loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مفاخر ملی - مذهبی 1: دوشنبه ای که می آید (بر اساس زندگی شهید محراب آیت الله عبدالحسین دستغیب)

ناشر سوره مهر

نویسنده جهانگیر خسروشاهی

سال نشر : 1390

تعداد صفحات : 76

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 26314 10003022
16,000 15,200 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

برای درک حقیقت، راهی بهتر از روبرو شدن با آن نیست. حقیقت گاه به کلام درنمی آید، باید نشست کنارش، حتی در سلول تنگ یک زندان، تا همه آنچه روزی در زندگی ات بزرگ می پنداشتی، در برابرت خرد و ناچیز شود. «دوشنبه ای که می آید» روایتی زیبا و تاثیرگذار از همین مجاورت هاست. مجاورت یک عضو سازمان کمونیستی با شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب در زندان ساواک. کمونیستی که پیش از این برای موافقت سازمانش با سفر او به آلمان شرقی یا روسیه، اوراقی را درمورد آیتالله دستغیب جمعآوری و پروژهسازی کرده است. ساواک از او می خواهد که برای رهایی اش از زندان، هر چه در مورد این پرونده می داند در اختیار آن ها قرار بدهد؛ معامله ای پرسود به قیمت آزادی. او در همنشینی با این بزرگوار در زندان و در سفری دور و دراز با عالم درون، همه آنچه در آن پرونده ها ذکر شده بود، با خود مرور می کند؛ شیوه روایتی که نویسنده را از تعریف قصه اش در یک محور خطی باز می دارد و قصه را در میان دو محور خود یعنی زندگی آیتالله دستغیب و قصه ترس ها، تردید ها و تحولات درونی مرد کمونیست، به حرکت وامی دارد.

داستان «دوشنبه ای که می آید»، به جریان انقلاب اسلامی و آزادی زندانی ها کشیده می شود. آقاشریف، زندانی کمونیست که در آن روزهای زندان، چیزی جز پشیمانی نسبت به گذشته اش در وجود خود نمی بیند، پس از آزادی تصمیم میگیرد برای دیدارآیت الله به شیراز برود، اما بهخاطر بیماری موفق نمیشود. در همینایام با بمبگذاری منافقین در مسیر نماز جمعه آیتالله دستغیب به شهادت میرسد. در نهایت نیز او با حضور در مجالس ختم آن شهید، سازمان را متوجه تغییرات خود کرده، و توسط افراد سازمانش کشته می شود. داستان آغاز و پایان درخشانی دارد، از سرمای نیمه شب در باغ مخفی اعضای کمونیست و صدای زوزه شغال ها آغاز می شود و در شبی بارانی با موج های جمعیت عزادار، به پایان می رسد، شبی که آقا شریف بعد از مراسم عزاداری به خانه می رود، خانه ای که لامپ آن مثل گذشته او سوخته، شبی که باد می وزد و جنازه شریف، درخلسه ای لذت بخش روی زمین افتاده است. پایان شریفی برای یک زندگی تاریک، که همنشینی با مردی بزرگ آن را نورانی و روشن کرد.

مدت ها پس از رفتن پیرمرد و چند ماه بعد از اینکه شریف، آخرین برگه های پرونده را با توضیح در اختیار ساواک قرار داد، برخلاف قول رئیس بازجو، از آزادی اش خبری نشد. دانست که فریب خورده است. دانست بی جهت تتمه اعتبار نداشته مبارزاتی اش را که فقط برای ترمیم روحی خودش موثر بود، از دست داده است. درآستانه ناامیدی کامل قرار گرفت. بیمار شد و در بستر افتاد. دیگر حتی دکتری برای سرکشی در سلول او را باز نمی کرد. شریف تنها و منتظر برای آمدن مرگ، لحظه ها را می شمرد. صفحه 60
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
بازدیدهای اخیر شما