مساله ایدئولوژی از مسائل جنجال برانگیز تفکر معاصر به ویژه در غرب بوده است. وقوع یک جنگ خسارتبار در میان ملل غربی که مسئول آن ایدئولوژی قلمداد می شد به همراه چالشهای ایدئولوژیک دو ابرقدرت غرب و شرق پس از این جنگ روز به روز مساله ایدئولوژی را در کانون توجه محافل فکری غرب قرار داد. نتیجه این توجهات نظریه ای بود به عنوان پایان ایدئولوژی. پس از انقلاب اسلامی این مساله مورد توجه روشنفکران ایرانی قرار گرفت که البته مثل اکثر مباحث روشنفکری معاصر متاثر از ریشه و روایت غربی مساله بود. بدین ترتیب ما شاهد یک موج ضد ایدئولوژی در میان این روشنفکران می شویم که بحثهایی نظیر ضرورت ایدئولوژی زدایی از جامعه، مغایرت دین و ایدئولوژی و غیر ایدئولوژیک کردن دین از نتایج آن است. نویسنده این کتاب قصد دارد این نظریه را در بوته نقد قرار دهد. البته با توجه به اینکه برای نقد این نظریه باید به اندیشه های پایه ای این نظریه که دستاورد محافل فکری غرب است رجوع شود ، لذا مولف کتاب، روایت نسبتا جامعی را از پایه گذاران این اندیشه ارائه می نماید و پس از آن از چند منظر مختلف اقدام به نقد آن می کند. داشتن اطلاعاتی هرچند اندک پیرامون مباحث غرب شناسی و فلسفه های غرب، برای خواننده این کتاب ضروری است.