loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روایت نزدیک - جلد دهم: اولین روزهای مقاومت: روایت تکاوران از خرمشهر

1 (1)
چاپ تمام شده ؛ درصورت چاپ مجدد به من اطلاع بده notify me

معرفی کتاب

نویسندگان این اثر در این کتاب خاطرات، دیده ها و شنیده های «محمدرضا ابراهیم دخت» و «عبدالله صالحی» را نقل می کنند.
از خرمشهر زیاد گفته شده، از سقوط و آزادی اش. بیشتر حرف ها همیشه، از مقاومت مردم و بچه های خرمشهر بوده. اما آن روزها در خرمشهر، کنار مردم، بودند مردانی که اصلاً تربیت شده بودند برای جنگ. جنگی که البته برای آنها خیلی زودتر از 31 شهریور 59 شروع شد.

پادگان دژ جایی در شمال شهر خرمشهر بود. بچه های آن از ماه ها قبل از شروع جنگ، در دژهای مرزی با عراق درگیر بودند و اگر کسی به هشدارها و پیش بینی هایشان توجه می کرد شاید قصه خرمشهر طور دیگری رقم می خورد. حالا این کتاب روایت عبدالله و محمدرضا، دو درجه دار گردان دژ است از روزهای آغاز جنگ. بچه هایی که البته هر دو از همان آب و خاک بودند و تا زخم جنگ از پا نیانداخته شان، شهرشان را رها نکردند.

رفتم سمت بالکن. از طبقه ما ته دشت معلوم بود. لشگر تانک های عراقی ایستاده بودند. گفتم خوب است آمار بگیرم. رفتم طبقه پنجم. بالاترین طبقه بود. با لگد در را شکستم و رفتم توی بالکن. تا چشم کار می کرد تانک و نفربر بود. صد و چهل تا شمردم. دورتر هم بودند. آن عقب سیاهی می زد. اما نمی شد شمرد. حساب کردم به هر جیپ توپ دار، ده، پانزده تا تانک می رسید. جنگ نابرابری بود. تازه وضع مان از روزهای اول بهتر شده بود. توی رادیو نفت آبادان اعلام کرده بودند هر کس جیپ دارد ببرد تحویل پادگان بدهد. مردم ماشین هایشان را آورده بودند. تعداد جیپ هایمان زیاد شده بود که به هرکدام ده تا تانک می رسید، وگرنه یک به سی بودیم. «اولین روزهای مقاومت» روایت آغاز جنگ است از نگاه بچه های ارتش.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما