش ادا و اطوار در میاری و مثلاً گریه می کنی، نماز شب بزنه به کمرت، بی وجدان! تو چه جور رزمنده ای هستی که حق الناس رو رعایت نمی کنی؟
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1392
-
چاپ جاری3
-
تاریخ اولین چاپ1392
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات111
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن168
-
تاریخ ثبت اطلاعاتسهشنبه 24 تیر 1393
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 2 بهمن 1402
-
شناسه17281
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط