loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روی موج چهارده

ناشر شهرستان ادب

نویسنده زهره عارفی

سال نشر : 1392

تعداد صفحات : 93

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 25736 10003022
5,000 4,500 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب «روی موج 14»، مجموعه داستان های کوتاهی می باشد که در فضای زندان های ساواک و مبارزان انقلابی پیش از پیروزی انقلاب و مرارت هایی که در راه پیروزی انقلاب کشیده اند، نوشته شده است. این کتاب 11 داستان با عناوین: «مثلث»، «قالیچه خرسک»، «خانم آبی آبی»، «روی موج چهارده»، «خودش بهم گفت»، «من به دل نمی گیرم»، «زمستان در لیساکوفسک»، «مردی با شلوار چهارخانه»، «همیشه مادر گم می شد»، «دوایم سپستان بود» و «دروغ چرا؟!» را دارد.

همان طور که از موضوع این داستان ها مشخص است، نویسنده راوری تلخی ها و مرارت های مبارزانی است که جان و مالشان را در راه انقلاب دادند و این از خودگذشتگی ها و مرارت ها و این جانبازی ها در داستان های خانم نویسنده در مقابل قساوت عده ای قرار می گیرد که شکنجه می کنند و رحمی به دل هایشان راه ندارد. و تبعا فضای این داستان ها خاکستری خاکستری است؛ بدون تابیدن نوری که در سال های پیش از انقلاب این نور و خورشید پشت ابر مانده بود و به جایی نمی تابید. زهره عارفی در تصویر اتفاقات سراغ ارتباطات انسانی و عواطف حاکم بین آنها رفته است و مبارزه ها و جنایتها را اتفاقا در قیاس با وضعیت سخت آدم هایی که عاطفه، زندگی، دوستان و همه هستیشان را برای نابودی ظالم از دست داده اند نشان می دهد.

البته در بعضی از این داستان ها مبارزان بیشتر شکل یک قربانی به خود می گیرند تا مبارزانی که با از دست دادن همه چیزشان در زندگی باز هم باکی نداشتند و چشمشان به همان نور امید و یاری خداوند و تلالو این نور در پیروزی انقلاب بود. اما در مجموع هر چند فضای تصویر شده تیره است و سردی و خشونتی که جزء لاینفک حکومت ستم شاهی است از لابه لای صفحات کتاب داستان «روی موج 14» بیرون زده است، خانم نویسنده به خوبی از عهده قصه گویی و روایت آدم های متفاوتی که هر یک به نوعی از آن دوران آسیب دیده اند بر آمده است. خوب توصیف کرده و خوب دیالوگ نوشته است.

البته در این مجموعه داستان ها در بعضی از قصه ها فضای ساواک و زندان کم رنگ تر است و نویسنده از زاویه دیگری زمان پیش از انقلاب را تصویر می کند اما در همه این داستان ها عواطف انسانی حرف اول را می زند.

در قسمت از داستان من به دل نمی گیرم می خوانیم:

بعد از چند دور، رو به روی حمام ایستادم و پرسیدم: گرمابه رفتی یا مرگابه؟ چرا صدایت در نمی آید؟
داد زدم: من فکرهام را کردم. می خواهم چمدانم را ببندم. می ریم مشهد.
می دانی؟ حیدر بهم گفته بود: بیرون که رفتی برو پابوس امام رضا عوض من هم زیارت کن. دوباره پشت حمام ایستادم. تلفن را از زمین برداشتم و همین طور که به سیمش نگاه می کردم، گفتم: این را همان روزی گفت که مرد. می فهمی؟ همان روز که مرد. جلوی روی من. با صورت خورد زمین. از روی همان میزی که تلفن رویش بود. با همان تلفنی که من یک ماه قبل بهش زنگ زده بودم بهش گفتم باد بیایی ساواک. بهش قول دادم اگر بیاید، کاریش نداشته باشند. به خدا خود نامردشان گفتند. گفتند اگر با پای خودش بیاید،ک اریش نداریم و زود آزادش می کنیم. فیروزه! من فقط تلفن زدم. من هم نمی زدم خودشان زنگ می زدند. باور کن. حتی شماره را خودشان گرفتند. می فهمی فیروزه؟! فیروزه! داری گریه می کنی؟ این صدای چر چر از کجاست؟
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما