مجموعه تجربه و هنر زندگی - جلد هشتم: اعتراف: مقدمه ای بر اثری منتشر نشده
سال نشر : 1393
تعداد صفحات : 123
معرفی کتاب
فلسفه فقط رشته ای دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی مطرح می کنیم که جنبه فلسفیِ آشکاری دارند. این سوال ها و پاسخ های آنها «راه زندگی»ِ هر کس را معین می کنند. این مجموعه به مسائلی فلسفی از همین دست می پردازد که همه ما به نوعی در زندگی با آن مواجهیم، از سوال های کلی گرفته تا «معنای زندگی» و «خوشبختی» تا مسائل جزئی تر نظیر درد، بیماری، ترس، ملال، زندگی روزمره، حسد، عشق، مرگ، بخشودن و… زبان این کتاب ها فنی نیست و همگان می توانند آنها را بخوانند.کتاب داستان جدال درونی نویسنده بزرگ روس را در دوران میانسالی روایت می کند. مؤلف در کتاب توضیح می دهد که چگونه در این دوره از زندگی اش به دنبال یافتن پاسخ سوالات مهمی مثل اینکه "معنای زندگی چیست؟" و "حاصل زندگی من چه خواهد بود؟" بوده است و تصور می کرده زندگی برایش بدون یافتن پاسخ این پرسش ها ناممکن خواهد بود.
فصل اول کتاب با این جملات آغاز می شود:
"من در دامان مسیحیت ارتدوکس تعمید و پرورش یافتم. از کودکی و در تمام دوره نوجوانی و جوانی این مذهب را به من آموختند. ولی هنگامی که در 18 سالگی در سال دوم دانشگاه را ترک گفتم، ایمانم را به هر آنچه به من آموخته بودند، از دست داده بودم.
تا جایی که به یاد می آورم من هیچ گاه به طور جدی ایمان نداشتم، بلکه فقط به آنچه به من می آموختند و به آنچه بزرگترها جلوی من از آن پیروی می کردند، اعتماد می کردم، ولی حتی این اعتماد هم بسیار سست بود.
به یاد دارم هنگامی که یازده ساله بودم، پسرکی به نام والودینکا م.، که مدتهاست از دنیا رفته است و در آن زمان شاگرد دبیرستان بود یک روز یکشنبه نزد ما آمد و خبر دست اوی یک کشف تازه در دبیرستان را به ما داد ..."
"من در دامان مسیحیت ارتدوکس تعمید و پرورش یافتم. از کودکی و در تمام دوره نوجوانی و جوانی این مذهب را به من آموختند. ولی هنگامی که در 18 سالگی در سال دوم دانشگاه را ترک گفتم، ایمانم را به هر آنچه به من آموخته بودند، از دست داده بودم.
تا جایی که به یاد می آورم من هیچ گاه به طور جدی ایمان نداشتم، بلکه فقط به آنچه به من می آموختند و به آنچه بزرگترها جلوی من از آن پیروی می کردند، اعتماد می کردم، ولی حتی این اعتماد هم بسیار سست بود.
به یاد دارم هنگامی که یازده ساله بودم، پسرکی به نام والودینکا م.، که مدتهاست از دنیا رفته است و در آن زمان شاگرد دبیرستان بود یک روز یکشنبه نزد ما آمد و خبر دست اوی یک کشف تازه در دبیرستان را به ما داد ..."
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1393
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1393
-
شمارگان1700
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات123
-
ناشر
-
نویسنده
-
مترجم
-
وزن146
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 7 اسفند 1393
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 26 خرداد 1400
-
شناسه23722
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط