loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

نازبالش

ناشر معین

نویسنده هوشنگ مرادی کرمانی

سال نشر : 1388

تعداد صفحات : 160

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 22092 10003022
احتمال تاخیر در تهیه
45,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

زبان این داستان فانتزی است، رگه هایی از طنز دارد و سرشار از لطیفه، شوخی و بذله گویی می باشد که درعین یادآور شدن نکات و مفاهیم اجتماعی که در گوشه و کنار داستان به هر بهانه مطرح می شود قصّه ای تأثیرگذار و در آنِ واحد خنده دار است. بیش از محتوا، این زبانِ داستان است که تمایل خواننده را برای دنبال کردن و پی گیری داستان را بیشتر می نماید.
درکنار این زبان ساده، شیرین و گیرا، تصویرآفرینی پرنقش ونگار و شخصیّت پردازی پرمحتوا و در آنِ واحد موجز داستان، خواننده را نیز به شهرک آرزو و حتّی روستای ویران شدۀ «عدس کار» می برد و او را ناخودآگاه درگیر ماجرای اضطراری و ویژه ی شهرک می کند و گاهی حتّی دل توی دل خواننده نیست که مبادا خرابکاری شود، مبادا ساعت که نماد نظم و دقّت و تجدّد است بیفتد، مبادا قلعه که نماد سنّت است فروریزد، مبادا اقلیّت مخالف متعصّب شهرک که هرگز افکار و احکامشان را با اقتضای زمان کاری نیست و براثر افکارِ بوی ناگرفتۀ خود جسارت و توان پذیرش تجدّد و مدرنیته را ندارند و مخالف بیداری زمان و مردم هستند، شب نامه هایشان در مردم اثر کند و راه آگاهی را بر آنها ببندد. درحالی که مردم شهرک آرزو درکنار سنّت، خواهان تجدّد هستند و درواقع هدفشان گذر از سنّت به مدرنیته نیست بلکه درکنار هم بودن این دو است. ساعت را نماد تجدّد و قلعه را نماد سنّت می گیریم.
لحظه به لحظۀ حوادث داستان، همانند فیلمی برروی پرده از جلوی چشم می گذرد گویی گروه نمایشی درمقابل دیدگان ما هنرنمایی می کنند. اضطراب «چه می شودِ» ماجرا که به دلیل طنز بودنش امیدی به عاقبت به خیری در آن نیست با بذله گویی نویسنده تعدیل می شود و خواننده کم کم بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنود و این شیوه ی بیان و بذله گویی و طنز شاهکار در بسیاری از جاها خواننده را به وجد و ذوق می آورَد و حتّی گاه به یادداشت کردن عباراتی شیرین می پردازد که برای روز مبادا بتواند در چنته داشته باشد.
تخیّل شگفت آور با جملات ساده در این داستان سهل و ممتنع است. پیاپی گویی و تودرتونویسی همراه با لطیفه و بذله گویی بسیار به جا و خنده آور بدون هزل و سَبُکی ما را با سلسله تفکّرات و شخصیّت افراد داستان که نمونه ی آن در هر جامعه ای یافت می شود آشنا می کند و الگویی است برای خیال پردازی در نویسندگی.

در قسمتی از کتاب می خوانیم:
«خرجش زیاد بود، چهارتا دختر داشت که دو تاشان دانشجو بودند و خجالت می کشیدند که پدرشان شب ها برود توی حمّام عمومی برای زن و شوهرهایی که آشتی کرده بودند و آبگوشت می خوردند، فلوت بزند... دخترها که هردو مهندسی فیزیک قبول شده بودند، مواظب پدرشان بودند، برایش کلاه و عینکی فراهم کرده بودند... موسی خانی ترانه های شاد و کوچه بازاری می خواند و خودش با فلوت آهنگشان را می زد».

در بخش دیگری از کتاب می خوانیم:
«این کدخدای روستای عدس کار بسیار دهن بین و حالی به حالی است. ازیک طرف می گوید این ساعت بزرگ برای این روستا خیلی خوب است. برای آن آبرو می آورد، روستا مشهور می شود. صدای زنگ ساعت توی تمام روستاهای دوروبر می پیچد و تا 15فرسخی یعنی 84 کیلومتر می رود. همه می آیند به دیدن آن و پول خرج می کنند... ازطرف دیگر می گوید این ساعت برای روستای کوچکی مثل این خیلی بزرگ است... نصف شب مردم را بیدار می کند، تا صبح خوابشان نمی بَرَد. بیدار که باشند دست به هزار کار ناباب می زنند. فکرهای بد به کلّه شان می افتد و پشت سر هم حرف می زنند و پشت سر من و ایل و تبارم غیبت می کنند و حرفهای مفت می زنند... زنها بلند می شوند و قهر می کنند که بروند خانه ی مادرشان، توی تاریکی پایشان می خورد به کاسه وکوزه و آنها را می شکنند یا بچه ها را که خوابند لگد می کنند... وقتی ساعت باشد و همه بدانند که عمرشان چگونه با فلاکت و گرسنگی و خشکسالی می گذرد، غصّه می خورند... حالا همه ی اینها به کنار فکر کنند که ای کاش کدخدای بهتر و درست تری داشتند تا ده شان آبادتر و بهتر و منظم تر بود. این فکر خطرناکی است... ».
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما